نوشته شده توسط : حامد سیفی

کارکرد های بی بی سی فارسی در جنگ نرم علیه ایران

 

شبكه "بي‌.بي‌.سي " كه به شدت تحت نفوذ بهائيان فارسي زبان اداره و كنترل مي‌شود، همواره در تاريخ سياسي ايران به نوعي حضور داشته و حتي بسياري از محققان، نقش آن را در كودتاي 28 مردا به نفع رژيم شاه به اثبات رسانده‌اند.

مقدمه:

جنگ رواني (psychological warfar) از واژه‌هاي آشنايي است كه امروزه با كاركردهاي وسيع در ادبيات سياسي جامعه حضور پيدا كرده است و توجه به اين واژه با تعبيري ديگر (‌جنگ نرم‌) از مقوله‌هايي است كه به ويژه در ماه‌هاي اخير و مرتبط با جريانات پيش و پس از انتخابات دهم رياست جمهوري، بسيار مورد تأكيد رهبر معظم انقلاب قرار گرفته است.

 

بنابراين، با توجه به اهميت و افزايش كاركرد جنگ رواني در دهه‌هاي اخير و نقش رسانه‌ها در پيشبرد اهداف دولت‌ها و نيز بهره‌گيري دقيق و هوشمندانه رسانه‌هاي خارجي از اين شيوه عليه جمهوري اسلامي ايران، مطالعه و شناخت اين پديده اهميت بسياري دارد.

 

نگارنده تلاش كرده است تا در حد توان، اشاره‌اي به تعاريف گوناگون جنگ رواني داشته و پس از آن ضمن بررسي تاريخچه شكل گيري و اهداف شبكه "بي‌.بي‌.سي " كه اين روزها درباره آن به ويژه بخش فارسي شبكه حرفهاي بسياري گفته مي‌شود به راهكارهاي گوناگون رسانه اي براي ايجاد جنگ رواني (نرم) نگاهي داشته باشيم. بي شك از پايه‌هاي اساسي جنگ نرم عمليات رواني يا همان جنگ رواني است و آشنايي با جديدترين فنون و تاكتيك‌هاي اين كارزار، مي‌تواند به ارتقاي دانش تخصصي همكاران در راستاي مقابله و مبارزه در اين ميدان كمك كند.

 

تعاريف گوناگون جنگ رواني:

 

جنگ رواني (psychological warfar) از واژه‌هايي است كه تا كنون تعاريف گوناگوني از آن ارايه شده است. از نخستين تعاريفي كه براي جنگ رواني عنوان شده و در باور عمومي شكل پيدا كرده است، مي‌توان به اين تعريف اشاره كرد: "‌جنگ رواني يعني استفاده از هر نوع وسيله براي تأثيرگذاري بر روحيه و رفتار يك گروه با هدف نظامي مشخص‌ ".

 

"پل لاين برگر " در كتاب معروف خود به نام "‌جنگ رواني " كه در سال 1954 منتشر شده، ماهيت جنگ رواني را علاوه بر اين به اهداف اقتصادي يا سياسي نيز مرتبط مي‌داند؛ بنابراين، جنگ رواني نمي‌تواند محدود به عمليات نظامي باشد، بلكه عبارت است "‌از مجموعه اقدامات يك كشور براي اثرگذاري و نفوذ بر عقايد و رفتار دولت‌ها و ملت‌ها براي به دست آوردن نتايج مطلوب‌ ". در دو دهه اول پس از جنگ جهاني دوم، دكترين جنگ رواني در اروپا و آمريكا، به گونه‌اي دقيق‌تر تدوين شد. صاحب نظران پذيرفتند كه مفهوم اساسي جنگ رواني عبارت است از "‌دستكاري عقايد از راه به كارگيري يك يا چند رسانه ارتباطي و به بيان ديگر، ناتوان كردن دشمن براي كنش و واكنش ".

 

با توجه به اين تعاريف، يكي از مهمترين ابزارهايي كه در اين جنگ به كار گرفته مي‌شود، رسانه است. امروزه جنگ رواني ديگر محدود به موقعيت جنگي نمي‌شود، براي همين، مي‌توان آن را معادل عمليات رواني تلقي كرد. از اين روي، لوازم اين عمليات نيز ديگر اركان ارتش، مارش‌هاي نظامي يا نامه‌هاي پراكنده توسط هواپيماي دشمن بر شهرها و حتي ستون پنجم نيست. امروزه اين رسانه‌هاي جمعي شامل راديو، تلويزيون، اينترنت، ماهواره و مطبوعات هستند كه كاركرد عملياتي دارند و در پايان، صحنه‌گردانان اين جنگ رسانه‌ها هستند؛ بنابراين، توجه به اهميت رسانه و مديريت بر رسانه، لازم و حياتي در دنيا به شمار مي‌رود و بي شك، در كشور‌هاي پيشرفته با علم بر اين هوشمندترين، آگاهترين و تواناترين افراد در رده‌هاي گوناگون رسانه شاغل هستند.

 

هدف جنگ (‌عمليات‌) رواني:

 

هدف از عمليات رواني، تحت تأثير قرار دادن و تحميل اراده خود بر شخص يا گروه ديگر است. اين گروه الزاماً يكي از سه دسته زير را شامل مي‌شود: طرفداران، مخالفان و افراد بي طرف.

 

با اين نگرش، هدف اصلي عمليات رواني تقويت طرفداران، جذب افراد بي تفاوت و بي طرف و نيز تعديل يا تشكيك در مواضع مخالفان است، به گونه‌اي كه بي اعتمادي به رهبران كشور يا جناح مقابل افزايش يافته و اميد در جامعه كمرنگ شود.

 

قدرت نرم جايگزين جنگ رواني:

 

قدرت نرم، واژه جديدي است كه براي جنگ رواني به كار مي‌رود و امروزه شاهد اين هستيم كه بسياري از كشورها راه جنگ نرم را سرلوحه كارهاي اصلي خود قرار داده‌اند. ارتش آمريكا در مارس 1955 تعريف جالبي از جنگ رواني در آيين‌نامه رزمي خود ارايه كرد: "‌استفاده دقيق و طراحي شده از تبليغات و ديگر اعمالي كه منظور اصلي آن تأثيرگذاري بر عقايد، احساسات، تمايلات و رفتار دشمن، گروه بي طرف و يا گروه دوست است، به گونه‌اي كه پشتيباني براي برآوردن مقاصد و اهداف ملي باشد، آن هم با ابرازهايي غير از ابزار نظامي، سياسي و اقتصادي‌ ". بر اين اساس، تبليغات جزو اصلي و انكار ناپذير جنگ رواني است، اما نه همه آن.

 

"جوزف ناي " از پيشكسوتان جنگ نرم در سال 1989 مي‌‌گويد: "‌هدف جنگ رواني، تأثيرگذاري و انجام دادن رفتارهايي است كه ما دلمان مي‌خواهد طرف مقابل انجام دهد، بدون اينكه هيچ اجبار يا فشاري در كار باشد‌ ". به اين ترتيب، براي نخستين بار ‌قدرت نرم به جاي ‌جنگ نرم توسط جوزف ناي مطرح شد و هم اكنون از مهمترين استراتژي‌هاي كشورهاي قدرتمند جهان به شمار مي‌رود.

 

برخي از مهمترين تاكتيك‌هاي جنگ رواني:

 

طراحان جنگ رواني نبرد خود را بر تبليغات استوار كرده‌ا‌ند. هدف آنها تأثيرگذاري بر عقايد افراد و جامعه است. در اين راستا همان گونه كه گفتيم، رسانه مؤثرترين ابزار جنگ رواني به شمار مي‌رود و برخي از تاكتيك‌هايي كه با اين هدف توسط رسانه اعمال مي‌شود، به شرح زير است:

 

1- سانسور (censorship): حذف عمدي مواردي از جريان عبور آگاهي براي شكل دادن عقايد و اعمال ديگران

 

2- تحريف (distortion): تغيير در متن پيام به شيوه‌هاي گوناگون و دستكاري خبر با تعديل، شاخ و برگ دادن و جذب در پيام

 

3- ايجاد دشمن فرضي (to make an imaginary enemy): دشمن جلوه دادن شخص، اشخاص و يا هر هدف ديگري براي مخاطب با القاي پيام‌هاي گوناگون و پياپي (‌زنجيره‌اي‌) با طراحي از پيش تعيين شده

 

4- القاي بخشي از حقايق (to release face partially): حذف بخش يا بخش‌هايي از يك پيام براي تحت تأثير قرار دادن مخاطب از راه كم رنگ كردن بخشي از پيام و پر رنگ جلوه دادن بخشي ديگر

 

5- محك زدن (probing): انتشار پيامي خاص براي ارزيابي اوضاع جامعه و يا ملاحضه بازخورد نظر حاكمان يا گروهي خاص در جامعه

 

6- گسترش ادعا به جاي اظهار واقعيت (pretension instead of truth): شيوه‌اي كه در آن پيامي مهم در سطح جامعه گسترش مي‌يابد تا در پي آن، گروه يا شخصي خاص مجبور به ارايه پاسخ شود.

 

7- شايعه (Rumor): در جايي كه خبر نباشد و يا منبع خبر موثق نباشد، رسانه با توليد شايعه به هدف القاي پيام دست مي‌يابد؛ اين هدف مي‌تواند شامل ايجاد يك تنش و يا تسكين تنشي در جامعه باشد

 

8- استفاده از عواطف مخاطبين (to play on the emotions of the audience): در اين روش، رسانه با به‌كارگيري الفاظي در متن پيام، تلاش مي‌كند بار عاطفي پيام را افزايش داده و با برانگيختن احساسات او پيام خود را القا كند.

 

9- استفاده از دو خبر واقعي براي طرح يك خبر ساختگي (touse two factual news Items in order to leg itemize A false news ): در اين شيوه، رسانه مي‌‌كوشد، دو خبر مرتبط به هم را كه كاملاً سنديت دارد، به گونه‌اي در كنار هم قرار دهد تا پذيرش خبر سوم مرتبط با آن كه مي‌تواند دروغ باشد، به راحتي براي مخاطب ميسر شود.

 

10- پيچيده كردن خبر براي كشف نشدن حقيقت: در اين شيوه، رسانه با فرستادن انبوهي از پيام‌هاي گوناگون، ذهن مخاطب را از پيگيري پيام اصلي دور مي‌كند.

 

11- دروغ بزرگ (Big-lie tactic): "گوبلز " مي‌گويد: دروغ هر قدر بزرگ باشد، باور آن براي توده‌هاي مردم راحت تر است. دروغ را به حدي بزرگ بگوييد كه كسي جرأت فكر و تكذيب آن را نكند. نمونه بارز اين شيوه در جنگ آمريكا با عراق و تسخير سريع بغداد با گسترش خبر جنگ الكترونيك توسط رسانه‌هاي آمريكايي رخ داد.

 

12- ارايه قطره‌چكاني اطلاعات (Dribble tactic): در اين شيوه، براي اعتماد سازي و نيز عادت دادن مخاطب به پيگيري اخبار، اطلاعات تدريجي در اختيار مخاطب قرار مي‌گيرد.

 

شبكه‌ "بي‌.بي‌.سي " فارسي، نمونه اي از كاركرد جنگ رواني

 

تاريخچه شبكه "بي‌.بي‌.سي ": شبكه "بي‌.بي‌.سي " (British Broadcasting corporation) در سال 1922 ميلادي با نام "‌بنگاه سخن پراكني بريتانيا با مسئوليت محدود‌ " بنيانگذاري و در سال 1927 پس از دريافت پروانه سلطنتي تبديل به يك شركت دولتي شد. هم‌اكنون شبكه "بي‌.بي‌.سي " با 26000 كارمند و بودجه سالانه چهار ميليارد پوند (‌حدود هشت ميليارد دلار‌) يك شركت دولتي نيمه خودمختار است كه به ظاهر تحت هيچ نفوذ تجاري و سياسي نيست و تنها به مخاطبانش پاسخگوست! با اين رويكرد، "بي‌.بي‌.سي " سال‌هاست كه به ظاهر شعار "‌هر ملت بايد با صلح و آرامش با ملتي ديگر صحبت كند‌ "! را شعار خود قرار داده و آن را پيگيري مي‌كند.

 

بخش عمده بودجه "بي‌.بي‌.سي " توسط شهروندان بريتانيا و بخش ديگري از سوي دولت تأمين مي‌شود. هم‌اكنون شبكه "بي‌.بي‌.سي " در سه زمينه راديو، تلويزيون و اينترنت فعاليت گسترده اي را دنبال مي‌كند، به گونه‌اي كه براي نمونه، برنامه‌هاي راديويي آن با 33 زبان از جمله فارسي پخش مي‌شود.

 

شبكه تلويزيوني "بي‌.بي‌.سي " فارسي در روز چهارشنبه، پانزدهم دي ماه سال 87 پس از يك دوره طولاني تبليغ و ايجاد انتظار براي مخاطبان (‌از سال 2007 تا كنون‌) پخش برنامه‌هاي خود را روي ماهواره‌هات بيرد براي مخاطبان فارسي زبان (‌ايران، افغانستان و تاجيكستان‌) آغاز كرد.

 

نگاهي به دلايل شكل‌گيري و محتوايي برنامه‌هاي شبكه "بي‌.بي‌.سي " فارسي:

 

تحليل وضعيت رسانه‌ها در ترسيم چشم‌انداز افكار عمومي جامعه داراي اهميت زيادي است. امروزه افكار عمومي در معرض موارد و مصادر گوناگون اطلاعات هستند و مانند گذشته نمي‌توان با انحصاري كردن ارايه اطلاعات، كنترل كامل افكار عمومي را در اختيار داشت. افكار عمومي ايران، همان گونه كه تحت تأثير رسانه‌هاي داخلي با نظرات گوناگون قرار دارند، تحت تأثير رسانه‌هاي خارجي نيز با شدت و ضعف قرار مي‌گيرد. هرچند رسانه‌هاي خارجي به ظاهر شعار استقلال و بي طرفي مي‌دهند، اما تقريباً بدون استثنا از بودجه‌هاي غربي حمايت مي‌شوند و مي‌خواهند، افكار عمومي كشور را به سود دولت‌هاي خود تغيير دهند.

 

يكي از مهمترين اين شبكه‌ها، شبكه فارسي زبان "بي‌.بي‌.سي " است؛ شبكه "بي‌.بي‌.سي " كه به شدت تحت نفوذ بهائيان فارسي زبان اداره و كنترل مي‌شود، همواره در تاريخ سياسي ايران به نوعي حضور داشته و حتي بسياري از محققان، نقش آن را در كودتاي 28 مردا به نفع رژيم شاه به اثبات رسانده‌اند. "‌حالا دقيقاً نيمه شب 24 مرداد 1332 است‌ "؛ رمز عمليات آژاكس خطاب به شاه بود كه آغاز عمليات منجر به كودتاي 28 مرداد را در ايران كليد مي‌زد.

 

در سال‌هاي منجر به پيروزي انقلاب اسلامي، راديوي فارسي زبان "بي‌.بي‌.سي " مخاطبان بسياري را به خود اختصاص مي‌داد و مردم، بسياري از اطلاعات خود را از اين راديو به دست مي‌آوردند. اين امر باعث عصبانيت شديد شاه و حاميان او شده بود؛ اما "بي‌.بي‌.سي " دل خوشي از جريان انقلاب به رهبري حضرت امام (ره) نيز نداشت. اين راديو تلاش مي‌كرد، با معرفي چهره اي غير واقعي از امام خميني (ره) حضور گروهك‌هاي چپ و راست را در انقلاب پر رنگ كرده و آنها را در برابر صف مذهبيون به رهبري روحانيت و در رأس آن حضرت امام (ره) قرار دهد. اين راديو، همچنين تلاش كرده تا با استراتژي از پيش طراحي شده، برخي چهره‌هاي خاصي را كه بعدها ماهيت آنها براي مردم و نظام مشخص شد، به عنوان چهره‌هاي برتر انقلاب معرفي نمايد؛ از آن جمله مي‌توان به مهندس بازرگان، ابوالحسن بني صدر و قطب زاده اشاره كرد.

 

از دهه هفتاد، به تدريج راديوي "بي‌.بي‌.سي " جايگاه خود را در ايران از دست داد كه از دلايل اصلي اين امر، مي‌توان به گسترش رسانه‌هاي داخلي و جلب اعتماد خوب اين رسانه‌ها اشاره كرد. همينطور توجه بيشتر مردم به رسانه‌هاي نوپديدي همچون ماهواره و اينترنت كه باعث كمرنگ شدن جايگاه راديو شد.

 

در اين راستا، در سال 2001 سايت خبري "بي‌.بي‌.سي " فارسي راه‌اندازي شد و پس از مدتي در سال 1385 وزير دارايي وقت انگليس در سخناني در مؤسسه پژوهش (‌چتم‌هاوس‌) لندن از تخصيص سالانه پانزده ميليون پوند براي راه‌اندازي شبكه تلويزيوني فارسي زبان "بي‌.بي‌.سي " خبر داد كه اين امر در پانزدهم دي ماه سال 1387 تحقق يافت.

 

هم‌اكنون شبكه "بي‌.بي‌.سي " برنامه‌ريزي خود را براي 170 ميليون مخاطب فارسي زبان با بهره‌گيري از 150 خبرنگار، 150 نيروي فني و 50 نيروي اداري و با تمركز بر بيش از صد دفتر خبري در دنيا طراحي نموده است.

 

برخي راهبردهاي تاكتيكي شبكه فارسي "بي‌.بي‌.سي ":

 

1- اطلاع رساني غير مستقيم: بر خلاف شبكه فارسي صداي آمريكا (VOA) كه پيام‌هاي خود را مستقيم به بيننده القا مي‌كند، تهيه كنندگان و به ويژه سردبيران شبكه "بي‌.بي‌.سي " از هوشمندي وافري برخوردارند و خبر‌ها را به گونه‌اي طراحي مي‌كنند كه بيننده غير مستقيم مورد هدف قرار گيرد.

 

2- پيچيدگي در محتوا و پرهيز از رفتار كليشه‌اي: شبكه "بي‌.بي‌.سي " تلاش مي‌كند با بهره‌گيري از كارشناسان گوناگون و حتي از درون ايران، محتواي پيام‌ها را به گونه‌اي در هم تنيده و دقيق طراحي كند كه بيننده بي مهابا در معرض پيام‌هاي گوناگون قرار گيرد؛ در اين راه، از روانشناسي رنگ‌ها، شيوه دقيق اجرا، تقدم و تأخر هدفمند اخبار، شيوه بديع مصاحبه‌ها و پرهيز از اظهارنظرهاي صريح و دور از هر گونه رفتار كليشه‌اي مرسوم بهره مي‌گيرد.

 

3- كيفيت حرفه اي و فريبنده ارايه برنامه‌ها: يكي از نواقص بزرگي كه در تلويزيون‌هاي لس‌آنجلس هست، كيفيت پايين برنامه‌ها و رعايت نكردن ابتدايي‌ترين اصول حرفه‌اي رسانه است. شبكه "بي‌.بي‌.سي " با بهره گيري از استوديوهاي مجهز، دكورهاي زيبا و حرفه‌اي، توليد برنامه‌هاي مستند قوي و گزارش‌هاي متنوع و نيز توليد برنامه‌هاي تركيبي خاص متناسب با ذايقه ايراني ضمن اينكه تلويزيون‌هاي لس آنجلسي و صداي آمريكا را دچار افت مخاطب كرده است، باب جديدي از جنگ رواني عليه ايران اسلامي را آغاز نموده و اين مي‌طلبد كه سياستگذاران رسانه ملي، هوشمندانه‌تر نسبت به رسالت خود بيانديشند.

 

4- رويكرد تعاملي با مخاطب: يكي از رويكردهاي اصلي شبكه "بي‌.بي‌.سي "، توليد برنامه‌هاي اجتماعي از متن و بطن جامعه ايران البته با اهداف خاص است، به گونه اي كه مخاطب ناخودآگاه احساس راحتي و تفاهم با اين شبكه مي‌‌كند. ساخت برنامه‌هاي مستند گزارشي ويژه، مصاحبه با افراد گوناگون از طبقات گوناگون و نيز انتخاب سوژه‌هاي به روز از مصاديق اين شيوه است.

 

5- تلاش براي ايجاد نگرش مثبت مخاطب نسبت به دولت بريتانيا: دولت بريتانيا در طول تاريخ، ردپاي زشتي از خود در مسائل سياسي اجتماعي ايران بر جاي نهاده است. دخالت در جنبش مشروطه، رويكرد استعماري دوران قاجار، تأثير مستقيم در بر سر كار آوردن محمد رضا پهلوي، هم‌داستاني با عراق در جريان هشت سال دفاع مقدس، اشغال ايران به همراه متفقين در جريان جنگ جهاني دوم، مخالفت با ملي شدن صنعت نفت، تلاش براي كودتاهاي گوناگون، تنها گوشه‌اي از اين پرونده سياه را به نمايش مي‌گذارد. از استراتژي‌هاي مهم شبكه "بي‌.بي‌.سي " تلاش براي پاك كردن اين لكه‌هاست. شايد ساخت مستند دايي جان ناپلئون و پخش آن در نخستين روزهاي راه‌اندازي شبكه در همين راستا بود.

 

6- تلاش براي بي‌طرف نشان دادن شبكه: اين شبكه، نهايت تلاش خود را مي‌كند تا با توليد برنامه‌هاي گوناگون كه در آن صداي هر دو گروه موافق و مخالف شنيده شود، بي طرفي خود را براي مخاطب به اثبات برساند؛ نمونه اين رويكرد را در هر شب در برنامه اي مثل "‌نوبت شما‌ " مي‌بينيم. در اين برنامه، هر شب تعدادي تماس تلفني برقرار مي‌شود كه تقريباً 80 درصد آنها از مخالفان و 20 درصد آنها از موافقان سياستهاي ايران اسلامي هستند، همچنين از حدود شش وبلاگ مورد بررسي، يك تا دو وبلاگ موافق و چهار تا پنج وبلاگ مخالف سياستهاي نظام هستند، ليكن با ترفندهاي خاص، بهره‌گيري از مجريان حرفه‌اي و آموزش ديده، تحليل‌هاي ظريف، اما جانبدارانه و نيز انتقادهايي هدفمند، تلاش مي‌شود تا اهداف پنهان شبكه به خوبي تأمين شود.

 

7- استفاده از كارشناسان و مشاوران گوناگون داخلي: برعكس بسياري از شبكه‌هاي لس آنجلس و به ويژه صداي آمريكا كه از كارشناسان ثابت و عموماً از مخالفان سرشناس نظام جمهوري اسلامي ايران براي برنامه‌هاي خود استفاده مي‌كنند، شبكه "بي‌.بي‌.سي " تلاش مي‌كند تا از كارشناسان متنوع و يا حتي از از افراد ميانه‌رو كه به گونه‌اي منصوب به نظام نيز هستند، بهره گيرد. اين امر باعث بالا رفتن اعتماد مخاطبان مي‌شود كه مورد نظر مديران شبكه فارسي "بي‌.بي‌.سي " نيز هست.صادق صبا كه به تازگي مدير اين شبكه شده، مي‌گويد: ما صداي همه كساني هستيم كه بايد صدا داشته باشند!

 

8- توجه به رسانه‌هاي گوناگون به طور همزمان: برعكس صداي آمريكا كه در آن تفاوتي بين راديو و تلويزيون شبكه وجود ندارد، برنامه‌هاي توليدي راديو "بي‌.بي‌.سي " و تلويزيون فارسي "بي‌.بي‌.سي " كاملاً متفاوت هستند. با وجود اين، "بي‌.بي‌.سي " دريافته است كه براي اثرگذاري و جذب مخاطبان بيشتر، بايد از هر سه رسانه راديو، تلويزيون و وب سايت استفاده كند كه در اين راه، هم نهايت تلاش خود را كرده است.

 

روش‌هاي رسانه‌اي مقابله با جنگ رواني (‌جنگ نرم‌):

 

راه‌اندازي شبكه "بي‌.بي‌.سي " از فاز جديد و پيچيده جنگ رواني غرب عليه افكار عمومي ايران، حكايت دارد كه سرمايه‌گذاري هنگفتي در حال اجراست. راهكار مقابله با آن نيز استفاده از توانمندي‌هاي رسانه‌اي كشور است. اساساً ابزار اصلي جنگ نرم رسانه است و بالطبع ابزار اصلي مقابله با آن نيز نمي‌تواند چيزي جز رسانه باشد.

 

هنگامي كه گفته مي‌شود، رسانه مشخصاً منظور راديو و تلويزيون و به ويژه تلويزيون است، زيرا هيچ رسانه اي در حال حاضر به گستردگي رسانه تلويزيون نبوده و به اندازه تلويزيون در سطح جامعه اثر گذار نيست. لازم است صدا و سيماي جمهوري اسلامي، براي مقابله با اين جنگ نرم ـ كه دقيقاً مورد تأكيد رهبر معظم انقلاب نيز هست ـ برنامه‌ريزي دقيقي كرد، زيرا صداي توپ و تانك اين جنگ خاموش شايد سالها بعد بگوش برسد؛ بنابراين، تعلل در اقدام ممكن است ضايعات جبران ناپذيري را به جامعه تحميل كند. از اين روي، برخي از روش‌هاي مقابله با جنگ نرم در حوزه رسانه را مي‌توان فهرست‌وار به شرح زير عنوان كرد كه انتظار مي‌رود مورد توجه مديران و سياستگذاران رسانه واقع شود:

 

1- اطلاع رساني مناسب و درست در برنامه‌ها

 

2- تبيين ماهيت منابع و شبكه‌هاي خبري گوناگون براي مخاطب

 

3- ايجاد خلاقيت و نوآوري در توليد برنامه‌هاي متنوع و جذاب

 

4- تلاش براي اعتمادسازي عمومي

 

5- بهره‌گيري از همه ظرفيت‌هاي هنري براي رساندن پيام

 

6- پرهيز از جبهه‌گيري مشخص و آشكار درباره موضوعات و ارايه غير مستقيم پيام براي اثرگذاري بيشتر

 

7- توجه به نظريات گوناگون، به ويژه منتقدان در برنامه‌ها در راستاي افزايش اعتماد عمومي و غناي محتوايي برنامه‌ها

 

8- استفاده از برنامه‌سازان هوشمند، فكور و آگاه به سياست‌هاي جامعه و در عين حال، متخصص در امور برنامه سازي

 

9- تلاش براي ايجاد مصونيت رواني در جامعه (‌افكار عمومي‌)

 

10- تلاش براي آموزش و ارتقاي سطح توانايي هنرمندان و توليدكنندگان آثار هنري در رسانه

 

11- بررسي و تلاش براي شناخت دقيق مخاطب و نيازهاي او

 

12- پرهيز از تك بعدي نگري و رصد مداوم رسانه‌هاي غربي در راستاي شناخت تاكتيك‌هاي جاري براي مقابله با آن

 

13- تغيير و بازنگري در ساختارهاي توليدات رسانه اي متناسب با نياز روز

 

14- تعريف دوباره خط قرمزهاي رسانه‌اي و حذف خطوط پيچيده نامدوني كه بر پايه سلايق ترسيم شده است، نه مصلحت‌ها، با هدف بالا بردن حس اعتماد عمومي نسبت به رسانه

 

15- بازنگري و كاهش بروكراسي و سلسله مراتب طولاني تصميم‌گيري در راستاي انتشار سريع اخبار با هدف كنترل افكار عمومي

 

و سرانجام به باور نگارنده، تبيين دقيق استراتژي مقابله با جنگ نرم، بايد از اهم موضوعات مورد توجه مديران رسانه باشد و مهندسي پيام با بهره‌گيري از نقطه نظريات كارشناسان، متخصصان و انديشمندان آگاه به مباني هنري در اسرع وقت تدوين و اجرايي شود.



:: موضوعات مرتبط: كاركردهاي "بي.بي.سي " فارسي در جنگ نرم عليه ايران , ,
:: بازدید از این مطلب : 264
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی

 

 اين مقاله به بررسي يکي از حوزه هاي جنگ نرم و ناتوي فرهنگي در ايران مي پردازد ، که از طريق سينما ، هم راستا با فعاليت هاي جنبش هاي فمینيسم و فعالان حقوق بشر آمريکايي در عرصه سينماي فمينيسمي پياده مي شود .
اين جريان در تکميل موارد پرونده ي نقض حقوق بشر ايران در سازمان ملل و فضاسازي و سياه نمايي جامعه ايران توسط رسانه هاي غربي انجام مي گيرد . در اين مقاله به ابعاد و روشهاي جنگ نرم در عرصه سينماي ايران مي پردازيم .
مقدمه : جنگ نرم و ناتوي فرهنگي در ايران از مقولاتي است که پس از پايان جنگ تحميلي شدت بيشتري يافت و با هشدار مقام معظم رهبري نسبت به شبيخون فرهنگي ، ابعاد آن شناخته شد . در اين عرصه ،سينما يکي از ابزارهاي قوي فرهنگي مي باشد که در دهه گذشته در اين زمينه فعال بوده است و به ساخت فيلمهايي پرداخته که هم راستا با اهداف ناتوي فرهنگي ايران بوده شکل گيري پرونده ي حقوق بشر ايران در سازمان ملل ، فعال شدن مناديان حقوق بشر آمريکايي در ايران ، تلاشهاي فعالان فمینيسم در عرصه هاي اجتماعي ايران ، تلاشهاي فرقه ي ضاله ي بهائيت در تکميل و مستندسازي پرونده حقوق بشر ايران و روند سياه نمايي مشکلات اجتماعي ايران و جامعه زنان ، حرکتهايي همسو مي باشد که نياز به بررسي و شناسايي دارد تا بتوان ابعاد مختلف ناتوي فرهنگي ايران را بيشتر شناخت . بر اين اساس به بررسي برخي از موارد تهديدات نرم در حوزه ي سينما مي پردازيم .
در اين تحليل و پژوهش ، قصد داريم به پرسشهاي زير پاسخ گوييم :
1 ـ ارتباط ميان جنگ نرم و ناتوي فرهنگي در ايران با پرونده نقض حقوق بشر ايران در سازمان ملل چيست ؟
2 ـ روشهاي مستندسازي پرونده نقض حقوق بشر ايران در سازمان ملل چيست ؟
3 ـ ارتباط ميان اهداف ناتوي فرهنگي ، جنبش هاي فمینيسم و فرقه ضاله بهائيت چگونه است ؟
4 ـ روشهاي عرصه سازي ناتوي فرهنگي در سينما و نقش آفريني عوامل آنها در سينما چگونه است ؟
5 ـ بررسي نقش هاي سينمايي خانم گلشيفته فراهاني در سينماي ايران و جهان و پيامهاي فرهنگي آن چگونه است ؟
اين بررسي در چند بخش ارائه مي گردد :
بخش اول : مفاهيم و تعاريف
بخش دوم : بررسي نقشهاي سينمايي گلشيفته فراهاني
بخش سوم : پيامها و رسالتهاي بازيگر در نقشهايش
بخش چهارم : ارتباط ميان اهداف و روشها
بخش پنجم : نتيجه گيري
بخش اول ـ مفاهيم و تعاريف
در حوزه تهديدات امنيتي هر کشور ، دو نوع تهديد وجود دارد :
1 ـ تهديد سخت
2 ـ تهديد نرم
تهديد سخت : جنگ يا تهديد سخت به جنگهاي نظامي در اشکال و سطوح مختلف آن گفته مي شود که نمونه هاي آن در جنگهاي متداول نظامي ديده مي شود .
تهديد نرم : جنگ نرم يا تهديد نرم با استفاده از ابزارها و روشهاي خاص خود و با تاثير گذاري بر مولفه هاي اجتماعي و فرهنگي يک کشور سعي در به دست آوردن امتيازات مختلف سياسي و اجتماعي و فرهنگي و يا حتي تغيير دادن نظام حاکم بر يک کشور دارد .
ابزارهاي تهديدات نرم شامل نشريات ، کتب ، رسانه هاي تصويري و شنيداري ، اينترنت و حوزه هاي سايبر ، محصولات فرهنگي ، محصولات تجاري ، سينما ، فعالان فرهنگي و فکري مي باشند . اين ابزارها ، با انتقال و ترويج فرهنگ مهاجم در هر کشور ، فرهنگ و سنن کشور مقابل را هدف قرار داده و سعي در تغيير دادن تدريجي هويت و فرهنگ يک ملت و کشور را دارد .
با اين روش به تدريج يک کشور و ملت از نظر فرهنگي و هويتي تهي شده و به مستعمره ي فرهنگي و فکري فرهنگ مهاجم تبديل مي شود و با پذيرفتن آن ، سياستها و اهداف ، فرهنگ مهاجم بر آن کشور غالب مي شود .
اين روش هم راستاي روشهاي نظامي براي تصرف کشورهاي هدف به کار گرفته مي شود تا بدون ايجاد درگیری نظامي و جنگ سخت ، يک کشور به تصرف در آيد . به اين دليل ، اين روش را ناتوي فرهنگي مي گويند که بر گرفته از نام پيمان نظامي ناتو ميان کشورهاي غربي و برخي کشورهاي ديگر است که يکي از اهرمهاي تهديدات سخت نظام استکبار جهاني مي باشد .
ابعاد و ظرفيت هاي ناتوي فرهنگي يا تهديد نرم به قدري است که در برخي کشورها با ايجاد جريانات و جنبشهاي اجتماعي موفق به ايجاد کودتاي سياسي شده اند که به عنوان نمونه مي توان از کودتاي مخملي و نارنجي در گرجستان و اوکراين نام برد ، که بدون درگيري نظامي از سوي آمريکا ، توانستند با ايجاد جريانات اجتماعي و فرهنگي در اين دو کشور ، کودتا نمايند و عوامل دست نشانده خود را بر آن حاکم نمايند .
شناخت ابعاد و ظرفيت هاي تهديدات نرم در زمان حاضر يکي از الزامات فکري و فرهنگي افراد و جريانات فرهنگي مذهبي ايران مي باشد . « سه نهاد رسانه اي ، ديپلماسي خارجي و سازمان اطلاعات مرکزي آمريکا ( سيا ) ، اهداف جنگ نرم خود را در ايران جستجو مي کنند . هدف اين نهادها در به کارگيري جنگ نرم در برابر ايران را اغوا و فريب افکار عمومي جامعه ايراني مي توان دانست . راه اندازي و حمايت از شبکه هاي ماهواره اي و اينترنتي ، حمايت از گروههاي ضد انقلاب و حمايت از برنامه هاي تخريبي و امنيتي عليه جمهوري اسلامي ايران ، نمونه هايي از جنگ نرم آمريکا عليه کشورمان مي باشد » 1
« ناتوي فرهنگي پديده اي در داخل سيستم سايبرناتيک مي باشد که اساس اين پروژه حيازدايي در ايران مي باشد » . 2
« ناتو پس از فروپاشي شوروي ، تهديد جديدي به نام جهان اسلام را جايگزين کمونيسم نمود و دو رويکرد سخت افزارانه ( تقابل گرايي ) و نرم افزارانه ( جنگ نرم ) را با جهان اسلام براي مقابله با دشمن استراتژيک جديد ( به زعم خود ) در دستور کار قرار دارد . تحول در کارکرد ناتو و تغيير رويکرد امنيتي ـ دفاعي به فرهنگي ، تحت عنوان « ناتو فرهنگي » مفهومي است که مقام معظم رهبري در سفر استاني خود به همدان در سال 1385 مورد تاکيد قرار دادند » 3
« انقلابات مخملي و نرم به اين شکل صورت ميگيرد که آمريکايي ها به رژيم حاکم پيشنهاد مي کنند کمکهاي خيريه از جانب به اصطلاح سازمانهاي غير دولتي در زمينه هاي آموزشي ، بهداشت و فرهنگ و غيره را بپذيرند . اين سازمانها با گذشت زمان به مراکز اعمال نفوذ و تاثير گذاري تبديل شده و آنها نيروهاي ناراضي و مخالف را از راه رساندن کمکهاي مالي سخاوتمندانه ، به لطمه زدن به مباني ايدئولوژيک رژيم هاي حاکم در زير پرچم مبارزه به خاطر دموکراسي و حقوق بشر تشويق مي کنند . پس از مدتي سفارتخانه ها و کنسولگري ايالات متحده نيز به اين فعاليت مي پيوندند . آنها به گروه بندي هاي ناراضي کمکهاي مالي رسانده و به اصطلاح به رژيم نامساعد فشار سياسي وارد مي آورند . سپس اپوزیسيون به اجراي حرکات اعتراضي تحريک مي شود . 4
فعالان حقوق بشر آمريکايي ، فعالان فمینيسم و فرقه هاي ضاله اي مثل بهائيت و جريانات فراماسونري از عوامل اصلي پياده نمودن سياستهاي جنگ نرم در ايران هستند که در بخشهاي ديگر به توضيح فعاليت هاي آنها پرداخته و ارتباط آنها با سينماي فمینيسم مشخص خواهد شد .
در اينجا به بررسي موضوع اصلي اين مقاله مي پردازيم که بررسي نقشهاي خانم گلشيفته فراهاني در بيشتر فيلمهایي که بازي کرده است ، مي باشد .
بخش دوم ـ بررسي نقشهاي سينمايي گلشيفته فراهاني
او را با « ميم مثل مادر » رسول ملاقلي پور بيشتر مي شناسند ، اما در کارنامه ي سينمايي اش ، نقش هاي ديگري در فيلمهاي ، درخت گلابي ، هفت پرنده ، زمانه ، جايي ديگر ، بوتيک ، دو فرشته ، اشک سرما ، بابا عزيز ، ماهي ها هم عاشق مي شوند ، به نام پدر ، گيس بريده ، سنتوري ، ديوار ، پيکره هاي دروغين و هميشه پاي يک زن در ميان است ، ديده مي شود .
شايد نقشهاي او در فيلمهاي « ميم مثل مادر » ، « به نام پدر » ، « اشک سرما » به خاطر نام کارگردان ، هدايت و نقش کارگردان ، موضوعات نسبتاً خوب و بازي خوب او از عوامل محبوبيت و چهره شدن اين بازيگر شد تا بتواند در نقشهاي ديگرش ، انتقال دهنده مفاهيمي متفاوت باشد . مفاهيم و کاراکترهايي که در غالب فيلمها تکرار شد و هدف ما نيز بررسي اين نقش کليشه اي تکراري است .
شروع اين نقشهاي کليشه اي از فيلم « جايي ديگر » شروع شد که به طور خلاصه و مفيد به بيان کليت موضوع فيلمها مي پردازيم تا به کليت نقش هاي او برسيم .
1 ـ فيلم « جايي ديگر » ـ کارگردان مهدي کرم پور ـ 1381
در اين فيلم او نقش يک دختر جنوبي را ايفا مي کند که به دليل رابطه نامشروعي که داشته است ، باردار شده است . مشخص نيست اين رابطه با چه کسي بوده است و بر چه اساس و مبنايي شکل گرفته است ولي آنچه ارائه مي شود و بيان مي گردد ،عدم پذيرش او و عملش از طرف اجتماع و جامعه محل زندگي اش است که اين عمل را زشت و قبيح دانسته و او براي دوري از اين فضا و عقايد و حفظ موجودي که به حرام آن را همراه شده است ، از خانه خود فرار ميکند و قصد دارد به سرزمين رويايي و آرماني برود که به اين عمل به چشم ننگ و قبيح نگاه نکنند و او بتواند بچه اش را نگه دارد . فضايي که از جامعه ايران در اين فيلم ترسيم مي شود ، جامعه اي سياه ، تاريک ، بي رحم ، بي عاطفه و سنتي است که دختري را مورد بي لطفي و ظلم قرار مي دهد و در اين جامعه هيچ مأمني براي او وجود ندارد او به همراه تمام همراهانش در اين فيلم همگي به نوعي از جامعه ايران رانده شده اند و به دنبال آرامش و خوشبختي در خارج از ايران مي گردند . اين فيلم در جاي خود به نقد و بررسي بيشتري نياز دارد که در فرصتي ديگر به آن خواهيم پرداخت .
فضاي ناامن و سياه ايران ، حس نفرت و وطن گريزي در سراسر اين فيلم ملموس است .
2 ـ فيلم بوتيک ـ کارگردان حميد نعمت الله 1381
در اين فيلم او نقش يک دختر از يک خانواده کم درآمد و پر مشکل جنوب شهري را ايفا مي کند که به دليل مشکلات و سختي هايي که در اين خانواده وجود دارد و اين دختر هيچ نوع لذت ، آرامش و خوشبختي را در زندگي احساس نمي کند ، آرزوي او رفتن از ايران است تا بتواند در خارج از ايران از خوشي هاي دنيا بهره مند شود و به اسکي کردن ، رقصيدن و ... بپردازد . وقتي فضاي خانه براي او غير قابل تحمل مي شود ،از خانه فرار مي کند و قصد رفتن به خارج را دارد و در طول اتفاقات فيلم توسط يک باند قاچاق دختران ، سر از کشورهاي عربي در مي آورد . فضايي که از ايران ارائه مي شود ، آميخته با اعتياد ، مشروبات الکلي ، خيانت و فقر و کمبود است .
3 ـ فيلم گيس بريده ـ کارگردان جمشيد حيدري ـ 1384
او در اين فيلم نيز نقش يک دختر دبيرستاني را بازي مي کند که در يک خانواده متحجر و افراطي زندگي مي کند . پدر اين خانواده قصد دارد دخترش را به اجبار به عقد پسر عمويش در آورد و در راه انجام اين هدف به ضرب و شتم او مي پردازد . دختر براي اينکه به اين ازدواج اجباري تن ندهد از خانه فرار مي کند . الگويي که از پدر ايراني و رابطه او با دخترش ارائه مي شود و نحوه ي انجام ازدواج هاي فاميلي در ايران ، فضايي سياه و غير واقعي از مسائل جامعه ايران را نمايش مي دهد .
4 ـ فيلم سنتوري ـ کارگردان داريوش مهرجويي ـ 1385
فيلم سنتوري از جمله فيلمهايي است که بايد به طور جداگانه نقد و بررسي شود ، چون يکي از فيلمهاي مهم و اصلي در فضاسازي منفي و جريان ناتوي فرهنگي ايران به شمار مي آيد . ليکن درباره ي نقش او بايد گفت که ، او همسر يک نوازنده ي سنتور است که به دليل سختگيريهاي خانواده پسر در تحريم موسيقي و مشکلات قانوني جامعه براي انتشار آثارش ، او به يک نوازنده مراسمات عروسي و غيره تبديل مي شود که به مرور به اعتياد و مشروبات الکي مبتلا مي شود . در طول اين مدت هر چه همسرش تلاش مي کند که او و زندگي اش را نجات دهد ، موفق نمي شود و در نهايت با ابراز علاقه استاد پيانويش ، به سمت او گرايش پيدا مي کند و همسرش را ترک مي کند تا با ازدواج با استادش ، همراه او به خارج از ايران سفر کند . عدم تعهد او به همسرش ، فضاي سياه و تاريک فيلم ، اعتياد و بي بند و باري و مصرف مشروبات الکلي در مراسمات ، شخصيت هاي مذهبي فيلم ، همه فضايي را از ايران نشان مي دهند که در يکي از صحنه ها توسط خود گلشيفته بيان مي شود . او در سکانسي به همسر دومش در خيابان مي گويد : از اين جامعه که همه را معتاد و الکلي مي کند متنفرم ، از اين جامعه که هنرمندان را له مي کند متنفرم ، از اين مملکت سياه و تاريک متنفرم از اين جامعه نامرد و لعنتي متنفرم و ...
رسالتي که فيلم سنتوري در تاريک و غير قابل تحمل بودن فضاي ايران ، انجام مي دهد به قدري بود که حتي علاوه بر ايران در کشورهاي عربي نيز اجازه پخش پيدا نکرد .
5 ـ ديوار ـ کارگردان محمد علي طالبي ـ 1386
در اين فيلم او دختر يک خانواده است که شغل اصلي آنها نمايش با موتور در ديوار مرگ مي باشد . با از کار افتادن پسر خانواده ، دختر تصميم مي گيرد که براي تامين معاش خانواده ، سوار بر موتور شده و وارد ديوار مرگ شود . او پس از مدتي تبديل به يک ستاره مي شود . ستاره اي که در کار موتورسواري در ديوار موفق مي شود ولي جامعه ايران به خاطر محدوديت هايي که دارد اجازه رشد و پيشرفت بيشتر به او نمي دهد و او براي ادامه ي موفقتهايش به همراه گروه ، تصميم مي گيرند از ايران بروند و ادامه ي رشد خود را آنجا دنبال کنند . باز آنچه مطرح است محدوديت جامعه ايران براي رشد و ترقي زنان در اجتماع است .
6 ـ هميشه پاي يک زن در ميان است ـ کارگردان کمال تبريزي ـ 1386
او نقش زني را بازي مي کند که به خاطر مشکلات زندگي با همسرش دچار مشکل و اختلاف است و کارشان به طلاق مي کشد . با وارد شدن بحث طلاق ، پيشنهادات و سوء نيتهاي بسياري به سوي او روانه مي شود و فضايي از جامعه مردان ايران ارائه مي شود که فقط به دنبال هوس راني و اميال شخصي خود هستند . برخورد با زن در اين فيلم يا زن گريز و زن ستيز است يا نگاه جنسي به زن دارد و هيچ نوع برخورد متعادل و صحيح با جامعه زنان ديده نمي شود . او نماينده زناني است که از هر سو پيشنهادات جنسي به آنها مي شود و انسانيت زن را نمي بينند .
7 ـ پيکره هاي دروغين ـ کارگردان ريدلي اسکات ـ 2008
او نقش يک دختر پرستار مسلمان ايراني ـ عرب را بازي مي کند که در بيمارستان با يک تروريست و جاسوس آمريکايي آشنا مي شود و به مرور رابطه عاطفي ميان آنها شکل مي گيرد . او مشتاق به ارتباط با اين مرد آمريکايي است و براي آشنايي بيشتر او را به خانه نيز دعوت مي کند تا خانواده اش با او آشنا شوند ولي محدوديت هاي جامعه و خانواده اش مانعي براي ارتباط بيشتر ميان آنها مي باشد . هر چند که يکي از روشهاي جاسوسان برقراري ارتباط عاطفي با دختران و زنان در کشورهاي هدف مي باشد ، تا بتوانند از آنها در برنامه هاي جاسوسي خود استفاده کنند . او در اين فيلم که بدون حجاب اسلامي ، ظاهر شده است ، تبادلات عاطفي خود را با تبّرجهاي چشم و ابرويش انجام مي دهد . يکي از رسالتهايي که بر عهده او گذاشته شده است، در اين فيلم پياده مي شود ، که در بخشهاي بعد به آن مي پردازيم .
سينما و فيلم ، عرصه نهادها و سمبل هاست . سينما با زبان اين نمادها ، پيامهاي خود را به مخاطبانش انتقال مي دهد . سمبل و نمادي که براي زن در فيلم و سينما تعريف شده است ، سرزمين ، وطن و ميهن است که همان مام ميهن يا مادر ميهن منظور است . به همين دليل است که نام کشورها نيز نامهاي مونث فرض مي شود .
نقشهايي که براي زنان در فيلمها تعريف مي شود غالباً براي اين سمبل استفاده مي شود که بيشتر در بردارنده ي مفاهيمي چون استقامت ، پايداري ، وفاداري ، وحدت ، حفظ خانواده ، صبر ، بيگانه ستيزي ، قناعت ، عدم وابستگي به غير ، مي باشد .
هر يک از اين مفاهيم بيانگر موضع گيري و عقيده و ايمان يک کشور و ملت براي استقلال و آزادي خود است و عدم وابستگي به بيگانگان و همچنين بيانگر تلاش و مقاومت و وفاداري يک ملت نسبت به مملکت و نظام خود مي باشد .
با ارائه و تبيين اين مفاهيم در نقش زنان در فيلمها ، اين پيامها در سطح يک ملت و سرزمين بيان مي شود .
با مبنا قرار دادن اين اصل که زن در سينما نماد وطن ، سرزمين و ميهن است به ارزيابي کلي نقشهاي گلشيفته در اين چند فيلم مي پردازيم . زن و دختري که او ارائه مي دهد به خاطر مشکلات و سختي هايي که دارد ، قصد رفتن و ترک وطن خود را دارد .
زنان و دختران يا واضح تر ، جامعه و ملتي که با زنا و فرزندان نامشروع ، مشکلات اقتصادي و اخلاقي در خانواده ، تحجر و تعصب و ازدواج اجباري ، اعتياد و مصرف مشروبات الکلي ، نبودن نان آور خانواده ، نگاه جنسيتي به زن ، نگاه زن سيتز یا زن گريزي ، عدم وفاداري زن به شوهر و طلاق ، درگير و روبروست و براي رهايي از اين مشکلات هيچ چاره اي ندارد مگر اينکه سرزمين و وطن خود را رها کند ، يا واگذار کند و برود و به ناکجا آبادي که در روياهاي خود مي پروراند .
آنچه در اين فيلمها ارائه مي گردد ، نگاه کاريکاتوري به مشکلات جامعه ايران است ، یعنی سياه نمايي و بزرگ نمايي مشکلات در ايران . مشکلات به شکلي عنوان مي شود که مخاطب احساس مي کند در کشورها و جوامع ديگر اين مشکلات اصلاً وجود ندارد يا اگر هم وجود دارد در اين حد نيست . فضاي سياه ، تاريک ، آشوب زده ، ناامن و همراه با نااميدي که از جامعه ايران ترسيم مي شود ، فضايي غير واقعي است . اينکه اگر مشکل و معضل اجتماعي و فرهنگي وجود دارد به جاي حل کردن آن بايد سرزمين ، آرمانها و ارزشها را رها کرد و فرار نمود و چاره اي جز ترک وطن و واگذار نمودن آن نيست ، پيامي است که در اين فيلمها ارائه مي شود .
برخي از مشکلاتي که به عنوان معضل جامعه ايران بيان مي شود ، هنجاري هاي اسلامي و اخلاقي جامعه ايران است که چون با معيارهاي حقوق بشر آمريکايي منافات دارد ، آنها را به شکل منفي نمايش مي دهند .
در اين فيلمها او غالباً نقشهاي موثر و کليدي را ايفا مي کند که نماينده زنان ايران قلمداد مي شود و نماد سرزمين و ميهن ايران است و از مشکلات و سختي ها به ستوه آمده ، از ظلم هايي که در حقش شده خسته شده و براي رهايي از آنان حاضر است از مملکت ، آرمان ، عقيده ، ارزشها ، دين و همه چيزش دست بردارد و ترک کند .
زنان هر جامعه ، سرمايه هاي استراتژيک فرهنگي و هويتي هر جامعه هستند . هر کشوري که بتواند فرهنگ ، هويت و ايمان و باور زنان جامعه خود را حفظ کند ، آينده و آرمان خود را حفظ کرده است . به همين دليل است که در شبيخون فرهنگي و ناتوي فرهنگي در سطح جهان که به وسيله ي صهيونيزم و ايالات متحده صورت مي گيرد ، سرمايه گذاري و شخصيت سازي زنان و دختران ، نقش کليدي دارد . بر اين اساس است که آمريکا پس از اشغال افغانستان و عراق به تاسيس مهد کودک ها و مدارس دخترانه به سبک آمريکايي براي دختران آنجا پرداخت . سياستي که در گذشته نيز توسط مبلغين مسيحي و فرقه ضاله بهائيت دنبال شد .
همين سياست بود که توانست انقلاب الجزاير را فلج کند و از ميدان خارج کند .
در اين نقش ها ، هيچ نمادي از زنان با ايمان ، مقاوم و وفادار ايراني ارائه نمي دهد . الگوي زن ايراني که در جهان به وفاداري ، نجابت و محور خانواده شناخته شده است در اين فيلمها ديده نمي شود . هيچ نماينده اي از زنان صبور و نقش آفرين در اجتماع ، زناني که با حفظ آرمان و ارزش و اعتقادات خود در جامعه حضور دارند ، نيست . هيچ نماينده اي از زنان مادر ايراني که رسالت اصلي تربيت و پرورش مردان و زنان آينده ساز و مدير جامعه دارند ، ديده نمي شود ، زناني که نماينده سرزمين و وطن و مردم خود هستند .
وطن و سرزميني که گلشيفته در نقش هايش ارائه مي دهد ، وطني سست عنصر و پست بنيان است که با کوچکترين سختي و مشکل ، زمانه را به دشمن واگذار مي کند . وطني که تاب مقاومت و پايداري ندارد . وطني که به مبارزه و استقامت براي عقيده ، ايمان ندارد . وطني که عطش نفسانيات او را بي تاب کرده و براي رفع عطش در آغوش بيگانه مي خزد . وطني که براي دست دادن با دشمن ذوق زده است و تمام آرمانش قدم زدن شانه به شانه در کنار مردان بيگانه است . وطني که عريان شدن و عشوه گري هاي شيطاني را در کانون فساد و کفر ، افتخار و سرافرازي مي شمارد ، وطني که رسالتش را حيا زدايي از نواميس اسلام و ايران مي داند . بايد گفت که اين وطن و اين سرزمين هيچ گاه در ايران نبوده و نيست . ايران قبل و بعد از اسلام هيچ گاه چنين وطن و سرزميني نبوده است . هيچ گاه به زنان فاسد و فاسق افتخار نکرده و نمي کند .
بي شک تصويري که از زن و جامعه ايران در اين نقش ها و فيلمها ارائه مي شود ، تصويري واقعي و کامل نيست ، بلکه تلاش مي کند ، فضاي ذهني مخاطب خود را نسبت به ايران و جامعه زنان و مردم آن ، سياه ، تاريک و منفي کند .
تصويري که از زن و دختر ايراني ، به عنوان ناموس و نماد ميهن و سرزمين ايران در اين نقش ها ارائه مي شود به هيچ عنوان نماد و سمبل سرزمين و زن ايراني نيست . گلشيفته را نه مي توان نماد سرزمين ايران گرفت و نه حتي نماينده زنان و دختران ايران دانست . شايد شخصيت واقعي او که در تمام بازي هايش بخشي از آن را ارائه مي دهد ، در فيلم سنتوري به طور کامل نشان داده شده باشد . دختري با خنده هاي بلند و تبرج هاي زنانه ، با جيغ و فريادهاي دخترانه اش ، با بي بندو باري در برخورد با مردان که پرده هاي عفت و حريمهاي نجابت را زير پا مي گذارند .
بخش سوم ـ پيامها و رسالتهاي بازيگر در نقش هايش
در بخش قبل بيان شد که کليت نقش هاي او در فيلمهاي ذکر شده ، در يک شخصيت تکراري و کليشه اي ، بيانگر يک زن تحت ظلم و بي عدالتي است که از خانه ، کشور و ارزشهايش فرار مي کند و پيام تسليم شدن ، ترک وطن ، رها کردن ارزشها و دين را مي رساند .
پيام دومي که مي توان به آن توجه نمود ، ارائه شخصيت و جايگاهي خاص براي زن و دختر ايراني و مسلمان به غير از جايگاه اسلامي و ايراني اوست . جايگاهي که با معيارهاي فمینيستي سنجيده مي شود . در اين روش شخصيتي براي زن مسلمان ايراني تعريف مي شود که بيشتر به تفاوتهايش با مردان توجه مي کند و اين تفاوت ها را يا انکار مي کند و يا به عنوان مشکل و نقص عنوان کرده و در قبال آن امتياز طلب مي کند . به جاي آنکه تفاوت داشتن را حکمت بداند و از امتيازات و محاسن آن استفاده کند به ديد مشکل نگاه مي کند . شخصيتي ارائه مي شود که بيشتر مشکلات زنان را مي بيند نه حقوق و ارزشهاي زن را . در اين شخصيت سازي به حقوق زن در اسلام که بسيار دقيق و مهم است توجه نمي شود . به امتيازات زن در جامعه ايران و امنيت و جايگاهش در خانواده و رسالت و مقامي که در اسلام دارد ، توجه نمي کند . با اين الگودهي به جامعه، زنان و دختران به جاي خودباوري و شناخت حقوق و ارزشهاي خود در اسلام و توانايي و پتانسيل هاي فطري که خداوند به آنها داده است ، به تفاوت هايشان به ديد مشکل و نقص نگاه مي کنند و براي فرار از اين نقص تلاش مي کنند خود را به معيارهاي مردانه نزديک کنند و يا تلاش نمايند از جامعه به خاطر زن بودن ، امتيازبگيرند . به جاي اينکه خود را انساني بدانند که جنسيتش مونث است ، خود را زني ميدانند که انسان درجه دوم حساب مي شود . وقتي زن و دختري خود را اينگونه تعريف و معنا کرد ، نسبت به تمام مولفه هاي جامعه و خلقت ، معترض و شاکي خواهد بود و يا تلاش مي کند زن را به عنوان جنس برتر ثابت کند که به فمینيسم مبتلا مي شود و يا تلاش مي کند به معيارهاي جامعه مردان نزديک شود ، که زن گريز مي شود .
شخصيتي که از زن ارائه مي دهد ، پيشرفتها ، موفقيتها و الگوهاي کاملي که براي زن در جامعه ايران و اسلام وجود دارد ، ندارد . معيارهايي که براي زن تعريف مي شود با معيارهاي جريانات فمینيسم و زنان غربي سنجيده مي شود .
با بررسي و شناخت فعاليت ها و شعارهاي فعالان فمینيسم در ايران ، همراستايي و هماهنگي در رسالت آنها با نقشهايي که در اين فيلمها ارائه مي شود ، کاملاً مشخص است ، که در بخش هاي ديگر به آن مي پردازيم .
پيام سومي که در اين نقش ها مي توان ديد ، رسالت حيا زدايي از زنان و دختران ايراني است . او در غالب نقشهايش ، حجاب کاملي ندارد و هميشه مقداري از موهايش بيرون است ، به حدي که انگار کاراکتر شخصيتي او اينگونه تعريف شده است .
خنده هاي بلند و زنانه اش ، حرکات و برخوردهايش با مردان ، به شکلي است که هيچ گونه حد و مرزي را براي رفتار زن در جامعه و در ارتباط با مردان تعريف نمي کند . نهادينه کردن بي بند و باري در حجاب و رفتار و ارتباط با مردان در شخصيت زن در جامعه پيامي است که او در شخصيت پردازي هايش ارائه مي دهد .
پيام چهارمي که در نقش او در فيلم پيکره هاي دروغين و قدم نهادن به هاليوود ، مي توان يافت ، از بين بردن حرمت و ارزش حجاب و برداشتن آن و قبح زدايي از بي حجاب شدن است . وقتي براي اولين بار يک زن ايراني به هاليوود پا گذاشت و در کنار يکي از ستاره هاي هاليوود بازي کرد ، توجه همه کسانی که او را مي شناختند به او جلب شد و همه منتظر بودند ، بازي و نقش او را ببينند . هنگامي که بدون حجاب در کنار بازيگر هم جنس باز هاليوود ، ظاهر شد ، شايد براي بعضي ابتدا بهت آور بود ولي به تدريج با ديدن فيلم و توجيهاتي که اهالي طرفدار او کردند ، حرمت بي حجاب شدن و افشان کردن مو ، در فيلم از بين رفت . شايد برخي از بازيگران زن ايراني در محافل خصوصي خود به حجاب اعتنا و اعتقادي نداشته باشند ، ولي اينکه يک بازيگر زن ايراني بدون حجاب در يک فيلم ظاهر شود و خود را به دنيا عرضه کند و حرمت اعتقادات و ارزشهاي ديني يک ملت را ناديده بگيرد و با قدم گذاشتن بر فرش قرمز هاليوود ، با لباسي نيمه برهنه ، خود را براي تمام مردان عرضه کند ، موضوعي بود که تا به حال اتفاق نيفتاده بود و نوعي حرمت شکني ، بدعت و پايين آوردن حساسيت ها بود .
يک عمل زشت و قبيح تا زماني زشت دانسته مي شود که قبح آن از بين نرفته باشد . بدون حجاب و نيمه عريان ظاهر شدن در ميان اجتماع و شکستن حرمت حجاب و عفت و پاکدامني زنان ايران ، يک مسئله تکراري است اما نه در سينماي بعد از انقلاب و به طور رسمي .
بخش چهارم ـ ارتباط ميان اهداف و روشها
با نگاهي به تاريخ و اهداف جنبش فمینيسم در جهان ، اين مسئله روشن مي شود که جريان فمینيسم به عنوان يک جنبش سياسي و اجتماعي از سوي نظام سلطه بين الملل و صهيونيزم جهانی شکل گرفت تا بتواند اهداف اقتصادي ، اجتماعي و سياسي صهيونيزم را در حوزه جامعه زنان و خانواده پياده نمايد .
خارج کردن زن از کانون خانواده و متلاشي نمودن کانون خانواده ، حيازدايي از زنان و گسترش فساد اجتماعي توسط آنها ، دور کردن زن از فطرت و نيازهاي فطري او مثل مادر شدن و همسري ، استفاده ابزاري از زن در اقتصاد به عنوان يک نيروي کار ارزان ، ترويج بي بند و باري و بي ديني و عدم پايبندي به مباني دين توسط زنان غرب گرا ، نگاه جنسيتي به زن و محور بودن جنسیت او به جاي انسان بودن او ، مبارزه با حجاب به عنوان نماد عقب ماندگي زن و تحجر ، تشکيل نهادها و گروههاي فعال اجتماعي و حقوقي براي دفاع از حقوق زنان در کشورهاي مختلف ، روشهايي است که توسط فعالان فمینيسم در سراسر جهان در راستاي سلطه جهاني صهيونيزم انجام مي شود . فعالان فمینيسم در ايران با شعارهاي فريبنده اي چون حقوق زنان ، آزادي زنان ، مطالبات اجتماعي زنان و ... با حمايت هاي سازمانهاي وابسته به صهيونيزم جهاني ، سعي در پياده نمودن اهداف خود در جامعه ايران ميکنند . اين اهداف به وسيله ي ابزارهايي چون ، کتاب ، مجله ، سينما و.. تبليغ مي شود .
با تلاشهاي اين جنبش در ايران ، در حوزه ي سينما نيز ، سينماي فمینيستي شکل گرفته است که مي توان فيلمهاي متعددي را در اين زمينه نام برد . اين جنبش براي تبليغ شعارهاي خود از ابزار سينما استفاده مي کند و براي نشان دادن حقانيت خود و شعارها و اهدافش بايد وضعيتي را از جامعه زنان نشان دهد که سراسر ظلم ، بي عدالتي ، تبعيض ، تحجر ، عقب ماندگي ، نا امني و سياهي باشد . هنگامي که توانست چنين چهره اي را از وضعيت زنان جامعه نشان دهد ، ادعاي نجات دادن و رفع مشکلات زنان را مطرح مي کند و با ارائه شعارها و روشهايش ، دستورالعمل فمنيست شدن را براي جامعه زنان صادر مي کند و چون اين شعارها در ظاهر فريبنده و جذاب هستند ، بسياري جذب آن مي شوند ، ولي در عمل تبديل به عوامل اين جنبش خواهند شد در پياده نمودن اهداف صهيونيزم جهاني در حرکت هاي سياسي و اجتماعي .
در کنار فعالان فمنيسم گروه ديگري در اين حوزه فعال هستند به نام فعالان حقوق بشر ، که غالباً هر دو گروه تشکيلات مشترک دارند . اين گروه به نمايندگي از سازمانهاي بين المللي حقوق بشر در غرب ، در ايران به دنبال پياده کردن حقوق بشر به سبک آمريکايي مي باشند . حقوق بشري که مبنا و معيار آن آزادي و حقوق بشر به سبک آمريکايي است نه بر مبناي اسلام و يا انسانيت .
اين فعالان حقوق بشر ، با معيار قرار دادن الگوهاي غربي و آمريکايي براي زندگي انسانها ، هر نوع سنت ، آداب و رسوم ، قانون ، ارزش هاي ديني و بومي را که در کشورهاي مختلف وجود دارد را نفي مي کنند و تنها دليل آن عدم مطابقت با مدل زندگي آمريکايي است و به آن مهر ضد حقوق بشر مي زنند . تعريف ديگري که از حقوق بشر آمريکايي مي توان ارائه داد ، مدل زندگي آمريکايي يا اصالت لذت در زندگي انسان محور غربي است که هر چيز را با معيار لذت طلبي انسان مدار مي سنجد . با اين تعريف هر نوع مدل زندگي ديگري اعم از ايراني يا غير ايراني ، ديني يا غير ديني ، مخالف حقوق بشر آنها تعريف مي شود همچنان که هم ايران را ناقض حقوق بشر مي دانند و هم کشور چين را .
در واقع جريان حقوق بشر آمريکايي ، ترفندي است براي پياده کردن غربي سازي جهان يا جهاني سازي غربي ، که به نام ليبرال دموکراسي از زمان جورج بوش پدر به عنوان نظم نوين جهاني ارائه شد و در حال پياده شدن مي باشد .
در اين روش نظام سلطه آمريکا براي پياده کردن استعمار فرانو خود و سلطه نوين خود بر جهان ، مدلي را ارائه نموده است به نام نظم نوين جهاني که در آن ليبرال دموکراسي را به عنوان آخرين مدل براي اداره ي کشورها ، ملتها و جهان معرفي نمود و تاکيد کرد که کشورها يا ليبرال دموکراسي را مي پذيرند و يا آنها را به زور دموکراتيزه مي نمايند . جنگ تمدنها و تئوري پايان تاريخ بر همين مبنا شکل گرفت . استعمار غرب براي ايجاد تغيير از درون جوامع ، روشي را ارائه داد به نام حقوق بشر يا مدل زندگي آمريکايي ، تا خود مردم خواهان رسيدن به اين حقوق بشر باشند .
در اين روش کشورها و ملت ها براي رسيدن به تمدن و جامعه پيشرفته غرب ، بايد نظام اجتماعي و حقوقي خود را با معيارهاي حقوق بشري آمريکا ، هماهنگ کنند . کشور ترکيه براي پيوستن به جامعه اروپا يکي از نمونه هاي پياده شدن اين سيستم در آن به شمار مي آيد . با اين روش هر کشور از درون ، بدون تغيير نظام ، به قسمتي از تمدن غرب و آمريکا تبديل مي شود و با روش و مدل و دستورالعمل آمريکايي ، ناخواسته جزء تمدن غرب مي شود و به عنوان شهروند جهاني اين تمدن ، يک مصرف کننده براي نظام سلطه خواهد شد .
براي اينکه مشخص شود چه جامعه اي به دور از تمدن غرب و حقوق بشر آمريکايي است ، در هر کشور فعالان حقوق بشر به دنبال موارد نقض اين سيستم هستند و با ارائه گزارشات خود به سازمانهاي بين المللي پيگير اين موضوع ، آن کشور را جزء ناقضان حقوق بشر ثبت مي کنند . يکي از فاکتورهاي تشخيص عقب ماندگي و نقض حقوق بشر در جوامع ، فيلمهايي است که با موضوعات اجتماعي در آن کشورها ساخته مي شود . اين فيلمها با نمايش دادن فقر ، عقب افتادگي ، بي عدالتي نقض حقوق زنان و ... در مجامع و فستيوالهاي بين المللي فيلم ، چهره اي مخدوش ، سياه و تاريک و ضد انساني از کشور خود ارائه مي دهند .
فعالان حقوق بشر در ايران نيز همين رسالت را دنبال مي کنند و يکي از رسالتهايشان ايجاد حقوق زنان به سبک آمريکايي است . در پي شکل گيري پرونده حقوق بشر ايران در سازمان ملل که توسط دولت کانادا ، دنبال مي شود ، براي تکميل اين پرونده ، نسبت به موارد نقض حقوق بشر در ايران ، فعالان حقوق بشر به عضوگيري و جمع نمودن مستندات مشغول شدند که يکي از اين مستندات فيلمهايي است که به مشکلات حقوقي و اجتماعي ايران مي پردازد و يا به عقب افتادگي جامعه ايران اشاره دارد که به عنوان نمونه و مدرک در مجامع بين المللي ارائه مي شود .
يکي ديگر از جرياناتي که در حوزه ي تکميل پرونده نقض حقوق بشر ايران ، فعاليت مي کنند ، فرقه ي ضاله بهائيت مي باشند .
اين فرقه به عنوان يک فرقه منحرف و سياسي که در طول تاريخ خود ، هميشه با عوامل بيگانه بر ضد مملکت ايران همکاري داشته و تاريخش با جنایت و خيانت همراه است و يد طولايي در گسترش فساد و بي بند و باري در ايران داشته است ، در حال حاضر نيز يک تشکيلات جاسوسي و نيمه سري در راستاي پياده نمودن اهداف صهيونيزم جهاني و نظام سلطه بين الملل دارد .
يکي بودن اهداف و تعاليم اين فرقه با جنبش هاي فمینيسم ، صهيونيزم جهاني و استعمار آمريکا ، نشان دهنده همدستي اين فرقه با تشکيلات فوق است . در اينجا مجالي براي نقد فرقه ضاله بهائيت نيست ولي به بعضي از موارد همسويي آنها اشاره مي کنيم :
1 ـ نظم بديع ، که يکي از تعاليم و اصول اين فرقه است ، هماهنگ با نظم نوين جهاني صهيونيزم است .
2 ـ تساوي حقوق زن و مرد که همراستا با جنبش هاي فمینيستي مي باشد .
3 ـ برداشتن حجاب زنان که هماهنگ با اهداف فمینيسم و ناتوي فرهنگي و جنگ نرم مي باشد .
4 ـ فعاليت در راستاي حقوق بشر آمريکايي و تکميل پرونده نقض حقوق بشر ايران که همراستا با فعالان حقوق بشر آمريکايي مي باشد . « جامعه جهاني بهائي از بسته شدن کانون مدافعان حقوق بشر ، که زير نظر خانم شيرين عبادي فعاليت مي کند ، به شدت ابراز نگراني کرد و خواستار بازگشايي اين مرکز شد . ديان علائي يکي از نمايندگان جامعه جهاني بهايي در دفتر سازمان ملل در ژنو گفت : بستن دفتر خانم شيرين عبادي ضربه اي جدي به حقوق بشر در سراسر ايران است . در ميان کساني که خانم عبادي و همکاران او از آنها دفاع مي کنند ، بايد از هفت تن رهبران جامعه بهائيان ايران نام برد که در حال حاضر به علت همکاري در انفجار محل رهپويان وصال شيراز ، در زندان اوين زنداني هستند » 5
لازم به ذکر است اين فرقه مظلوم نمايي و بزرگ نمايي مشکلات خود را از يهوديان و صهيونيست ها آموخته اند .
5 ـ همراهي و هماهنگي مرکز بهائيان در اسرائيل با سياست هاي رژيم اشغالگر قدس
6 ـ اصالت لذت و انسان محوري که از مباني اين فرقه است و بر آن شکل گرفته که هماهنگ با اصل هرونيزم و اصالت لذت در تفکر ليبرال دموکراسي غرب مي باشد . چون عملکرد و ساختار اين فرقه بر اساس جاسوسي و تلاش براي براندازي نظام و انحراف فکري مردم است ، براي آنها محدوديت هاي تبليغي و فرهنگي در نظر گرفته شده است . در حالی که اگر قرار بود طبق قانون و عرف بين الملل با يک فرقه جاسوسي و منحرف ضد ديني برخورد مي شد ، تدابير ديگري اتخاذ مي شد ، ولي در حال حاضر با روش تحمل و مدارا با آنها برخورد مي شود که حتي آنها اين مدارا و تحمل را نيز مغاير حقوق بشر آمريکايي دانسته و همواره ، زبان شکايت و دادخواهي شان در مجامع بين المللي بر ضد ايران بلند بوده است و تلاش دارند حق پايمال شده خود را که همان رسالت ترويج فساد و بي ديني است را به دست آوردند . اين فرقه با تربيت افراد و به کارگيري آنها در حوزه هاي فرهنگي و فکري جامعه ، سعي در اشاعه عقايد و تفکراتشان در سطح جامعه و بين مردم دارد . آنها با نفوذ دادن عقايد خود از طريق کتاب ، مجله ، روزنامه ، CD ، فيلم ، نمايش ، ايجاد شبهه و ... سعي در گسترش دادن مباني خود دارند .
عدم تعهد به حجاب ، بي بند و باري رفتار زن در جامعه ، شعار تساوي حقوق زن و مرد ، شکستن حريمها و حرمتها ، سوق دادن جامعه به سوي بي تعهدي و بي غيرتي ، جاسوسي سياسي و فرهنگي براي مخالفان نظام اسلامي از روشها و اهداف اين فرقه ضاله مي باشد .
هر چند که اين فرقه براي رد اين اتهامات روشهاي به روزي را پيش گرفته تا خود را تبرئه کند ، ولي ماهيت آن هراز چند گاهي خود را نشان مي دهد و دست داشتن سران آنها در هدايت عمليات هاي انتحاري و قتل عام مردم مسلمان از نمونه هاي آن مي باشد . نقد و بررسي اين فرقه مجالي ديگري مي طلبد تا به آن پرداخته شود و ما در حد مختصر اشاره نموديم .
بخش پنجم ـ نتيجه گيري
با شناخت اجمالي از موضوعاتي چون جنگ نرم ، ناتوي فرهنگي و شناخت جرياناتي مثل فمینيسم ، فعالان حقوق بشر آمريکايي و فرقه ضاله بهائيت و اهداف و رسالت آنها در قبال فرهنگ ، اعتقاد و هويت ايران اسلامي ، حال مي توان نقش و جايگاه بازيگراني مثل گلشيفته فراهاني را بهتر تحليل و ارزيابي نمود .
استراتژي حيازدايي از جامعه ايران که به روشهاي مختلف پياده مي شود ، سابقه تاريخي دارد . يکي از اولين جرياناتي که به طور رسمي حجاب و بي بند و باري را در ايران پايه گذاري کرد فرقه ي ضاله ي بهائيت است که نفوذ همين فرقه در زمان پهلوي اول باعث شد که دولت آن زمان ايران به طور رسمي و قانونی ، بي حجابي را در ايران بر پا کند . سابقه ي بهائيت در اين کار به زماني حدود يکصد و پنجاه سال پيش ، در دشت بدشت ، در نزديکي شاهرود مي رسد . در آن زمان اين فرقه با جدا کردن خود از اسلام و ادعاي ظهور امام زمان و بابيت و ادعاي نبوت شکل گرفت . هنگامي که افراد اين فرقه براي حمايت از علي محمد باب شيرازي در دشت بدشت جمع شده بودند . يک زن که از روساي اين فرقه به حساب مي آمد و به طاهره قرة العين مشهور بود ، هر روز از پشت پرده براي حضار سخنراني و موعظه ايراد مي نمود . در يک روز با هماهنگي ميرزا حسينعلي نوري که از رهبران فرقه بود ، بدون حجاب و با بدني نيمه برهنه در ميان حاضرين آمد و شروع به سخنراني نمود و اعلام کرد که اسلام ديگر دين منسوخي است و احکام آن نيز نسخ شده است و حجاب و ديگر احکام آن ديگر اعتبار ندارد و ما بايد منتظر دين جديد باشيم .
در پي اين عمل ، برخي از شدت ناراحتي آن محل را ترک کرده و از عمل و عقيده ي خود پشيمان شدند . برخي ديگر که مات و مبهوت عمل اين زن شده بودند ، به بحث و گفتگو پرداختند و در نهايت منسوخ شدن اسلام را پذيرفتند . پس از اين حکم اين گروه شروع به انجام هر نوع بي بند و باري و فساد کردند و به حدي افراط نمودند که اهالي بدشت از آنها بيزاري جسته و با آنها درگير شدند و آنها را از آن محل بيرون کردند .
اين زن فاسد و هرزه که نقش اساسي در ترويج و تبيين عقايد اين فرقه ضاله داشت در انحراف و فساد اين فرقه و سران آن نقش کليدي ايفا نمود . نام قرة العين در تاريخ فرقه ضاله بهائيت با هرزگي ، هوسراني ، فساد و بي بند و باري عجين است .
از بدعتهاي اين فرقه ، عدم حجاب براي زنان و شعار تساوي حقوق زن و مرد مي باشد که هدف آنها ترويج فساد و بي بند و باري مي باشد نه تکريم و ارزش گذاري براي زن .
رسالتي که اين زن آن زمان انجام داد ، شکستن حرمت حجاب و زدودن حيا و عفت از زنان ايران بود . از بين بردن قبح بي حجابي و ارزش دانستن آن و افتخار به آن از کارهايي بود که او انجام داد .
آنچه امروز در سينماي فمینيسم دنبال مي شود در همين راستا مي باشد . رسالت امثال گلشيفته فراهاني به عنوان قرة العين هاي قرن بيست و يکم ، اين است که زن و دختر ايراني را از حيا و عفت تهي کنند . صنعت سينمايي فمینيسم با برنامه اي مشخص افرادي چون او را در ميان مردم با تبليغات به الگو و چهره تبديل مي کنند . پس از اينکه اين بازيگران در ميان مردم محبوبيت و مقبوليت پيدا کردند و پذيرفته شدند ، رسالت اصلي خود را که همان برهنه شدن در مقابل دوربينهاي هاليوودي است انجام مي دهند . اگر قرة العين در يک صد و پنجاه سال پيش در مقابل طرفداران فرقه ي خود در بدشت نيمه برهنه شد و حجاب را کنار گذاشت ، قرة العين امروز آنها در مقابل چشم ميليونها نفر مردم جهان ، حجاب از سر بر ميدارد و نيمه برهنه بر فرش قرمز کفرستان هاليوود پا مي گذارد و با ذوق زدگي تمام رسالت قرة العين هم کيش خود را تکرار مي کند .
او پس ايفاي چند نقش که پيام مستقيم آن ترک وطن ، فرار از خانه ، ترک ارزشها و اصول ، ترک آرمانها و عقايد ، ترک هويت اسلامي و ايراني دختران ايراني بود ، نتيجه اين افراد و ترک هويت را در هاليوود نشان داد . او نشان داد ، بي ايماني به دين و وطن و آرمانهاي مملکت سرانجامش برهنه شدن در مقابل يهوديان هاليوود خواهد بود . او ثابت کرد فرار کردن از کانون خانواده ايراني به همراه شدن با مردان همجنس باز آمريکايي ختم مي شود . 
او به همه مردم ايران فهماند اگر در برابر دشمن مقاومت نکنيم ، اگر از سرزمين خود دفاع نکنيم ، اگر آماده و مهيا براي مقابله با هر نوع تهديد دشمن نباشيم و براي سلطه و تجاوز دشمن آغوشمان را باز کنيم در نهايت بايد در خانه دشمن زنانمان برهنه شوند .
گلشيفته به دختران ايراني آموخت که عشوه گري هاي زنانه در اجتماع ، بي بند و باري در رفتار و حرکات با مردان ، خنده هاي بلند دخترانه ، در نهايت به برهنه شدن در جمع يهوديان فاسد هاليوودي ختم مي شود .
گلشيفته به دختران ايراني آموخت ، بي تفاوت بودن نسبت به حجاب ، عدم تعهد در حفظ حجاب در نهايت جلوه دادن اندام برهنه را همراه خواهد داشت .
گلشيفته به همه مردم فهماند ، رسالت و هدف فرقه ضاله بهائيت ، حيازدايي از زنان و دختران اين ملت است . به همه فهماند فرقه ضاله بهائيت چه در لباس ترور و قتل عام ظاهر شود چه در لباس حرير و لطيف و با چهره ي گريم شده و دلربا در نقش يک بازيگر سينما باشد هدفی جز وطن فروشي و واگذار کردن سرزمين و ميهن اسلامي به دشمن صهيونيزم ندارد .
گلشيفته به مردم ايران فهماند که شعارهاي زيباي صلح طلبي ، تساوي حقوق زن و مرد ، وحدت اديان و ... که نقاب چهره خطرناک فرقه ضاله بهائيت است ، شعارهايي پوچ و توخالي است و هدفي جز از بين بردن اسلام و هويت ديني ما ندارد .
گلشيفته نمي تواند نماينده و نماد زن و دختر ايراني باشد . او مهره ي بازي بزرگان خود است . زن آزاده ي ايراني ، دختر با حياء و فهيم ايراني ، جايگاه و رسالت خود را مي داند . زن ايراني ميداند با بيگانه اي که چشم بر ناموس و وطن او دوخته است چگونه رفتار کند .
گلشيفته براي جماعت خود شيفته ي غرب گرا ، نمادي است مانند استر براي يهوديان و قرة العيني است در همين نزديکي .



:: موضوعات مرتبط: بررسی ابعاد و روشهاي جنگ نرم در عرصه سينماي ايران , ,
:: بازدید از این مطلب : 266
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی


 جنگ نرمشايد در روزهاي ابتدايي حضور باراك اوباما در كاخ سفيد براي كارشناسان سياسي مشخص نبود كه رئيس جمهور جديد آمريكا قرار است از چه رهيافتي براي پيگيري سياست خارجي و امنيتي دولت خود استفاده كند. اما در ماه‌هاي اخير با اهميت دادن وي و مشاوران و نزديكانش به مساله تاثير بر افكار عمومي و اصطلاحا خيابان‌ها در سياست‌خارجي تقريبا همه چيز به صورت واضح و شفاف مشخص شده است. كم نيستند مراكز تحقيقاتي امنيتي و استراتژيك كه به عنوان اتاق فكر دولت اوباما را در پيدا كردن روش‌هاي اجرايي اين رهيافت ياري مي‌رسانند. اين مراكز با اصل قرار دادن ديپلماسي عمومي و عملگر‌هاي تاثيرگذار بر روي افكار و پيام‌هاي رسانه‌اي نوعي عمليات رواني را طرح‌ريزي كرده كه بر مبناي روانشناسي سياسي عمل مي‌كند و با هدف ابزار قرار دادن ذهن مردم جامعه هدف، جهت اجراي سياست‌هاي كلي آمريكا را در اين كشورها برنامه ريزي مي‌كنند.

موسسه "مطالعات خاورنزديك واشنگتن " اخيرا گزارشي با موضوع استفاده از اهرم‌هاي اطلاعاتي براي فشار به ايران منتشر كرده است. اين گزارش به قلم "مايكل آيزنشتات " كارشناس ارشد و مدير موسسه "مطالعات نظامي و امنيتي واشنگتن " است. آيزنشتات همچنين متخصص مسائل امنيتي اعراب-رژيم صهيونيستي و خليج فارس بوده ودر حوزه‌هايي چون نيروهاي نظامي خاورميانه، تسليحات جنگي متعارف و نامتعارف، گسترش تسليحات هسته‌اي در منطقه و سياست‌هاي آمريكا در خاورميانه به نهادهاي آمريكايي مشاوره مي‌دهد.
آيزنشتات در اين گزارش ابتدا از ديد استراتژيك دولت آمريكا در رويارويي با ايران انتقاد كرده و سپس خواستار راه‌اندازي يك "برنامه استراتژيك " براي قدرتمندسازي نيروهاي مخالف داخلي در ايران و ايجاد شكاف در جمهوري اسلامي مي‌شود، تا ايران به سمتي هدايت شود كه براي كاهش فشار خارجي كه به صورت داخلي نمود پيدا كرده از اهداف استراتژيك خود- مانند برنامه هسته‌اي و غني‌سازي خود- صرف‌نظر كند.


آيزنشتات مي‌نويسد:
"تصميمات اخير ايران در جبهه هسته‌اي - رد پيشنهاد غني‌سازي اورانيوم در خارج، رد درخواست‌هاي سازمان ملل براي توقف برنامه‌هاي غني‌سازي و تصميم براي غني‌سازي اورانيوم به ميزان 20 درصد - به احتمال قريب به يقين باعث اعمال تحريم‌هاي چند جانبه جديد عليه اين كشور خواهند شد. با اين حال حمايت بين‌المللي از تحريم‌هايي كه مي‌توانند تأثير قطعي بر تصميم‌گيري ايران بگذارند، به ميزان كافي وجود ندارد. با توجه بدين مسأله، آمريكا بايد راه‌هايي بيابد تا تأثير تحريم‌هاي كنوني و جديد را افزايش دهد و در همين حين از منابع فشار كه قبلا مورد استفاده قرار نگرفته‌اند، عليه تهران بهره برد.
شايد بهترين و مناسب‌ترين گزينه به راه‌اندازي يك برنامه ارتباطات استراتژيك باشد. در اين برنامه بايد از همه امكانات در دسترس دولت آمريكا بهره برد تا پارانوياي [بيماري سوء‌ظن شديد] رژيم، نگراني‌هاي آن در مورد قدرت و استحكام نيروهاي مخالف داخلي، و شكاف‌هاي پنهان و پيدا در داخل رژيم و ميان رژيم و مردم به بازي گرفته شوند. هدف از اين برنامه پديد آوردن وضعيتي است كه در آن تهران احساس كند مجبور است فشارهاي خارجي ناشي از اين برنامه ارتباطات استراتژيك را كاهش دهد و از طرف ديگر چالش‌هاي وارد آمده از جانب مخالفين داخلي را نيز مديريت نمايد.
سياست‌گذاران آمريكايي در مورد تأثيرگذاري منابع غيرمحسوس فشار به مانند فعاليت‌هاي اطلاعاتي دچار ترديد هستند. اما تجربيات ايران و ديگر جاها نشان مي‌دهند كه چنين رهيافت‌هايي مي‌توانند موفقيت‌آميز باشند.


نقش تعيين‌كننده قدرت نرم
استفاده از كلمات، اعمال، و تصاوير تحريك‌كننده به عنوان بخشي از يك مبارزه دنباله‌دار براي ايجاد محيطي رواني در ايران بزرگترين منبع دست‌نخورده‌اي است كه آمريكا مي‌تواند از آن به عنوان اهرم فشار عليه جمهوري اسلامي استفاده كند. سياست‌گذاران آمريكا حين ارزيابي توانايي‌هاي ايران براي آسيب زدن به منافع آمريكا بيشتر بر قدرت سخت‌افزاري رژيم ايران توجه مي‌كنند، يعني به: تسليحات نامتعارف و توانايي‌هاي تروريستي ايران، آنگونه كه در نيروهاي قدس و حزب‌الله مي‌بينيم؛ توانايي‌هاي دريايي (قايق‌هاي كوچك، مين‌ها، و موشك‌هاي ضد كشتي)؛ و برنامه‌هاي موشكي/ راكتي و هسته‌اي اين كشور. اين سياست‌گذاران نقشي كه قدرت نرم - بالاخص تبليغات و جنگ رواني - در دفاع و سياست خارجي ايران ايفاء مي‌كند را ناديده مي‌گيرند. آنها همچنين از آسيب‌پذيري‌هاي ايران نيز در اين حوزه چشم‌پوشي مي‌كنند؛ به هر حال كشوري كه فرهنگ‌ سياسي‌اش آميخته از سوءظن، شايعه‌پراكني، و تشريح تئوري‌هاي توطئه است، يقينا در مقابل عمليات‌هاي رواني و اطلاعاتي داراي آسيب‌پذيري زيادي خواهد بود.
با توجه به اتكاي تهران به فعاليت‌هاي اطلاعاتي براي ارعاب دشمنان و ارتقاي جايگاهش در ميان حاميان خارجي و داخلي، اين اغماض و سهل‌انگاري سياستگذاران آمريكايي - كه از فرضيات گوناگون در مورد اهميت بعد روانشناختي در سياست و استراتژي ناشي مي‌شود - بسيار نگران‌كننده و خطرناك است. آمريكا مداوما عمليات‌هاي اطلاعاتي و رواني انجام مي‌دهد تا از عمليات‌هاي نظامي‌اش پشتيباني كند، اما ايران برعكس، عمليات‌هاي نظامي (يعني نمايش قدرت و عمليات‌هاي تروريستي عواملش) انجام مي‌دهد تا از عمليات‌هاي جنگ رواني و اطلاعاتي‌اش پشتيباني كند.
تأكيد زياد تهران بر تبليغات و جنگ رواني آمريكا، همچنين سرمايه‌گذاري زيادي كه بر فعاليت‌هاي اينچنيني خود انجام مي‌دهد نشان مي‌دهند كه اين كشور اهميت زيادي براي ابزار اطلاعاتي قدرت ملي قائل است. اين مسأله در اعتقادي ريشه دارد (باوري كه تا حدودي از قران اخذ شده) كه بر اساس آن ابعاد روانشناختي و روحي نقش تعيين‌كننده‌اي در رقابت‌ها و مناقشات انساني ايفاء مي‌كنند. دو سلاحي كه رژيم ايران بيشترين ترس را از آنها دارد عبارتند از: اطلاعاتي كه تبليغات و ايدئولوژي رسمي حكومتي را به چالش مي‌كشد و همچنين محصولات فرهنگي كه جامعه ايران را فاسد مي‌كنند (كه به نظر اين رژيم بخشي از "تهاجم فرهنگي " خارجي هستند). دليل اين ترس كاملا واضح است. ايران از يك عمق جغرافياي قابل توجه بهره مي‌برد كه يك عامل بازدارنده قوي در مقابل تهاجمات خارجي است. مناطق هموار و پر جمعيت مركز كشور در احاطه حلقه‌اي از كوه‌هاي ستبر قرار گرفته و به آساني قابل دفاع هستند. اما در مقابل، هر كدام از شهروندان به طور بالقوه در برابر پيام‌هاي براندازانه‌اي قرار گرفته‌اند كه به وسيله اينترنت، راديو و تلويزيون‌هاي ماهواره‌اي وارد كشور مي‌شوند.
اين آسيب‌پذيري با حقيقت ديگري ادغام شده و تشديد مي‌گردد؛ اين حقيقت كه بسياري از ايرانيان خود را قسمتي از غرب مي‌دانند و به جنبه‌هاي مختلف فرهنگ عامه‌پسند غربي جذب شده‌اند، فرهنگي كه هم مورد اهانت و تحقير رژيم واقع مي‌شود و هم آن را مي‌ترساند. [آيت‌الله] علي خامنه‌اي، رهبر معظم ايران، در سال 2003 و طي يك سخنراني در تلويزيون دولتي ايران اظهار داشت كه دشمنان ايران نيازي به "توپ، تفنگ و اين قبيل چيزها " ندارند بلكه مي‌خواهند "آن ارزش‌هاي فرهنگي را ترويج كنند كه به فساد روح مي‌انجامند. " وي در ادامه افزود:
آنها بارها بدين مسأله اذعان كرده‌اند. من اخيرا در اخبار خواندم كه يك مقام ارشد يكي از مراكز سياسي مهم آمريكا گفت: "بايد براي آنها به جاي بمب دامن‌هاي كوتاه بفرستيم. " او راست مي‌گويد. اگر آنها بتوانند اميال جنسي را در هر كشوري برانگيزند، اگر اختلاط بي‌بندوبارانه زنانن و مردان را ترويج كنند، اگر جوانان را وادار به رفتاري نمايند كه از لحاظ غريزي بدان تمايل دارند، ديگر هيچ نيازي به توپ و تفنگ عليه آن ملت نخواهد بود.
اعتقاد تهران به بعد روانشناختي از دكترين "مقاومت " اين رژيم ناشي مي‌گردد، دكتريني كه مبارزات مسلحانه حماس و حزب‌الله عليه اسرائيل را نيز پي‌بندي مي‌كند. بر اساس اين دكترين آن كسي پيروز مي‌شود كه روحيه دشمنش را تخريب كند - البته نه با كسب قلمرو دشمن يا بنده شدن در ميادين جنگ (آنگونه كه مطابق ديدگاه سنتي است)، بلكه با مرعوب ساختن شهروندان دشمن، تخريب روحيه ارتش مقابل و انكار پيروزي‌هاي دشمن در ميدان نبرد.
اين باور رهيافت رژيم در برابر مخالفين داخلي را نيز شكل مي‌دهد. مازيار بهاري، گزارشگر نيوزويك، در تشريح چگونگي بازداشت و شكنجه توسط مقامات ايراني بعد از انتخابات رياست‌جمهوري 2009، به مطالبي اشاره نموده كه به خوبي فرضيه ما را تشريح مي‌كند:
يك بار با يكي از اعضاي سابق گروه‌هاي چريكي اسلامي كه هم‌اكنون وزير شده بود مصاحبه‌اي انجام دادم. وي مي‌گفت، مشكل پليس مخفي شاه در اين بود كه فكر مي‌كردند مي‌توانند از طريق فشار رواني اراده يك زنداني را بشكنند اما اين كارها اغلب باعث مي‌شد عزم و اراده زنداني تقويت گردد. بعد از انقلاب برادران ما بدين توانايي دست يافته‌اند كه روح يك مرد را بدون نياز به اعمال خشونت زياد به جسم وي بشكنند.
با توجه به همين عوامل مي‌توان بيان كرد كه چرا رژيم تهران تلاشي خستگي‌ناپذير انجام مي‌دهد تا حوادث را "تحريف " كند، دشمنان را با تمسخر و استهزاء تحقير كند، و نفوذ آمريكا را با استفاده از ديپلماسي عمومي و عمليات‌هاي رسانه‌اي به تحليل برد. رژيم ايران بنا بر همين عوامل ذكر شده ارگان‌هاي امنيتي، دانشگاه‌ها و عامه مردم را مداوما در معرض تلقينات فكري ايدئولوژيكي و مذهبي قرار مي‌دهد. از نظر رژيم اين كار باعث مي‌شود آنها در برابر تأثيرات فرهنگي تحميلي خارجي، پيام‌هاي سياسي براندازانه، و جنگ رواني آمريكا مصون شوند.
افسران ارشد ارتش آمريكا در عراق و افغانستان بنا بر تجربه ياد گرفتند كه عمليات‌هاي اطلاعاتي در منطقه خاورميانه از اهميتي اساسي برخوردار است اما بسياري از تصميم‌گيرندگان مستقر در واشنگتن توجه كافي بدين عوامل مبذول نمي‌دارند. به نظر افسران مستقر در عراق اين عمليات‌ها يكي از قويترين سلاح‌هاي مبارزه با شورش‌ها و تروريسم، و يكي از مهمترين ابزار مبارزه با نفوذ ايران در عراق و جاهاي ديگر هستند.


* آيا مي‌توان با استفاده از عمليات‌هاي اطلاعاتي انقلاب به راه انداخت و يا در جنگ‌ها پيروز شد؟
ايران با استناد به سابقه تاريخي خودش معتقد است كه عمليات‌هاي روانشناختي و تبليغات از اهميتي كليدي در جنبش‌هاي انقلابي و جنگ‌ها برخوردار هستند. در ايران زمان شاه، پخش گسترده نوار سخنراني‌هاي آيت‌الله روح‌الله خميني به موفقيت انقلاب و شناخته شدن وي به عنوان رهبر آن كمك زيادي رساند. در آن زمان تبليغات ماهرانه‌اي براي فرار سربازان از ارتش شاه و ارعاب بسياري از آنهايي كه به نظم قديمي وفادار مانده بودند، انجام مي‌گرفت.
در جنگ چريكي بلند مدت حزب‌الله عليه اسرائيل در جنوب لبنان (2000-1982)، اين گروه نيز يكسري عمليات‌هاي روانشناختي انجام داد كه در تحليل حمايت داخلي اسرائيلي‌ها از اشغال جنوب لبنان بسيار حائز اهميت بود و بالاخره باعث عقب‌نشيني ارتش اسرائيل در مي 2000 شد.
همين اواخر، فيلم‌هاي ويدئويي موبايل‌ها در مورد وحشي گري‌هاي نيروهاي امنيتي ايران عليه معترضين مخالف در جريانات بعد از انتخابات ژوئن از سوي ديگر در سال 2009، تصاوير مربوط به كشته شدن ندا آقا سلطان در تظاهرات 20 ژوئن و مراسم تدفين سهراب اعرابي، تأثير بسيار زيادي در عمليات رواني عليه جمهوري اسلامي داشته‌اند.
اين درس‌هاي مرتبط با اهميت حياتي عوامل روانشناختي تنها در مورد ايران مطرح نيستند. تعدادي از وقايع عمده در تاريخ نظامي آمريكا را مي‌توان به تغييرات چشمگير در محيط‌‌هاي روانشناختي بين‌المللي و داخلي نسبت داد.
براي مثال، در عمليات "تت " در اوايل سال 1968، تلفات نيروهاي آمريكايي و ويتنامي بسيار كمتر از نيروهاي ويئتنام جنوبي بود با اين حال تصاوير تلويزيوني اين عمليات كه در سايگون ضبط شده بود نقطه عطفي در حمايت‌هاي داخلي از جنگ ويتنام شد و افكار عمومي آمريكا را عليه اين جنگ تهييج كرد. به همين ترتيب تصاوير مربوط به زندان ابوغريب در آوريل 2004 باعث بروز يك عقب‌نشيني استراتژيك شد، مسأله‌اي كه آمريكا هنوز هم از تبعات آن خلاصي نيافته است.
بر عكس، موفقيت "موج جديد " [برنامه اوباما براي افزايش نيرو در عراق] بيشتر مرهون تأثير روانشناختي حضور مداوم نيروهاي ائتلاف در اكثر نقاط بغداد و حومه آن بود. اين حضور باعث شد ترس مردم براي همكاري با نيروهاي آمريكايي و نيروهاي امنيتي عراقي در مبارزه با القاعده بريزد. علاوه بر اين باعث شد همگان چنين بپندارند كه ديگر ورق بر ضد تروريست‌ها و نيروهاي شورشي برگشته است.
بنابراين ناديده گرفتن تبليغات ايران مي‌تواند اشتباه بزرگي باشد. واشنگتن بايد اين تلاش‌ها را جدي بگيرد، آنها را در محاسبات خود ملحوظ دارد و نقاط آسيب‌پذيري ايران و همچنين برتري‌هاي بارز آمريكا را در اين حوزه را كشف كند.

* موانع موجود در يك مبارزه اطلاعاتي مؤثر
در گذشته، واشنگتن ابزار اطلاعاتي قدرت ملي را با يك روش پيچيده‌اي به كار مي‌گرفت. اما عدم استفاده طولاني مدت اين توانايي را به تحليل برده است. علي‌رغم پيشرفت‌هاي بوجود آمده در اين حوزه بعد از 11 سپتامبر، دولت آمريكا هنوز با موانع عمده بوروكراتيكي، فرهنگي و سياسي روبرو است. مي‌توان گفت كه عوامل زير باعث توقف فعاليت‌هاي اطلاعاتي آمريكا شده‌اند: شكاكيت در مورد كارآيي آنها، اختلاف نظر در مورد چگونگي بكارگيري آنها، نگراني از كاهش اعتبار ديپلماسي عمومي آمريكا به سبب عمليات‌هاي پنهاني و مخفي، و يك فرآيند واسطه‌اي طاقت‌فرسا كه اغلب دچار كمبود هماهنگي، انعطاف‌پذيري و پاسخ‌دهي - سه پيش‌نياز موفقيت در اين حوزه - است.

راديو فردا و تلويزيون فارسي صداي آمريكا (VOA) داراي استانداردهاي حرفه‌اي پاييني هستند، از تكنيك‌هاي قديمي و منسوخ استفاده مي‌كنند و معمولا در مورد اخبار فوري واكنش كندي نشان مي‌دهند. با توجه به‌ اين مسائل دولت آمريكا بايد تمام توان خود را به كار گيرد تا با مردم ايران ارتباط برقرار كرده و مطمئن شود كه آنها به اخبار [مورد نظر آمريكا] سر وقت و دقيق دست مي‌يابند. به منظور برطرف شدن اين مسأله واشنگتن بايد به مقامات رسمي ابلاغ كند كه علاوه بر راديو فردا و صداي آمريكا به طور مداوم با ديگر شبكه‌ها براي مثال بي‌بي‌سي فارسي و وب‌بلاگ‌هاي فارسي كه نزد عامه ايرانيان از محبوبيت برخوردارند، مصاحبه كنند. آنها همچنين بايد با ايستگاه‌هاي عرب‌زبان كه براي مخاطبين در معرض تبليغات ايران برنامه پخش مي‌كنند، نيز مصاحبه انجام دهند.
مسأله ديگر رهيافت دولت آمريكا نسبت به ايرانيان است. اين رهيافت بيشتر بر اساس ادراكات آمريكايي و الزامات سياسي است تا واقعيت‌هاي سياسي و فرهنگي ايران و بنابراين نمي‌تواند به قدر كافي ادراكات ايراني‌ها را ملحوظ دارد. در نظر تهران رسانه‌هاي آمريكا، سازمان‌هاي غيرانتفاعي، دانشگاه‌ها، نخبگان فرهنگي و صنعت سرگرمي آمريكا بخشي از يك شبكه يكپارچه هستند كه توسط دولت آمريكا اداره مي‌شوند. بنابراين اغلب واشنگتن را مورد انتقاد قرار مي‌دهند. برنامه‌هاي اطلاعاتي آمريكا اين حقيقت را به ندرت مورد توجه قرار داده‌ و يا پيامدهاي آن را به طور مؤثري بررسي نمي‌كنند.
در نهايت دولت اوباما بايد بداند كه بهره بردن از ناآرامي‌هاي داخلي ايران و ديگر نقاط ضعف ايران نه تنها هم رديف با تلاش‌هاي صورت گرفته در مورد برنامه‌هاي هسته‌اي ايران هستند بلكه شايد عامل مهمي در موفقيت اين تلاش‌ها به شمار روند.
ترس از اينكه سياست‌هاي اطلاعاتي تهاجمي‌تر ممكن است خطري براي پيشبرد ديپلماسي به وجود آورند نادرست است. تهران از قبل بر اين باور بوده كه آمريكا از جنگ‌افزار رواني عليه جمهوري اسلامي استفاده مي‌كند، بنابراين واشنگتن با اعمال سياست‌هاي اطلاعاتي تهاجمي‌تر نه تنها چيز زيادي از دست نمي‌دهد بلكه به دستاوردهاي زيادي نائل مي‌شود.
اوباما با انجام اقداماتي در سه جبهه مي‌تواند بر موانع پيش روي برنامه مبارزه اطلاعاتي كارآمد غلبه كند، اين اقدامات عبارتند از:
1. برطرف كردن موانع بوروكراتيك براي همكاري‌هاي بهتر در ميان بخش‌هاي مختلف دولت؛
2. بسيج كردن تمام ادارات و بخش‌ها و همچنين تمام ابزار موجود در دولت - پنهاني و آشكار - براي پشتيباني از اين فعاليت‌ها؛
3. اجراي اقدامات لازم به منظور اطمينان از ايجاد ارتباط بين مردم ايران، مطلع بودن آنها از وقايع كشورشان[آنچنانكه واشنگتن مي‌خواهد] و همچنين شنيده شدن صداي آنها در خارج از كشور.
با توجه به اينكه گفته‌ها و اقدامات ايرانيان در نهايت دورنماي مخالفت داخلي و آينده ايران را تعيين خواهد كرد بنابراين مي‌توان گفت كه گام آخر، در طولاني مدت، از اهميت بيشتري برخوردار است. بنابراين بخش اعظمي از آنچه دولت آمريكا در اين مبارزه انجام مي‌دهد بايد بر تسهيل فعاليت‌هاي ارتباطاتي مخالفين متمركز باشد.


پيشنهادها: افزايش فشار آمريكا
همانگونه كه قبلا نيز اشاره شد، جمهوري اسلامي به احتمال زياد سياست‌هاي كنوني خود را تغيير نخواهد داد. مگر اينكه احساس كند براي متوقف كردن فشارهاي خارجي و داخلي - كه ممكن است تهديدي براي موجوديتش باشند - بايد با خواسته‌هاي خارجي در حوزه مسائل هسته‌اي موافقت كند. بدين ترتيب، بايد هدف مبارزه ارتباطاتي استراتژيك اين باشد كه از سوء‌ظن رژيم، نگراني‌هاي آن در مورد قدرت و تداوم مخالفت و اختلافات دروني‌ آن حداكثر بهره اخذ شود تا مقامات ارشد ايران قانع شوند كه سياست‌هاي داخلي و خارجي آنها عكس‌العملي شديد پديد آورده كه ممكن است موجوديت رژيم آنها را تهديد كند. در اين مبارزه و برنامه ارتباطاتي بايد اصول زير مورد توجه باشند:

ادامه مذاكرات با ادامه فشار عليه ايران
سياست‌هاي دولت اوباما در مورد مذاكره، باعث شده تهران از تعادل خارج شود. اين مسأله موجب گرديده ديگر دشمني وجود نداشته باشد كه به خاطر مشكلات و مسائل كشور مورد سرزنش واقع شود و يا به عنوان تهديدي خصم‌آميز نمايانده شود كه نيازمند تمهيدات امنيتي داخلي باشد. به همين دليل واشنگتن بايد به سياست مذاكره ادامه دهد تا در همين حين مطمئن شود كه مخالفين فضايي براي تنفس مي‌يابند - يعني فضاي سياسي لازم براي تظاهرات و سازماندهي، دورنگه داشتن رژيم از حالت تعادل و ابقاي احتمال تغييرات دروني. اين تغييرات، در صورت وقوع، مي‌توانند عرصه سياست و روابط قدرت رادر منطقه خاورميانه به طور مثبتي دگرگون كنند.
آمريكا به منظور دستيابي بدين هدف بايد از حق مردم براي تظاهرات صلح‌آميز پشتيباني كند، و با صداي رسا به نقض حقوق بشر توسط تهران اعتراض كند. درهمين حين بايد مواظب باشد كه انتظارات غيرواقعي نيافريند و يا مخالفين را در نظر ايرانيان غيرمتعهد به اين مخالفت‌ها، بي‌اعتبار نسازد. واشنگتن بايد اعتراضات را با ظرافت هرچه تمام به اصول اخلاقي شيعه - مبارزه با استبداد و بي‌عدالتي - پيوند زند و به‌اين ترتيب با حمايت از حق مخالفين براي مقاومت در برابر جمهوري اسلامي، از زبان رژيم عليه خودش استفاده نمايد.

محدود ساختن بيشتر آزادي عمل ايران
دولت آمريكا به منظور محدودتر ساختن حوزه آزادي عمل ايران مي‌تواند اقدمات زير را انجام دهد:
" تشديد نگراني‌هاي رژيم در مورد اتكا بر نيروهاي اطلاعاتي از طريق، مثلا، ارائه گزارش‌ نارضايتي در ميان نيروهاي رده پايين امنيتي در مورد نقش سركوبگرانه‌شان.
" محكوم كردن محاكمه‌‌ها.
" انتشار آگاهي و برنامه در مورد قربانيان برجسته رژيم.
" كمك بي‌صدا به گروه‌هاي تبعيدي ايراني كه ويدئوهاي اينترنتي در مورد خشونت نيروهاي امنيتي پخش مي‌كنند.

*تشديد بحران در داخل جمهوري اسلامي براي بازداشتن آنها از اتخاذ اقدامات مؤثر
آمريكا براي افزايش تنش در داخل رژيم و نيروهاي امنيتي بايد گزارش‌هايي را به صورت گلچين شده منتشر كند كه اين ادعا را طرح كند كه چگونه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي از ارتباطات خود بهره مي‌برد تا اقتصاد كشور را كنترل كند. اين اقدامات مي‌توانند باعث شوند كه نارضايتي در ميان نيروهاي امنيتي و نظامي كه از نظر اقتصادي امتيازات خاصي ندارند، افزايش يابد. علاوه بر اين، در صورت اعمال تحريم‌هاي جديد در مورد واردات محصولات نفتي پالايش شده، واشنگتن بايد برنامه‌اي اطلاعاتي آغاز كند تا به مردم ايران اعلام نمايد كه ايران مسؤول سختي‌هاي به وجود آمده است نه دولت آمريكا يا جامعه بين‌المللي.
اين مبارزه استراتژيك ارتباطاتي بايد به دقت تنظيم شود. دولت آمريكا بايد با توسل به اقداماتي چند در ميان چندين خواسته و الزام ظاهرا متضاد تعادل برقرار كند، اين اقدامات عبارتند از: اتخاذ موضعي متعهدانه و درگيرانه‌تر بدون تأييد ادعاهاي ايران در مورد دخالت خارجي، ياري‌رساني غيرمستقيم به اپوزسيون بدون تهييج سهوي آنها به اقدامات مبالغه‌آميز، و افزايش محتاطانه فشار بر روي ايران بدون اينكه باعث شود اين كشور واكنش شديد داخلي و يا خارجي نشان دهد.

*رهبري عمومي رئيس‌جمهور
اوباما نقشي اساسي در اين مبارزه اطلاعاتي خواهد داشت. اوباما مي‌تواند به مانند ديگر رؤساي جمهوري كه در دوران جنگ سرد فن خطابه را به كار مي‌گرفتند تا تأثير زيادي وارد كنند (براي مثال، سخنراني جان اف‌. كندي با عنوان "من يك برليني هستم " و يا سخنان احساساتي رونالد ريگان در مورد "در هم كوبيدن اين ديوار ") اين قدرت را داشته باشد كه از طريق كلمات و اسناد وقايع ايران را تغيير دهد.

*ارسال پيام‌هاي مناسب و مطابق با مخاطبين و موقعيت‌ها
در پيام‌هاي ارسالي از جانب اوباما و يا ديگر مقامات رسمي آمريكا بايد چندين اصل و تاكتيك مد نظر گرفته شود:
" بين رژيم و مردم ايران تمايز قائل شويد و منازعه بر سر سياست‌هاي ايران را به صورت منازعه‌اي بين تهران و جامعه بين‌المللي تعريف نماييد نه بين ايران و "غرب " - تعبيري كه مطابق روايت رژيم درباره "برخورد تمدن‌ها " است.
" به طعنه زدن‌ها و شماتت‌هاي احمدي‌نژاد و آيت‌الله خامنه‌اي با استهزاء و تحقير واكنش دهيد تا چهره رژيم تنزل يابد و ظاهر داراي اعتماد به نفسي كه رژيم سعي در جلوه دادن آن دارد فرو بريزد.
" از ادبيات رژيم عليه خودش استفاده كنيد. زماني كه [آيت‌الله] خامنه‌اي دم از شكستن دندان آمريكا، سيلي به صورتش و كبود شدن چشمش سخن مي‌گويد اوباما نيز مشخص سازد كه اين مردم ايران هستند كه دندان‌شان توسط رژيم مي‌شكند، بر صورتشان سيلي زده مي‌شود و چشمشان با ضربه حكومت كبود و متورم مي‌گردد.
" مقايسه‌هايي در مورد تلاش‌هاي شاه براي سركوب مخالفين در 1979-1978 و تلاش‌هاي كنوني جمهوري اسلامي انجام دهيد تا حس انقلاب را در مردم بيدار كنيد.
" تأكيد كنيد كه اقدامات و كلمات رژيم باعث شده آبرو و اعتبار ايران در جامعه بين‌المللي به شدت آسيب ببيند. بنابراين اين اقدامات و اظهارات توهيني به ملت ايران محسوب مي‌شوند.
" [ادعاي]فساد و عدم پاسخگويي رژيم را پر رنگ كنيد، يعني مسائلي كه باعث شده‌اند ده‌ها ميليارد دلار از خزانه دولت ناپديد شوند. قبل از انتخابات 2009، اين فساد و عدم پاسخگويي يكي از مهمترين دلايل نارضايتي مردم عليه حكومت بود.
" با تأكيد بيان كنيد كه چگونه در زمانه‌اي كه بسياري از ايرانيان براي امرار معاش دچار مشكل هستند رژيم پول مردم را خرج جنبش‌ها و سازمان‌هايي چون حماس و حزب‌الله مي‌كند، مسأله‌اي كه تنها باعث شده مشكلات و رنج‌هاي مردم منطقه افزايش يابد. همچنين بيان داريد كه اين نوع همكاري‌ها ايران را تبديل به يك دولت منفور كرده و مي تواند روزي كشور را به ورطه يك جنگ فاجعه‌بار بكشاند.
" از نزديكي احمدي‌نژاد و برنامه‌هاي هسته‌اي رژيم بهره ببريد تا بدين وسيله تلاش‌هاي حكومت براي ايجاد گزينه تسليحات هسته‌اي را غيرمشروع جلوه دهيد. اين گزينه را به عنوان يكي از بخش‌هاي اصلي تلاش تهران براي مقابله با خواسته‌هاي عمومي و باقي ماندن بر سر قدرت با استفاده از زور معرفي كنيد و اعلام داريد كه از نظر رژيم يك ايران هسته‌اي در مقابل فشارهاي بين‌المللي در حوزه حقوق بشر، آسيب‌پذيري كمتري خواهد داشت.
" به نگراني‌هايي چون خيانت آمريكا به اپوزسيون داخلي در ازاي انجام معامله‌اي هسته‌اي با رژيم پاسخ دهيد. توضيح دهيد كه حل و فصل منازعه هسته‌اي به سود مردم ايران خواهد بود زيرا باعث خواهد شد كشور بيشتر در جامعه بين‌المللي ادغام شود و در اين حين واشنگتن خواهد توانست با برقراري ارتباطات منظم و هر روزه رژيم را براي رعايت حقوق بشر مداوما تحت فشار قرار دهد.
" براي مخاطبين در عراق، حوزه خليج فارس، شرق درياي مديترانه و افغانستان مشخص سازيد كه مردم ايران اسلام و نوع حكومت ارائه شده از جانب رژيم را نمي‌خواهند. علاوه بر اين، خشم پديد آمده در ميان عراقي‌ها بعد از اشغال ميدان نفتي فكه توسط ايران، زمينه‌اي مناسب پديد آورده تا پيام‌هاي ضد تهران در عراق و يا ديگر جاهاي منطقه مخابره گردد.
" مداوما سؤال‌هايي در مورد ثبات، موجوديت بلندمدت و قابليت اعتماد به رژيم به عنوان يك حامي و شريك مطرح كنيد، تا در ميان گروههاي مقاومت اعراب و رژيم‌هاي منطقه و خارج از آن شك و ترديد ايجاد شود.
حتي يك روز هم نبايد سپري شود كه در آن مقامات رسمي آمريكايي مخاطبين ايراني و منطقه را با استفاده از اين اصول هدف قرار ندهند.

*بي‌اعتبارسازي روايت‌‌هاي تهران
تهران مداوما تلاش مي‌كند تا جمهوري اسلامي را به مانند يك قدرت در حال اوج‌گيري ترسيم نمايد. از طرف ديگر سعي دارد آمريكا را يك نيروي فرسوده معرفي كند كه سعي مي‌كند ايران و امت اسلامي را با دور نگه داشتن از تكنولوژي هسته‌اي و ديگر تكنولوژي‌هاي پيشرفته ضعيف نگه دارد؛ اما اين جنگ را باخته است. آمريكا بايد با پررنگ كردن ضعف‌هاي اساسي رژيم به مقابله با اين روايت بپردازد، ضعف‌هايي چون: نبود مشروعيت و حمايت مردمي، شكست رژيم در توسعه كارآمد بخش نفت و گاز كشور (با توجه به نبود سرمايه‌گذاري خارجي عظيم در اين بخش‌ها دورنماي توسعه بسيار غيرمحتمل به نظر مي‌رسد) و شكست رژيم براي متنوع‌سازي اقتصادي و يا ايجاد اشتغال معنادار براي 800000 جوان ايراني كه هر ساله از دانشگاه‌ها فارغ‌التحصيل مي‌شوند. واشنگتن بايد هميشه و با صداي بلند تأكيد كند كه اگر ايران نگراني‌هاي جامعه بين‌الملي را در مورد مسائل هسته‌اي‌اش برطرف كند، آمريكا نيز براي برطرف كردن نيازهاي تكنولوژيكي غيرنظامي ايراني‌ها آماده است.

*تسهيل فعاليت‌هاي بخش خصوصي
سازمان‌هاي خصوصي آمريكايي به برخي از بخش‌هاي ايران بسيار بيشتر از دولت آمريكا دسترسي دارند، اين سازمان‌ها اهدافي را دنبال مي‌كنند كه مي‌توانند در خدمت نيات دولت آمريكا قرار گيرند: آژانس‌هاي خبري مي‌خواهند اطلاعات را بيرون بياورند؛ دانشگاه‌ها مي‌خواهند وارد جريان ارتباط، معاوضه دانشجو و گفتمان متقابل شوند؛ و شركت‌هاي سرگرمي مي‌خواهند موسيقي و تصاويري را ارائه كنند كه مردم مي‌خواهند اما رژيم نمي‌خواهد. واشنگتن مي‌تواند كارهاي زيادي براي تشويق و افزايش اين فعاليت‌ها انجام دهد، براي مثال سفر دانشجويان، استادان و اعضاي بخش سرگرمي ايران را به آمريكا تسهيل كند. دولت همچنين بايد با بخش خصوصي به مشورت نشسته، موانع موجود را يافته و براي آنها راه‌حل ارائه كند، براي مثال راه‌هايي را بيابد كه از طريق آنها بتوان تحريم‌هاي آمريكا را به نوعي اعمال نمود كه ارتباطات بين مردم تسهيل گردد.

*ايجاد هماهنگي بين تمهيدات ديپلماتيكي، نظامي و اقتصادي
گفته مي‌شود كه 80 درصد ارتباطات استراتژيك را عمل و 20 درصد بقيه را كلمات تشكيل مي‌دهند. اگرچه عمل رساتر از كلمات است اما كلمات مي‌توانند تأثير اقدامات را تشديد و بيشتر كنند. بنابراين آمريكا بايد در ميان اظهارات و اقداماتش در قبال ايران هماهنگي پديد آورد. براي مثال بين تلاش‌هاي وزارت خزانه‌داري (يعني تلاش براي پررنگ كردن ريسكي كه معامله با ايران مي‌تواند براي اعتبار شركت‌ها پديد آورد ) و برنامه مبارزه استراتژيك ارتباطاتي - كه بر نقض حقوق بشر توسط تهران و نقش شركت‌هاي گوناگون ايراني در تروريسم سپاه پاسداران و فعاليت‌هاي هسته‌اي تأكيد مي‌كند - مي‌توان يك همكاري مثمرثمر بوجود آورد.

*مبارزه با فشارهاي ايران
سرانجام، برنامه ارتباطات استراتژيك آمريكا بايد به گونه‌اي باشد كه ايران نتواند از برنامه هسته‌اي كه به آرامي در حال پيشرفت است، از نيروهاي در حال رشد موشكي و يا از نيروهاي نظامي متعارف خود به عنوان اهرم فشار استفاده كند. بدين منظور دولت آمريكا بايد اصولي چند را رعايت كند.
" عدم مبالغه در مورد تهديدات ايران. مقامات آمريكايي نبايد در مورد توانايي‌هاي نظامي و دستاوردهاي تكنولوژيكي ايران در حوزه برنامه‌هاي هسته‌اي مبالغه كنند - اين امر تنها بر اعتبار تهديدات ايران مي‌افزايد و بدين ترتيب بر تأثير تبليغات آنها مي‌افزايد. بجاي اين كار بايد توانايي‌هاي ايران را زياد جدي نگيرد و البته در حين انجام اين كار هم نبايد به تلاش‌هاي آمريكا براي جلب توجه جامعه بين‌المللي به تهديدات ايران آسيب وارد كند.
" فاش‌سازي ادعاهاي نادرست. واشنگتن بايد ادعاهاي مبالغه‌آميز ايراني‌ها در مورد دلاوري‌هاي تكنولوژيكي اين كشور را فاش نمايد. براي مثال، مقامات آمريكايي مي‌توانند در ملأعام به افشاگري در مورد عكس‌هايي بپردازند كه تغيير داده شده‌اند و يا حقيقت را در مورد ويدئو‌هاي ساختي مانورهاي نظامي برملا سازند تا اعتبار سخنگويان دولتي ايران را كاهش دهند و باد حباب ادعاهاي تهران در مورد "قدرت برتر " بودن ايران را خالي نمايند.
" پررنگ كردن هزينه‌اي كه بايد توسط مردم ايران پرداخته شود. معمولا مقامات آمريكايي در مقابل آزمايش‌هاي موشكي، مانورهاي نظامي و اقدامات مناقشه‌آميز ايران به اظهار نگراني بسنده مي‌كنند. اما آنها بايد بيان دارند كه چگونه اين اقدامات مي‌تواند ايران را منزوي سازد و مدارك بيشتري براي مردم ايران ارائه كنند تا نشان دهند رژيم منابع ملي را در برنامه‌هايي حيف و ميل مي‌كند كه براي تهديد همسايه‌ها و بر قدرت ماندن زمامداران كنوني طراحي شده‌اند.
" اطمينان‌دادن و تحذير كردن. واشنگتن براي قانع كردن ايران به اينكه تسليحات هسته‌اي امنيتش را تقويت نكرده بلكه آن را به خطر خواهند انداخت، بايد متخصصين روابط عمومي، عمليات‌هاي اطلاعاتي و ديپلماسي عمومي را در فعاليت‌هاي منطقه‌اي‌اش وارد سازد. براي مثال،هيچگاه چنين متخصصيني با كارشناس‌هاي دفاع موشكي تبادل اطلاعات نكرده‌اند (تا تبليغات مبالغه‌آميز در مورد توانايي‌هاي نظامي ايران را خنثي سازند و يا به شهروندان كشورهاي متحد آمريكا در منطقه در مورد تمهيدات اتخاذ شده براي مقابله با تهديدات موشكي ايران اطلاعات دهند). اين وضعيت علي‌الخصوص بايد در مواردي كه آمريكا اميدوار است با حضور خود، همكاري‌هاي نظامي، انتقال تجهيزات نظامي و ايجاد يك سيستم دفاع موشكي منطقه‌اي به متحدين خود قوت قلب بخشيده و تهران را مرعوب كند، رعايت گردد. تمام اقدامات انجام شده در حوزه امنيتي بايد بر اساس تأثير روانشناختي آن در تهران و همچنين در خيابان‌ها وپايتخت‌هاي ديگر دول منطقه ارزيابي شود.

نتيجه‌گيري
غياب يك برنامه ارتباطات استراتژيك پيچيده و قوي كه مي‌تواند فشاري مضاعف وارد آورد هنوز هم يكي از كمبودهاي اصلي در برنامه‌هاي آمريكا در مقابل ايران محسوب مي‌شود. هيچ ضمانتي وجود ندارد كه چنين برنامه‌اي - در تبعيت از تمهيدات مختلف ديپلماتيكي، اقتصادي و نظامي - باعث خواهد شد تهران برنامه‌هاي غني‌سازي اورانيوم و يا ديگر سياست‌هاي مسأله‌انگيزش را متوقف سازد. آمريكا در استراتژي‌هاي مرتبط با بازداشتن تهران از توسعه تسليحات هسته‌اي، برحذر داشتن رژيم از سركوب خشونت‌آميز اپوزسيون داخلي ويا تسهيل فعاليت‌هاي اپوزسيون بايد از مؤلفه‌هاي قوي اطلاعاتي بهره ببرد، در غير اينصورت استراتژي مربوطه محكوم به شكست خواهد بود. به همين دليل آمريكا بايد توانايي‌هاي خود را در حوزه اطلاعاتي ارتقاء دهد، حوزه‌اي كه تاكنون كمترين ارزش را در تلاش‌هاي مرتبط با مذاكره با ايران، حمايت از اپوزسيون و مقابله با قدرت و نفوذ رژيم، به خود اختصاص داده بود.



:: موضوعات مرتبط: متن كامل گزارش موسسه تحقيقات خاور نزديك واشنگتن درباره جنگ نرم با ايران , ,
:: بازدید از این مطلب : 288
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی


اهميت اين سريال بر ارائه‌ي تمام قد "مُثُل افلاطون" است

 

اشاره: متن زير بخش اول سخنراني دكتر حسن عباسي پيرامون تحليلي بر سريال فرار از زندان (Prison break) مي‌باشد كه در فرهنگسراي ارسباران تحت عنوان سلسله بحث‌هايي پيرامون نقد و تحليل برفيلم‌ها و سريال‌هاي هاليوودي ايرادشده است.

به گزارش رجانيوز،اين سريال در چهار فصل و81 قسمت ساخته شده است. فصل 1 و 2 آن هر كدام 22 قسمت است. سري 3 آن 13 و سري 4 آن 24 قسمت است.

داستان این مجموعهٔ تلویزیونی در مورد فرار دو برادر به‌ نام‌هاي مايكل اسكوفيلد (Michael Scofield) و لينكلن (Lincoln) از زنداني است كه در شيكاگو وجود دارد. لينكلن به خاطر اتهام به قتل برادر معاون اول رئيس جمهور آمريكا كه يك زن است به اعدام محكوم شده است. مايكل اسكوفيلدكه يكي از معمارهاي ساخت زندان بوده و داراي مدرک مهندسی سازه است خود را با نقشه‌اي حساب شده به زنداني كه برادرش در آنجاست می‌اندازد تا با استفاده از نقشه‌ای بسیار حرفه‌ای كه از زندان شيكاگو تهيه و در پشت خود خالكوبي كرده است او را از زندان فراری دهد. از سوي ديگر همسر معاون رئيس جمهور به‌همراه شبكه امنيتي‌ موجود، صحنه سازي قتل را هدايت كرده‌اند تا بتوانند برادر معاون اول رئيس جمهور كه در واقع كشته نشده است را از ديد عموم كنار ببرند و اعلام كنند كه او كشته شده است تا بتوانند با اين صحنه سازي به اهداف خود برسند. در اين فيلم "فرار" موضوع اصلي درنظر گرفته شده است.

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم‌ الله ‌الرحمن‌ الرحيم و به نستعين إنّه خير ناصر و معين.

تصويري كه سريال‌هاي استراتژيك در ذهن مخاطب ايجاد مي‌كنند، تصويري از "قدرت و بقاست."

همان طور كه گفتيم "استراتژي" دانش بقاي يك جامعه است. وقتي اين مسئله براي يك جامعه موضوعيت مي‌يابد به مثابه كاري كه در پزشكي براي بقاي انسان انجام مي‌شود، بقاي يك جامعه هم قواعد خاص خود را دارد. اگر قواعد بهداشتي و پزشكي براي بقاي جسم انسان است، قواعد در دانش استراتژي هم قواعد سلامت و بقاي جامعه، تمدن، كشور و حكومت است.

تصويري كه در يك اثر هنري در ذهن ايجاد شود و در مناسبات قدرت، جامعه، حكومت و مناسبات اجتماعي به مباحث ايدئولوژيك و مكاتب فكري طعنه بزند. از اين حيث در متن خود يك انگاره استراتژيك را دارد. امروز موضوع مورد بحث ما سريال شناخته شده (prison break) يا "فرار از زندان" است. در اين مجموعه‌ها كه بحث كرديم، اين سريال تنها سريالي است كه به فارسي برگردانده شده و در طول اين دوره از معدود سريال‌هايي است كه تماشاي آن عموميت بيشتري داشته است. به دليل اينكه به زبان فارسي دوبله شده و طبيعتاً عموم مخاطب توانسته است با آن ارتباط بيشتري برقرار كند.

موضوع سريال (prison break)، "فرار" است. در اين فيلم فرار خط اصلي تعليق ناميده مي‌شود و شما تعليق اصلي را در مقوله فرار مي‌بينيد. درك و شناخت اين موضوع بسيار مهم و يك معضل تمدني است. هر چند استنباطي كه از مقوله‌اي به نام زندان داريم عموميت دارد و در تاريخ هميشگي بشر موضوعي به نام زندان عينيت داشته است، اما زنداني كه در اين سريال مي‌بينيم استمرار يك سابقه تاريخي در ادبيات غرب است. در عصر باستان، دوره‌ قرون وسطي و بعد هم در دوره مدرن يكي از ژانرهاي اصلي ادبيات و در دوره سينما و تلويزيون و كارهاي بصري و نمايشي مقوله فرار است.

اينكه چرا يك حصار، محدوديت، ديوار و چهارچوب اين چنيني به وجود مي‌آيد و انسان خود را ملزم مي‌داند كه فرار كند، در واقع اين فرار مداوم، چهره‌اي را از تمدن غرب مي‌سازد كه مي‌توانيم نام آن را "تمدن فرار" بگذاريم. يعني تمدني كه دائماً در حال فرار است. اينكه از چه چيزي فرار مي‌كند جاي بحث دارد.

در دوره مدرن يكي از شاخص‌ترين كارهايي كه مي‌توانيم ببينيم از "الكساندر دوما" اثر معروف "كنت‌ مونت كريستو" در زندان معروف فرانسه است. فرار از آن زندان‌ها دست‌مايه نويسندگان مشهور اين دوره‌هاست. در دوره‌اي هم كه ويكتور هوگو ‌كتاب "بينوايان" را مي‌نوشت، چهره اصلي داستان از ماهيتي كه در آن زندان برايش رقم مي‌خورد مي‌گريزد. عمده ادبياتي كه از "شكسپير" به اين سو در آثار "ديكنز" و سايرين در آراي ادبيات هم نمايشي و هم مكتوب انگليس وجود دارد اين است كه باز هم مقوله فرار مقوله بسيار مهمي است.

اين موضوع در مسئله كنت مونت كريستو جايگاه ويژه‌اي دارد. مونت كريستو به دليلي به زندان مي‌افتد. يك طرح طولاني مدت فرار را برنامه‌ريزي مي‌كند و در نهايت موفق مي‌شود كه بگريزد. غير از داستان معروف "كنت مونت كريستو" كه در ژانر فرانسوي آن ديده مي‌شود، انيميشن آن در سي چهل سال گذشته بارها ساخته شده و كتاب آن در سراسر دنيا ترجمه شده است. به ويژه فيلم سينمايي و سريال آن بارها از تلويزيون‌هاي جهان پخش شده است.

كار مهم ديگري كه مي‌توانيم از آن نام ببريم داستان معروف "فرار بزرگ" است. فيلمي كه بازيگراني چون استيو مك‌كوئين، جيمز گارنر، ريچارد بوستون و تعداد ديگري از هنرپيشه‌هاي مطرح آن دوران در آن بازي ‌كردند. يك زندان مخوف و كمپي از اسرا در آلمان نازي بود كه اين زنداني‌ها سعي كردند از آنجا فرار كنند. البته همان زمان كارهايي از زندان ساخته مي‌شد كه در آنها نيت فرار نبود."المپيك در بازداشتگاه" متقارن با چهار سال بعد از المپيك برلين بود. در اين فيلم تعدادي زنداني لهستاني و اسراي كشورهاي ديگر طرح المپيكي را داخل زندان دادند و آن را در همان زندان برگزار كردند.

اما اثر معروف "فرار بزرگ" كه بسيار تأثيرگذار بود و با بازي هنرمندانه استيو مك‌كوئين انجام شد چهارچوب و ملاحظات اساسي فرار را در دوره طولاني در ذهن‌ها بست.

كار ديگري از استيو مك‌كوئين در مقوله فرار مي‌بينيم. "ويليام شايرر" كتابي در دوره استعمار نو از يكي از جزاير حوالي جزاير گوام و جاهاي ديگر نوشت. در آن كتاب ماجراي زنداني بودن و فرار خود را بازگو كرد. كاري كه ويليام شايرر انجام داد در كتابي تحت عنوان "پاپيون" به نگارش در آمد. پاپيون كتاب معروفي بود كه يك ماجراي واقعي را به تصوير كشيد. از روي اثر پاپيون ويليام شايرر، يك فيلم سينمايي با همين عنوان ساخته شد. هنرمندي "داستين هافمن" در اين فيلم در اوايل دوره‌اي بود كه او استعداد بازيگري خود را به عنوان يك فوق ستاره بروز مي‌داد. داستين هافمن در كنار استيو مك‌كوئين موفق شد اين كار را يك اثر جاودانه كند. فراري كه در اثر معروف ويليام شايرر يعني پاپيون از استيو مك‌كوئين و داستين هافمن ديده مي‌شود ويژگي‌هاي خاص خود را ارائه كرد.

كار معروفي از زندان بسيار شاخص آمريكا يعني "آلكاتراز" كه به همان شهرت زندان "باستيل" فرانسه است در دو سه دوره ساخته شد. سريال فرار از آلكاتراز و به‌ خصوص فيلم بسيار مهم "پرنده‌باز آلكاتراز" از اين جمله بود. برترند كاستر يكي از ستاره‌هاي خاص هاليوود در آن دوره بازيگر فيلم پرنده‌باز آلكاتراز بود. در اين فيلم وجوه، جوانب و ابعاد مسئله فرار به صورت جدي مطرح شده است.البته الان آلكاتراز به عنوان يك زندان شناخته نمي‌شود و تبديل به موزه شده است و توريست‌ها از آنجا بازديد مي‌كنند. به هرحال در تاريخ هر جامعه يك زندان شاخص و مشخص بخشي از ابعاد تاريخي آن را رقم مي‌زند.

در مناسبات تمدني هر تمدن، بازار، عبادت‌گاه، كليسا، كنيسه، معبد يا مسجدي دارد. در واقع هر تمدن ساختمان و عمارت حكومتي شاخصي دارد كه ممكن است به عنوان موزه مورد بازديد و ارزيابي قرار بگيرد. يك جزء همه حوزه‌هاي تمدني زندان است. يعني داشتن زندان و بازديد از زندان‌هاي پيشين و سابقه كهن هر جامعه ملاحظه اساسي اين حوزه است. زندان باستيل فرانسه و زندان آلكاتراز در آمريكا در ادبيات اين كشورها و به خصوص در دوره جديد در سينماي اين كشورها جايگاه ويژه‌اي دارند. به ويژه اينكه فيلم‌هاي شاخصي از آنها ساخته شده است و اين مكان‌ها كاملاً به جهان معرفي شده‌اند.

بعد از اين موارد، در اين حوزه فيلم ديگري ارائه شد كه در حوزه روان‌شناختي بود و ماهيت روان‌كاوي داشت. فرار از بازداشتگاه خاصي تحت عنوان زندان و حصارهايي كه به عنوان زندان و زندان‌بان مي‌شناسيم نبود. از دهه 50 قرن گذشته به بعد با ژانري از سينما و ادبيات در اين دوره آشنا مي‌شويم كه در آسايشگاه‌ها و جاهايي كه بيماران رواني را نگه مي‌دارند افرادي هستند كه مايل به فرارند. در اينجا ديگر زندان‌بان يونيفورم به تن ندارد. در اينجا نام زندان‌بان دكتر است. زندان‌بان يك پرستار يا يك امدادگر است. روپوش سفيد دارد و در دستش به جاي اسلحه، باتوم و شوكر آمپولي است كه بلافاصله به او مي‌زنند و او را آرام مي‌كنند و به تخت مي‌بندند. اين دسته از زندان‌هاي جديد ماهيت جدي داشت. شاخص‌ترين فيلمي كه در اين زمينه مي‌شناسيد "ديوانه از قفس پريد" با بازي جك نيكلسون بود كه در حوزه روان‌شناختي و ماهيت روان‌كاوي نگاه جديدي به اين گزاره‌ها داشت.

در واقع اين فيلم سرآغاز دوره‌اي بود كه تعداد زيادي فيلم در اين باره ساخته شد. همين الآن كه جشنواره بين‌المللي فيلم فجر در تهران در حال برگزاري است، تعدادي از فيلم‌هايي كه از كشورهاي خارجي در بخش خارجي جشنواره شركت‌ كرده‌اند داراي همان ژانرند. افرادي هستند كه زنداني‌اند و اين زندان ماهيت خاصي دارد و يك زندان رسمي نيست. افراد محصور و محبوس شده‌اند. آثاري كه از نروژ، فنلاند، شمال اروپا و جاهاي ديگر آمده است همان دغدغه را دارد. ماهيت اين رويكرد هنوز زنده است. يعني آنچه كه در كار جك نيكلسون در فيلم ديوانه از قفس پريد ديديد هنوز عينيت دارد. هنوز گروهي در جايي هستند و مايلند از پشت ديوارهاي آن آسايشگاه رواني و به قول عوام ديوانه‌خانه فرار كنند. اين افراد از سوي جامعه آزاد جمع‌آوري و به اين مكان منتقل شده‌اند و در آنجا نگهداري مي‌شوند. طبيعتاً بايستي در آنجا محبوس بمانند. پس اين ژانر همچنان زنده است.

مي‌توانيم در ادبيات غرب و ادبيات عمومي جهان سه دسته زندان برشماريم. اولي زنداني است كه ديگران رقم مي‌زنند. كسي را مي‌گيرند و پشت ديوارها نگه مي‌دارند. آن شخص هر لحظه كه بتواند فرار مي‌كند. اين زندان، "زندان سخت" ناميده مي‌شود و زنداني است كه ديگري رقم زده است. دومي زندان تشويقي‌‌ـ‌ تنبيهي است كه زندان نيمه سخت است. اين زنداني است كه حكومت‌ها مي‌سازند. نه آن ديوار رسمي حكومت و دستگاه قضايي آن، بلكه فضاي عمومي قوانين و مقررات حاكم و رايج و دست‌هاي پيدا و پنهاني كه در پشت حكومت‌ها وجود دارد و احزاب، گروه‌ها و عناصر اطلاعاتي و... آن را سامان و شكل مي‌دهند.

سومي زنداني است كه خود انسان براي خود مي‌سازد. انسان‌ها از تن و وجودشان براي خود زندان مي‌سازند و از آن مي‌گريزند. ويژگي سريال "فرار از زندان" اين است كه هر سه ويژگي را با هم دارد. يعني در قسمت اول، فصل 1، فرار از يك زندان سخت است. زندان به همين معني شناخته شده و رايج است. در اين سريال زنداني در شيكاگو است كه سعي مي‌كنند از آن بگريزند.

در فصل دوم زنداني است كه حكومت ساخته است. قوانين، مقررات و چهارچوب‌هايي است كه امكان آن نيست كه آنها در آمريكا بمانند. از اين رو به كشور پاناما مي‌گريزند. در مراحل آخر وقتي به آمريكا برمي‌گردند و وقايع را دنبال مي‌كنند زندان خودشان موضوعيت دارد.

نوع زندان سوم مقوله مهمي است كه باز در ادبيات ويژه انسان غربي جايگاه حائز اهميتي دارد. شناخت و ادراك آن بسيار مهم است. در اين نوع زندان، انسان تلاش مي‌كند از خودش فرار كند. انساني كه سعي مي‌كند ماهيت وجودي خودش را درنوردد و از خود بگريزد. اين ديگر راه نجاتي ندارد. يعني كسي كه از زنداني كه ديگري برايش رقم زده است مي‌گريزد شكل خوبي دارد.

وقتي انسان از زنداني كه حكومت با قوانين و مقررات برايش ايجاد مي‌كند عبور و فرار مي‌كند قابل فهم است، ولي وقتي انسان از خودش فرار مي‌كند معلوم نيست كه مي‌خواهد به كدام مقصد و مبدأ بگريزد. در اينجا موضوعي به نام "خودكشي" مطرح مي‌شود. خودكشي يك ژانر بسيار مهم در ادبيات نمايشي، رمان و مجموعه‌هاي نول‌ها و داستان‌ها در ادبيات غربي است. شما بارها در فيلم‌هاي سينمايي مختلف ديده‌ايد كه كسي بالاي ديواري رفته و تصميم گرفته است پايين بپرد و مردم مي‌روند تا مانع او شوند. پليس به او وعده‌هايي مي‌دهد. روانكاو و روانشناس مي‌آورند تا او را تسكين بدهد. احياناً يك كشيش يا فرد مذهبي مي‌آورند كه او را تسلّي و دلداري بدهد. در اين ميان وعده و وعيدي مدّ نظر است. آن شخص توقعات و انتظاراتي دارد و آنها بايد اين توقعات و انتظارات را برآورده كنند تا او پايين بيايد. به هر حال اين نوع خودكشي و فرار كه فرار از خود است، اصطلاحاً "فرار نرم" ناميده مي‌شود.

در فرار نرم در مقايسه با فرار نيمه سخت و سخت، ماهيت فرار ابعاد و جوانب ديگري دارد. پس تصوير استراتژيكي كه در اين دسته از فيلم‌ها از بقا و مناسبات اجتماعي يك جامعه در ذهن ما مي‌ماند اين است كه افراد يا از خود يا از جامعه‌شان فرار مي‌كنند. چه مي‌شود كه در جامعه‌اي افراد از خودشان مي‌گريزند و خودكشي مي‌كنند؟ علت چيست كه در جامعه ما در بعضي از استان‌ها آمار خودكشي بالاست؟ چرا در مناسبات اجتماعي انساني به جايي مي‌رسد كه بايستي خودكشي كند؟ چرا بعضي افراد از جامعه و كشورشان فرار مي‌كنند؟ مناسبات، قوانين و مقررات آن جامعه را براي خود به مثابه يك زندان مي‌بينند. چه مي‌شود كه بعضي افراد به زندان مي‌افتند و زندان‌ها در همه دنيا حجيم و گسترده مي‌شود و عده‌اي از آن زندان‌ها مي‌گريزند؟ اساساً چرا افرادي نابهنجاري‌هايي را در برابر مقررات رسمي اعمال مي‌كنند كه لازم باشد به زندان بيفتند و حالا لازم باشد كه از آنجا فرار كنند؟

اين مقررات رسمي يك بار به صورت مقررات رسمي سخت و متصلب شناخته شده است و يك بار به صورت قوانين رايج كشور است و كسي نمي‌تواند در آن قواعد بماند. مثلاً شخصي از شوروي سوسياليستي، نظام پيچيده و بسته كره شمالي يا از جايي مثل كوبا فرار مي‌كند. شخصي برعكس از جامعه‌ به اصطلاح آزادي مثل فرانسه، انگليس، استراليا يا جاي ديگر فرار مي‌كند. ماهيت و زمينه اين فرارها چيست. هر پاسخي كه شما به اين موضوع بدهيد يك انگاره استراتژيك محسوب مي‌شود و اصل، مناسبات و تنازع بقا را برمي‌تابد.

پس وقتي ما با دغدغه يك سناريست، نويسنده، كارگردان و سينماگر مواجه مي‌شويم كه فيلمي در حوزه فرار مي‌سازد، قصد دارد چه موضوعي را در جامعه خود مطرح كند. چه اتفاقي افتاده است. در واقع اين كار ما به ازا دارد. اين ما به ازاء خودكشي‌ها و فرارهايي است كه از زندان‌هاي مختلف صورت مي‌گيرد. همين طور خارج شدن افراد بسياري از كشور خودشان است. افراد بسياري از كشور خودشان خارج مي‌شوند و به عنوان كساني كه يا پناهنده يا جابجا و منتقل مي‌شوند تغيير هويت مي‌دهند. سريال فرار از زندان به اين دليل حائز اهميت است كه هر سه ژانر مختلف فرار را در متن خود برتافته است.

نوع ديگري از اين فرارها را مي‌توانيم در نمونه‌هايي كه در ادبيات معاصر ديده‌ايد "فرار از گولاك" برشماريم. گولاك زندان مخوف و معروفي در شمال كشور روسيه فعلي يا شوروي سابق است. اين زندان در عصر استالين خيلي معروف شد. بسياري از مخالفين را به آنجا منتقل مي‌كردند. در سال 1980، بعد از اينكه المپيك مسكو برگزار شد. گفته شد (K.G.B) سرويس امنيتي شوروي در آن دوره زمينه‌سازي كرد و يك ورزشكار يا شخصي را از تيم‌هايي كه به آنجا رفته بودند دستگير كرد. به عبارتي براي او پاپوش درست كردند و او را دستگير كردند. به بهانه‌هاي مختلف او را به گولاك منتقل كردند. كتاب گولاك كه يادم هست آن زمان در ايران اصل آن كتاب ترجمه شد و فيلم سينمايي كه غربي‌ها براي آن ساختند ماجراي فراري بود كه آن شخص از گولاك انجام داد و از مناطق بسيار برف‌گير و صعب‌العبوري خود را به اروپا رساند. سه چهار نفري كه فرار مي‌كنند وقتي در مسير غذا گيرشان نمي‌آيد زماني كه يكي از آنها از سرما مرد، مجبور مي‌شوند او را بخورند تا زنده بمانند.

اين صحنه‌ها صحنه‌هاي خاصي است. صحنه معروفي كه در فيلم پاپيون است، صحنه‌اي است كه در آن استيو مك‌كوئين كه در زندان از گرسنگي مي‌ميرد به زحمت پاي سوسكي را كه رد مي‌شود مي‌گيرد و عامل بقاي او خوردن آن سوسك است. تا آنجايي كه شما در صحنه‌اي از فيلم فرار از گولاك مي‌بينيد كه انسان‌ها براي آنكه زنده بمانند تا به مقصدي برسند همديگر را مي‌خورند.

همه اين نكات يك خط تعليق فرعي يا بستر تعليق يا خط تعليق اصلي در داستان‌ها و فيلم‌ها براي ما به وجود مي‌آورد كه مقوله مهم فرار است. پس يك چهارچوب كلي در اين مسير و درك و شناخت چنين موضوعي را داريم. من به اثر كنت مونت كريستو از الكساندر دوما درباره زندان معروف باستيل فرانسه اشاره كردم. همچنين به كاري كه برترند كاستر در پرنده‌باز آلكاتراز انجام داده بود. اين فيلم راجع به زندان معروف آلكاتراز بود. ديوانه از قفس پريد با بازي جك نيكلسون يك كار روان‌شناختي بود. فيلم فرار بزرگ با هنرمندي استيو مك‌كوئين كه در حوزه فرار نظامي‌هايي كه اسير مي‌شوند بود، همگي راجع به مقوله فرار هستند.

مي‌دانيد در زمان جنگ وقتي نظامي‌ها درس تاكتيكي ياد مي‌گيرند، در زمان اسارتشان يك درس را فرا مي‌گيرند. وقتي اسير شديد به سه چيز اول به فرار، دوم به فرار و سوم به فرار فكر كنيد. اين اصل را در فيلم معروف استيو مك‌كوئين يعني فرار بزرگ مي‌بينيد. در مقابل آن فرار آلماني‌‌ها هم طراحي شده بود. آلماني‌ها خلباني داشتند كه هاردي كروكر هنرپيشه آلماني نقش آن را بازي مي‌كرد. اين فيلم سياه و سفيد و قديمي است. وقتي هواپيمايش در بمباران لندن در لندن سقوط كرد او را به همراه ساير اسرا به زنداني در كانادا منتقل مي‌كنند. او سعي مي‌كند از كانادا بگريزد. اين فيلم هم جايگاه خاص خود را دارد.

فيلم پاپيون مربوط به ويليام شايرر است و در آن استيو مك‌كوئين و داستين هافمن بازي كرده بودند. فيلم معروف ديگر فرار از گولاك است. اين دسته از فيلم‌ها جايگاه خاص خودشان را دارند. فرار از يك مكان و محل مشخصي كه ماهيت زندان را برمي‌تابد و البته زندان سخت است. اما وقتي ماهيت زندان خود انسان باشد، مسئله دروني و داخلي مي‌شود. چهارچوبي كه مبناي فلسفه دوره پست مدرن در اين خصوص است و دغدغه‌اي كه وجود دارد گريختن است.

شما شخصي مثل ميشل فوكو را ببينيد. مهم‌ترين كتاب ميشل فوكو دو حوزه اصلي است. ميشل فوكو يك تريلوژي يا كتاب سه گانه دارد كه مناسبات جنسي انسان را مبناي معرفت‌ شناسي قرار مي‌دهد. همان طور كه "فرويد" مقوله جنسي و ابعاد سكشوال انسان را مبناي هستي انسان قرار مي‌دهد و اگو، سوپر اگو و ايد را از مناسبات جنسي انسان مي‌چيند و آغاز مي‌كند و جلو مي‌آيد. در مقايسه با آن ميشل فوكو هم نگاه متفاوتي دارد. مهم‌ترين كتاب او كه يك كتاب سه گانه يا تريلوژي است، اصل نگاه به انسان را از مناسبات جنسي مي‌گيرد.

فوكو دغدغه ديگري هم دارد كه در كتاب " مراقبت و تنبيه" او آمده است. اصل پايه‌هاي فلسفي شخصي مثل ميشل فوكو در نگاه چپ پست مدرن در فرانسه به اين موضوع برمي‌گردد كه زندان چه جايگاه، موقعيت و ويژگي‌ دارد. اگر ما از اين زاويه وارد شويم و چنين نگاهي داشته باشيم، نشان مي‌دهد اين دسته از فيلم‌ها داراي چه ويژگي و جايگاهي هستند. وقتي كه آراي ميشل فوكو و امثالهم را در اين زمينه مي‌ديدم تقارني بين آنچه كه شما در "ديوانه از قفس پريد" از جك نيكلسون مي‌بينيد و نياز انسان به اينكه از آن زنداني كه زندانبان‌هايي با روپوش سفيد دارد، بگريزد وجود دارد. اين زندانبان‌ها پزشكان، پرستارها و روانكاوان و افرادي هستند كه وقتي مي‌خواهند آنها را آرام كنند باتوم به سر زنداني‌ها نمي‌زنند. شوكر استفاده نمي‌كنند. بلكه به آنها آمپول مي‌زنند تا آرام و ساكت شود. آنچه كه شما در اين آسايشگاه‌هاي رواني مي‌بينيد اين است كه دغدغه يك سينماگر متقارن با دغدغه‌اي است كه شخص آقاي ميشل فوكو دارد. يعني در يك شرايط فيلسوف جامعه با سناريست و كارگردان جامعه در يك سطح فكر مي‌كند.

اگر دغدغه فيلسوفي مثل ميشل فوكو در آن تريلوژي كه مسائل جنسي را مبنا قرار مي‌دهد اين شد كه انسان يك مسئله ذاتي و ماهيت وجودي بيشتر ندارد و آن هم برتافتن مناسبات جنسي اوست و اين نگاه را جدي گرفتيم در اين صورت زندان انسان هواهاي نفس اوست. مسائل جنسي به حوزه نفساني انسان برمي‌گردد. هرقدر به مناسبات جنسي بيشتر پرداخته شود بيشتر براي انسان زندان مي‌سازد. بيشتر او را محصور و محدود مي‌كند. وقتي اين اتفاق بسط و گسترش مي‌يابد چهارچوب دامنه‌داري پيدا مي‌كند. در اينجا ما مراقبت و تنبيه را مبنا قرار مي‌دهيم. فرار از اين حوزه فرار ناممكني است. نگاه فرويدي و ماهيت روان‌شناسي فرويد، بعد هم نگاه ميشل فوكو و ماهيت نگاه فوكويي بر بستر غرب مدرن اين است كه انسان دائماً در بستر فرار است. كنت مونت كريستو اثر الكساندر دوما، پاپيون اثر ويليام شايرر با بازي استيو مك‌كوئين و داستين هافمن، فرار از آلكاتراز و به خصوص پرنده‌باز آلكاتراز با بازي برترند كاستر، ديوانه از قفس پريد با هنرمندي جك نيكلسون و چهره‌هايي از اين دست دائماً به فرار اشاره مي‌كنند.

اگر اين فرار از يك جاي فيزيكي نباشد شخصي بالاي پشت بام يا پلي مي‌رود و از آنجا پايين مي‌پرد. در اين باره چه بايد كرد؟ تصويري كه يك سينماگر از اين مناسبات اجتماعي ارائه مي‌كند، مناسبات استراتژيك است. بقاي جامعه مخدوش است. بايد به اين سئوال جواب بدهيم كه چرا امروزه آمار خودكشي در جوامع مختلف حتي در جامعه خودمان نگران كننده است؟ چرا بايد در يك جامعه زنداني زياد باشد تا مقوله فرار از زندان مطرح شود؟ اگر قرار باشد شما به عنوان پزشك جامعه نخواهيد مناسبات بقاي تمدني را تنظيم، رصد و ارزيابي كنيد براي اين فجايع چه پاسخي داريد؟ آنچه كه بخشي از اهميت و ارزش سريال "فرار از زندان" را مشخص مي‌كند در اين سه دسته فرار است؛

1- فرار از زندان سخت يعني فرار از همين زندان‌هايي كه مي‌شناسيد.

2- فرار از حكومت و جامعه. در فصل دوم اين سريال وقتي از آمريكا فرار مي‌كنند. مناسبات و روابط قدرت به گونه‌اي چيده شده است كه اين افراد نمي‌توانند در آمريكا بمانند.

3- مسئله فرار از خود است.

وقتي به فصل 3 و به خصوص فصل 4 مي‌رسيد، مي‌بينيد پدر و مادر مايكل اسكوفيلد (Michael Scofield) عضو يك كمپاني بودند و آن كمپاني همان حزب و گروه هيئت حاكمه‌اي است كه قدرت آن از رئيس جمهور آمريكا بالاتر است. مي‌بينيد مأمور اف.بي.آي، سي.آي.اِي و مأمور وزارت امنيت داخلي سه مأمور امنيتي از سه حوزه مختلف زنداني‌اند و اين افراد فدا مي‌شوند.

زندانبان‌ها را مي‌بينيد. بليك (Bellick) به عنوان مهم‌ترين زندانبان كه در سري اول مي‌بينيد اين قدر جلوي اينها را مي‌گيرد، وقتي بعداً كشته مي‌شود به عنوان يك چهره شهيد و فداكار تشييع جنازه مي‌شود. اين بسيار اهميت دارد. در چنين ساز و كاري اهميت سريال «فرار از زندان» را در اين مي‌دانيم كه به تعبير امروزي سه دسته زندان سخت، نيمه سخت و نرم را براي انسان رقم زده است. ماجراي اين سريال طوري است كه حدود ده يازده نفر فيلم‌نامه آن را نوشته‌ و بيش از ده كارگردان آن را ساخته‌اند. اشكالي نيست. اشاره كرده‌ام كه سريال‌هاي 24 و اليس (Alias) را هم سناريست‌ها و كارگردان‌هاي مختلف نوشته و كارگرداني كرده‌اند، اما واقعيت اين است كه فصل‌هاي 2، 3 و 4 اين سريال مشكلات عديده‌اي دارد. فقط سري اول آن موفق بوده است.

سري‌هاي 2، 3 و 4 آن ناموفق بوده و اشكالات جدي‌‌اي بر آن وارد است. البته ما تمركزمان را روي سري اول نمي‌گذاريم. اين مكانيسم كه اگر قرار باشد گروه سناريست‌ها و گروه كارگردان‌ها فيلم اين چنيني را بسازند بايستي ملاحظات اصلي در آن مترصد شود. در اين سريال داستان خيلي ساده است. من سري اول آن را مي‌گويم. مردي در زندان به جرم قتل برادر معاون اول رئيس جمهور آمريكا منتظر اعدام است. اين زندان در شيكاگو است. خانمي معاون اول رئيس جمهور آمريكاست. گفته شده كه برادر اين خانم توسط اين مرد كشته شده است. در واقع صحنه‌ سازي شده است تا نشان داده شود اين مرد او را كشته است. اين فرد يعني لينكلن (Lincoln) كه قاتل محسوب مي‌شود برادري به نام مايكل اسكوفيلد دارد. مايكل اسكوفيلد صحنه سازي سرقت مسلحانه‌اي را انجام مي‌دهد تا او را در همان زندان شيكاگو بيندازند و از اين طريق بتواند برادرش را نجات دهد. او با اين قصد وارد اين زندان مي‌شود تا برادرش را نجات بدهد. از سوي ديگر همسر معاون رئيس جمهور و شبكه امنيتي‌ موجود صحنه سازي قتل را هدايت كرده‌اند تا بتوانند برادر معاون اول رئيس جمهور را كه در واقع كشته نشده است از ديد عموم كنار ببرند و اعلام كنند كه او كشته شده است تا بتوانند با اين صحنه سازي شرايطي را رقم بزنند.

همين‌جا انتهاي داستان را به شما مي‌گويم. اين خانم كه معاون اول رئيس جمهور است با برادرش رابطه غير اخلاقي و جنسي داشته است. اين رابطه نمادي از مناسبات آلوده بيرون قدرت آنچه كه در فيلم به عنوان كمپاني خوانده مي‌شود و قدرت رسمي كه در اينجا زن به عنوان نماد سرزمين و عقيده و حكومت كسي است كه با او پيوند داشته است، مي‌باشد. اينكه ما مي‌گوييم پارتي‌بازي مي‌كنند يعني حزب بازي مي‌كنند و روابط اين چنيني دارند، اين رابطه نامشروع استفاده غير قانوني و نامشروع از مناسبات قدرت را تداعي مي‌كند.

مي‌دانيد تنها راهي كه اين خانم بتواند برادرش را تبرئه كند اين است كه رئيس جمهور شود و از قدرت رئيس جمهور به عنوان حكم رسمي براي تبرئه كردن برادرش استفاده كند. تمام تلاش در سري اول اين است كه اين خانم قدرت را به دست بياورد.

بخش ديگر مربوط به آن فردي است كه به زندان افتاده است و برادرش براي نجات او به زندان راه مي‌يابد. يك گروه معاون اول رئيس جمهور و شبكه امنيتي او و يك گروه هم كميسيون انرژي فدرال آمريكاست. كميسيون انرژي فدرال آمريكا و شركتي از سنت استيتمنت و دفتر اكوفيلا وجود دارد كه اينها منافع انرژي و شركت‌هاي نفتي و اقتصاد آمريكا و تراست‌هاي نفتي آمريكا را مبنا قرار مي‌دهند كه هر نوع صحنه سازي را صورت بدهند تا بتوانند لينكلن را حذف كنند.
از طرف ديگر دفتري به نام پروژه عدالت هم وجود دارد. گروهي هستند كه به دنبال عدالت‌اند. مثل جواناني كه در كشور خودمان تشكّلي به نام جنبش مطالبه عدالت تشكيل داده‌اند. دستشان به جايي بند نيست. بيانيه و شعاري مي‌دهند و در جايي تجمعي مي‌كنند. پروژه عدالت هم گروهي وكيل هستند كه دور هم جمع مي‌شوند و به عنوان پروژه عدالت افراد اين چنيني را دنبال مي‌كنند كه اعدام نشوند. اين وكلا به همراه وكيل خانوادگي مايكل و لينكلن تلاش مي‌كنند او را نجات بدهند. در نهايت، "عدالت" آنها شكست مي‌خورد. سرويس‌هاي امنيتي يعني مأمورين سي.آي.اِي مي‌آيند و آنها را مي‌كشند، دستگير مي‌كنند و در واقع از ميدان بيرون مي‌كنند. اين بخش از سري اول چهره سياهي از اينكه در فضاي غير رسمي و عمومي تا چه حد مي‌توان تأثيرگذار بود نشان مي‌دهد و اينكه نمي‌شود از بيرون عدالت را محقق كرد. سيطره دستگاه‌هاي اطلاعاتي و امنيتي آمريكا را به مثابه اليس و 24 نشان مي‌دهد.

لذا مايكل ايثار مي‌كند. از آنجايي كه شريك شركتي بوده كه در تعمير و ساخت بخشي از اين زندان دخيل بوده است خودش نقشه زندان را دارد. چون او هم جزو آن كارخانه و كمپاني بوده است كه آن زندان را تعمير كرده و ساخته‌اند. مايكل روي نقشه فرار متمركز مي‌شود و نقشه فرار را روي بدنش خالكوبي مي‌كند و وارد زندان مي‌شود و با صحنه سازي، فرار را رقم مي‌زند و افراد را از آنجا بيرون مي‌آورد.

بخشي كه اشاره كردم كه مايكل اسكوفيلد نقشه را روي بدنش خالكوبي مي‌كند، مي‌رود و اينها را از زندان بيرون مي‌آورد همان "مُثُل افلاطون" است. اهميت سري اول به يك دليل است كه توانسته است تمام قد مثل افلاطون را ارائه كند. در اين باره افلاطون مي‌گويد، ما در عالم هستي در انتهاي غاري هستيم و روي صندلي‌هايي نشستيم كه ته غار را مي‌بينيم. از ابتداي غار نوري مي‌آيد و افرادي در حال عبورند. سايه و شبح حركت آنها روي ديوار مي‌افتد. آنچه كه ما از عالم معنا و عالم وجود مي‌بينيم همين سايه‌هاست. شخصي بلند مي‌شود و بيرون مي‌رود. يعني خود را آزاد مي‌كند و بيرون مي‌رود. در بيرون حقيقت را مي‌بيند. واقعيت را درك مي‌كند. برمي‌گردد بقيه را آزاد مي‌كند و با خود بيرون مي‌برد. اين روندي كه در غار افلاطون يا مثل افلاطوني رقم خورده هماني است كه ملاصدرا آن را به يك فلسفه تبديل كرده است.

فلسفه حكمت متعاليه "اسفار اربعه" يا سفرهاي چهارگانه؛ سفر اول سفر از خلق به حق، يعني از ته زندان به بيرون است. سفر دوم سفر در حق، يعني در نور، روشنايي و عالم آزاد است. سفر سوم سفر از حق به خلق، يعني دوباره به انتهاي غار برمي‌گردد و سفر چهارم سفر با خلق به حق، يعني اينها را آزاد مي‌كند و با خود بيرون مي‌برد.
آنچه كه شما مقوله نگاه افلاطون در مثل افلاطوني مي‌بينيد و جمع‌بندي آن، زماني كه منتج به مفهومي كه 2100 سال بعد، فلسفه ملاصدرا را در اسفار اربعه ملاصدرا رقم مي‌زند، در سري اول اين سريال در 23 قسمت به بهترين كيفيت به تصوير در آمده است. اين سريال 81 قسمتي است. فصل 1 و 2 آن هر كدام 22 قسمت است. سري 3 آن 13 و سري 4 آن 24 قسمت است كه مجموعاً 81 قسمت مي‌شود.

اگر بخواهيد فلسفه ملاصدرا يا افلاطون را ادراك كنيد در فصل اول آن كه 22 قسمت است اين چشم‌انداز به شما داده خواهد شد. يعني شخصي بيرون زندان است و با مناسبات زندان آشناست. خودش اين زندان يا غار را طراحي كرده است. يك "منجي" و اسطوره است. انساني است كه دم مسيحايي دارد. داخل زندان مي‌شود. ترتيباتي را اتخاذ مي‌كند كه افراد را نجات مي‌دهد. گزينش نمي‌كند. فاسدترين افراد تا شاخص‌ترين آنها را كه برادرش بوده و هدف هم نجات برادرش بوده است، همه را بيرون مي‌آورد.

"سارا" يك اسم عبري است. دكتر سارا (Dr. sara tancredi) در زندان پزشك زندان است و با مايكل اسكوفيلد آشنا مي‌شود و در نهايت در سري 4 با او ازدواج مي‌كند و بچه‌دار مي‌شوند. سارا معتاد است و خودكشي مي‌كند. يكي از كساني كه نوع سوم فرار را در اين فيلم به خوبي نشان مي‌دهد دكتر سارا است. فضايي كه در اين فيلم مي‌بينيد، همه اينها هستند. سارا به عنوان مادر است يعني ما "هاجر" و سارا را داريم. در اديان ابراهيمي "اسماعيل" و "اسحاق" را مي‌بينيم. اسلام از "اسماعيليون" است و يهود و مسيحيت از "اسحاقيون" هستند. استمرار حركت مسلمان‌ها به هاجر و يهود و مسيحيت به ساره برمي‌گردد. هاجر مادر اديان ابراهيمي از اين حيث كه اسماعيل فرزند اوست. در اينجا سارا در زمينه سازي براي فرار اينها نقش بسيار مهمي دارد.

يكي از كساني كه در اين فيلم ايفاي نقش كرده است به نام آبروزي (Abruzzi)، يكي از سردسته‌هاي گروه‌هاي مافيايي است. اين همان كسي است كه در فيلم معروف ترنس مدرن «كنستانتين» در حالي كه كيانو ريوز به عنوان چهره اصلي بازي مي‌كرد، نقش امام زمان شيطان را ايفا مي‌كرد. يعني شيطان زمان كه مي‌آيد همان كسي كه شما تحت عنوان لوسيفر در فيلم معروف «كنستانتين» مي‌شناسيد، پيش زمينه‌اي كه در ذهن همه هست اوست. حالا آن كسي كه در آنجا لوسيفر و خود شيطان است، در اينجا سردسته بسياري از وقايع در داخل زندان است كه جايگاه خاص خود را دارد.

چهره مخوف و بسيار خاصي اين گروه تي‌بگ (T-Bag) است. او در اثر مجامعت جنسي پدرش با عمه عقب افتاده‌اش، متولد شده است. تيبگ در تمام فصل‌هاي اين سريال چهره شاخصي است. كسي است كه در نهايت بعد از اين فرار و وقتي به زندان سونا در پاناما مي‌روند و دوباره به آمريكا برمي‌گردند، همه جا حاكم است. يعني به سادگي صحنه را در زندان شيكاگو به دست مي‌گيرد. فساد اخلاقي و مناسبات هم‌جنس‌بازي‌اش در آنجا در اوج است. شخصي است كه كتاب مقدس را از حفظ است. يك زنازاده و حاصل زناي با محارم است. شخصي است كه در زندان سونا در پاناما روش سوسياليستي حاكم بر زندان را كنار مي‌گذارد. با بذل و بخشش پول اختيار همه را به دست مي‌گيرد و زندان را حاكم مي‌شود. در نهايت در سري 4 دوباره او را به آمريكا برمي‌گردانند.

مناسباتي كه صحنه‌هاي فيلم را واقعي نشان مي‌دهد اين است كه همه گونه‌ها هستند. سينماي ما نمي‌تواند چنين كاري كند. سينماي ما در نمايش چهره انسان‌هاي پليد يكسري آدم زمخت با بيني‌هاي پخ شده، چشم‌هاي پف كرده، لپ‌ها و سبيل‌هاي درشت را نشان مي‌دهد. يعني افراد بسيار قطبي‌اند. يعني از صفر تا صد، صد نوع شخصيت را بايد بچينيد تا واقعيت جامعه باشد. سينما، تلويزيون و ادبيات ما چنين كاري را نمي‌كند. اين خصوصاً براي دوستان جواني كه به سينما و ادبيات علاقمندند يك درس است. در جمعي كه شما در زندان سونا در پاناما يا در سري اول در زنداني در شيكاگو، تنوع اين كاراكترها با مسائل شخصي‌شان و شخصيت‌پردازي بسيار حرفه‌اي در سري اول مي‌بينيد و متوجه مي‌شويد كه مايكل اسكوفيلد مايل نيست همه را بيرون ببرد، اما واقعيت اينكه در اين فضاي غار افلاطوني، مثل افلاطوني وقتي به سمت خلق آمد بايد همه را به سمت نور، نجات و حق ببرد، اتفاق زيبايي است كه در اين فيلم مي‌افتد. آلوده‌ترين افراد تا سالم‌ترينشان را منتقل مي‌كند.

فصل اول كه اشاره كردم مهم‌ترين فصل اين سريال است فرازهاي مهمي دارد كه عيناً مي‌خوانم. در قسمت اول آن دكتر سارا مي‌گويد: "من عقيده دارم آدم بايد بخشي از راه‌حل باشد نه صورت مسئله" مايكل به او مي‌گويد: "هميشه جزئي از تغييراتي باش كه مي‌خواهي در دنيا ببيني" به اين جمله خوب دقت كنيد كه چقدر از نظر فلسفي مهم است. يعني دوست داري دنيا تغيير كند، ولي كنار مي‌نشيني و آرزو مي‌كني كه تغيير كند. بعضي‌ها هستند كه منتظرند حضرت مهدي(عج) ظهور كند. اين گونه افراد مي‌گويند كنار بنشينيم تا ظهور كند. به اين افراد "حجتيه" مي‌گويند. يعني كساني كه مي‌خواهند تغييري رخ بدهد، اما نمي‌خواهند در آن تغيير باشند. اين ترجمان فلسفي همان آيه است كه مي‌فرمايد: "إنّ الله لايغير ما بقوم حتي يغير ما بأنفسهم" تا شما در نفستان تغييري ايجاد نكنيد تغييري در آن جامعه و قوم به وجود نمي‌آيد.

در ادامه سارا مي‌گويد: "اين جمله مال من است!" مايكل به او مي‌گويد: "فكر مي‌كردم مال گاندي است" سارا مي‌گويد: "جمله "به من اعتماد كن" هيچ ارزشي در ديوارهاي اين زندان ندارد". به انگاره‌اي كه در 24 و اِ.بي.اس ديديد برگرديم. يعني فقدان اعتماد، فقدان اعتماد و فقدان اعتماد. پيامي كه دائماً فيلم‌هاي آمريكايي ديكته مي‌كنند.
وقتي برادر مايكل، لينكلن را به جرم اينكه برادر معاون اول رئيس جمهور را كشته است به زندان آوردند تا اعدام كنند، همسرش كه الان با شخص ديگري زندگي مي‌كند پسري دارد كه از لينكلن است و حاصل يك رابطه نامشروع بوده است. اين موضوع خيلي مهم است. شما در سريال 24 روابط خيلي از افراد را نامشروع مي‌بينيد كه زنازاده هستند. همين طور در اليس (Alias)، لاست و بسياري از اين سريال‌ها به صراحت روي زنازاده بودن افراد تأكيد مي‌شود. در اين سريال هم وقتي سوابق و زندگي كاراكترهاي مختلف را مي‌گويد روي اين موضوع كه زنازاده هستند تأكيد مي‌كند.

در انديشه اسلامي مفهومي به نام "صله رحم" داريم. اصالت، سلامت و پاكي رحم اساس سلامت تمدن است. وقتي مي‌گوييم دانش پزشكي دانش سلامت انسان و دانش استراتژي دانش سلامت جامعه و تمدن است، زماني جامعه و تمدن سالم است كه رحم‌هاي جامعه پاك باشد و رستنگاه و خاستگاه افراد كه همان رحم‌هاست سلامت و پاك باشد. يعني بعد مادي آنها از جاي سالم و پاكي نشأت گرفته باشد. پيامي كه سريال‌هاي متعدد دوره اخير غرب و فيلم‌هاي سينمايي دوره جديدشان دارد به شدت اين موضوع را مورد هجوم قرار داده و كوبيده‌اند و دراين باره صراحت دارند. مثلاً در اين سريال صريحاً اعلام مي‌كند كه تي-بگ حاصل مجامعت جنسي پدرش با عمه عقب افتاده‌اش است. با توجه به اينكه تي-بگ حاصل چنين مناسبات غير اخلاقي و نامشروع بوده است، اگر در جامعه‌اي ضريب تعداد افراد زنازاده آن بالا باشد چه خواهد ‌شد.

طبق آمار رسمي بيش از 50 درصد فرزنداني كه در غرب متولد مي‌شوند مشخص نيست پدرانشان كيستند. اين رقم از پنجاه و سه چهار درصد تا نود و دو سه درصد مشكوك است. واقعيت اين است كه اين هرج و مرج و انقلاب جنسي كه از دهه 60 ميلادي در آمريكا شروع شد و اروپا را درنورديد و يكباره در حال نابود كردن جهان است، در حال برجسته كردن مفهومي به نام "زنازادگي تمدن" است. به راحتي قبح اين مسئله در چنين فيلم‌هايي در حال شكسته شدن است. افراد با هشتاد قسمت، صد قسمت و بعضي سريال‌ها چهارصد قسمت و كاراكترهاي آنها زندگي مي‌كنند. دائماً اين موضوع در ذهن افراد مي‌نشيند. با توجه به اين پيش زمينه كه مي‌دانند فلان كاراكتر زنازاده است و مشكل دارد. در همه سريال‌ها هم اين مسئله وجود دارد. وقتي لينكلن در زندان منتظر اعدام بود همسرش زماني كه براي ملاقات مي‌آيد پسرش را هم به زندان مي‌آورد تا اگر در آينده لينكلن اعدام شد، پسرش پدرش را ديده باشد. اين پسر حاصل يك رابطه نامشروع جنسي است.

بارها گفته‌ام ديه‌گو مارادونا فوتباليست معروف آرژانتيني موقعي كه مي‌خواست با همسرش ازدواج كند و همه رؤساي جمهور، نخست وزيرها و پاد‌شاه‌ها در مراسم ازدواج او شركت كردند از همسرش دو پسر داشت. بعضي‌ها به شوخي مي گويند، ازدواج پدر و مادرشان در خاطرشان هست، بچه‌هاي ديه‌گو مارادونا ازدواج پدر و مادرشان در خاطرشان بود. اين اصطلاحي از فلسفه خانواده در غرب به معني "هم‌باشي" است. يعني مدتي با هم دوست پ

:: موضوعات مرتبط: تحليل دكتر حسن عباسي از سريال فرار از زندان , ,
:: بازدید از این مطلب : 315

|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی
امنیت در آمریکا خط قرمزی است که اخلاق را زیرپا می گذارد

 

متن زير قسمتدوم سخنراني حسن عباسي پيرامون تحليلي بر سريال 24مي‌باشد كه در فرهنگسراي ارسباران تحت عنوان سلسله بحث‌هايي پيرامون نقد و تحليل برفيلم‌ها و سريال‌هاي هاليوودي ايرادشده است.

سريال 24 يك شاهكار محسوب مي‌شود. يعني حسي كه به شما منتقل مي‌شود اين است كه الان كار از دست آقاي جك باوئر خارج شده و وضعيت امنيت به هم ريخته است. زماني اين حس به شما دست مي‌دهد كه وقتي تازه دخترش را پيدا كرده‌اند و آن دختر تازه از بدبختي نجات پيدا كرده و با سي.تي.يو تماس گرفته است. از آن طرف از لوس‌آنجلس ماشيني با دو مأمور فرستاده‌اند تا او را به سي.تي.يو كه جاي امني است ببرند. دقيقاً حس به هم خوردن تعادل سيستم آن لحظه‌اي است كه با جك تماس گرفته‌اند و به او گفته‌اند، خيالش راحت باشد ما داريم دخترت را مي‌آوريم، ولي ناگهان وسط راه به ون حامل دو مأمور و دختر جك مي‌كوبند و آن دو مأمور را مي‌كشند و دوباره دخترش را مي‌برند. تا چند دقيقه پيش جك مي‌دانست دخترش كجاست، اما حالا اصلاً نمي‌داند به كجا برده شد، لذا دوباره وضعيت نابسامان امنيتي پيش مي‌آيد.

همزمان با اين صحنه، مي‌بينيد كه اطلاع داده مي‌شود بمب اتمي ديگري در شهر ديگري پيدا شده است. يعني اين كار كوچكي كه در ذهن شما مي‌نشيند و يك شوك رواني به شما به عنوان مخاطب وارد مي‌شود. اينكه مي‌شنويد بمب اتمي ديگري در جاي ديگري پيدا شده است. شما پيش خود فكر مي‌كنيد حالا چگونه آن را خنثي مي‌كنند. مورد قبلي دختر مأمور ضد تروريسم بود، ولي اين شهري است كه ناموس رئيس جمهور است. يعني يك شهر يك ميليون نفري با خاك يكسان مي‌شود. اين سريال تا چه حد توانسته است اين حس را به زيبايي القا كند! يكي از روش‌هايش در القا اين است كه در هر مرحله چهار تصوير نشان مي‌دهد و وقايعي را كه در حال حاضر در آن دقيقه به خصوص مثلاً در كاخ سفيد، جك باوئر در سي.تي.يو، دختر جك و گروه تروريستي در حال رخ دادن است در چهار پنجره در يك تصوير نمايش مي‌دهد و آن حس را به شما منتقل مي‌كند. اين كار بسيار حرفه‌اي انجام شده است.

توصيه مي‌كنم دوستاني كه كار هنري مي‌كنند از اين زاويه، اين ابعاد و ارزش‌هاي اين سريال را مطالعه كنند و اگر صد و نود قسمت تا سري هفتم را ديده‌اند، يك بار ديگر با اين نگاه كه آنجايي كه يك اتفاق تروريستي مي‌افتد و آنجايي كه دختر جك هم گم و دچار مشكل مي‌شود اين سريال را ببينند. حتي در يكي از فصل‌هاي اين سريال، خاطرم نيست سري دوم يا سوم، دختر جك پرستار بچه‌اي شده است و در خانه‌اي كودكي را نگهداري مي‌كند. همه جا ناامن مي‌شود. وقتي با اين فكر وارد سي.تي.يو (واحد ضدتروريسم) مي‌شود كه اينجا امن است، اتفاقاً لحظه‌اي كه اينها وارد سي.تي.يو مي‌شوند، تروريست‌ها آنجا را بمب‌گذاري مي‌كنند و اين واحد را منهدم مي‌كنند، ولي جك دوباره دخترش را بغل مي‌كند و با هم فرار مي‌كنند. اين نشان مي‌دهد مركزي كه بايد امنيت را ايجاد كند خود ناامن است.

همزمان با اين وقايع شما مي‌بينيد كه در كاخ سفيد همه چيز به هم ريخته است. اين مجموعه يعني استاندارد سيصد ميليون جمعيت كشور، كاخ سفيد، رئيس جمهور و عوامل مرتبط با آن به قدري بزرگ است و اينكه چطور ممكن است ما پشت ديوارهاي كاخ سفيد را ببينيم. اين موضوع براي مخاطب دير باور است، وقتي صحنه مربوط به جك و دخترش، يعني آن اشل كوچك و مينياتوري را مي‌بيند و آن را باور مي‌كند و همزمان آن موضوع براي مخاطب قرينه‌سازي مي‌شود. به اين دليل پاسخ به اين پرسش كه سريال 24 چگونه توانسته است از نظر قوت هنري تصويري از چهار مفهوم خاص استراتژيك قدرت، سياست، امنيت و بحران را در ذهن مخاطب خود ايجاد كند، ساده است.

این سریال هرگاه مي‌خواهد نشان بدهد سیستم از تعادل خارج شده است فاصله زن با مسئولین قدرت را به نمايش مي‌گذارد

با استفاده از اين المان، گزاره‌ها و نماد‌هاي هنري كه توانسته است از زن به عنوان نماد سرزمين و عقيده طوري استفاده كند كه وقتي زن به صاحبان قدرت و مسئولين سرويس امنيتي و ضدتروريسم نزديك‌ است دچار خدشه هستند و سيستم مخدوش شده و داراي ثبات است. هرگاه مي‌خواهد نشان بدهد از تعادل خارج شده است اين فاصله را به نمايش مي‌گذارد. اين مقدمه‌اي كه اشاره كردم از اين جهت بود كه با اين ابعاد آشنا شويد. نكته آخر در مقدمه اين است كه سرويس امنيتي و جامعه اطلاعاتي و امنيتي كاركردهاي خاص خود را دارد.

هر وقت سياست، تقابل بين دو گروه "پوزيسيون" و "اپوزيسيون" شد، حتماً جامعه و حكومت در حال خارج شدن از تعادل هستند

دوستان عنايت داشته باشند از جنگ جهاني دوم به اين طرف نوع حكومت‌هاي امنيت محور در دنيا شكل گرفتند و مهم‌ترين نهاد اين حكومت‌ها شوراي عالي امنيت ملي است. هر وقت سياست تقابل بين دو گروه پوزيسيون و اپوزيسيون شد و تلاششان دستيابي قدرت به هر قيمت بود، حتماً مي‌رود كه جامعه و حكومت از تعادل خارج شود. حكومت و جامعه را مثل قايق و بلم باريكي فرض كنيد كه دو نفر بلند شده‌اند و در حال كشتي گرفتن در آن هستند.

مسئله اين نيست كه اين دو زمين مي‌خورند يا داخل آب مي‌افتند. بلكه مسئله اين است كه در اثر كشتي گرفتن اين دو قايق جامعه و حكومت واژگون مي‌شود. امنيت يعني اينكه براي دعواي اين دو نفر مقرراتي را تعيين كنيد كه بيش از اين همديگر را هل ندهيد. بيشتر از اين تكان نخوريد تا قايق واژگون نشود. اگر قايق غرق شد به اين حالت "بحران" مي‌گويند. قدرت يعني اينكه چه كسي پشت اين قايق بنشيند و پارو بزند. اين دو نفر با هم بر سر اين پارو دعوا مي‌كنند و بلند شده‌اند و بين آنها كشمش است. معيارهايي كه جلوي غرق شدن قايق را مي‌گيرد، معيارهاي امنيتي مي‌گويند. وقتي معيارهاي اداره يك جامعه امنيتي بود، مهم‌ترين شورا در يك كشور شوراي عالي امنيت ملي مي‌شود. اين شورا مجموعه‌اي است كه اجازه نمي‌دهد از خط قرمز حفظ تعادل سيستم تخطي صورت بگيرد. حالا ممكن است در چنين شرايطي قانون هم نقض شود. ايالات متحده آمريكا پس از جنگ جهاني دوم شوراي عالي امنيت ملي را در كشور خود به وجود آورد و به تبع آن همه كشورها اين الگو را به كار بردند. اين امر چگونه محقق مي‌شود؟ از طريق اشراف اطلاعاتي.

در حال حاضر پشت سرتان را نمي‌بينيد، بلكه پرده را مي‌بينيد. اگر كسي بخواهد از نظر اطلاعاتي به اين سالن اشراف داشته باشد بايد چهار پنج دوربين بگذارد و بيرون از سالن در اتاقي بنشيند و از مانيتوري اين سالن را از زواياي مختلف كنترل كند. به اين كار اشراف اطلاعاتي مي‌گوييم. براي آن كه شما امنيتي ايجاد كنيد بايد به همه اطلاعات مشرف باشيد. مثلاً يك مسابقه فوتبال در ورزشگاهي ساعت 10 شب در حال برگزاري است. پروژكتورها را روشن كرده‌اند و تيم «الف» و «ب» در حال بازي‌اند و بازيكنان جلوي پاي خود را مي‌بينند. تماشاچيان در جايگاه خود از بالا مسابقه را مي‌بينند. آن گروهي اشراف اطلاعاتي دارد كه بيرون از ورزشگاه است و از طريق دوربين‌ها تعبيه شده در جاي جاي ورزشگاه صحنه بازي را تحت كنترل دارد.

فربه‌ترين چيزي كه شما در ايالات متحده مي‌بينيد دستگاه اطلاعاتي آنهاست

دستگاه‌هاي اطلاعاتي اشراف اطلاعاتي را به وجود مي‌آورند. امروزه ايالات متحده جامعه‌اي به نام جامعه اطلاعاتي دارد. اين جامعه 16 نهاد اطلاعاتي دارد. يعني فربه‌ترين چيزي كه شما در ايالات متحده مي‌بينيد دستگاه اطلاعاتي آنهاست. اولي سرويس سي.آي.اِي (Central Intelligent Agency) سازمان اطلاعات مركزي است كه مربوط به سرويس امنيت خارجي است و شما آن را مي‌شناسيد. دومي دي.آي.اِي (Defense Intelligent Agency) اطلاعات دفاعي آمريكا كه اطلاعات نظامي آنها را كنترل مي‌كند. سومي اف.بي.آي (Federal Bureau of Investigation) اطلاعات داخلي آمريكاست. چهارمي كه مخوف‌ترين نهادي ايست كه در دنيا وجود دارد ان.اس.اِي (National security Agency) آژانس امنيت ملي كه همان مؤسسه‌اي است كه اينترنت را به وجود آورده است.

از لحظه‌اي كه به اينترنت وصل مي‌شويد و برمي‌گرديد،"NSA" در حال كنترل شماست

برخلاف تصور شما و افرادي كه كامپيوتر مي‌خوانند و به دكترای اين رشته مي‌رسند و فكر مي‌كنند پديده كامپيوتر يا اينترنت يك پديده ارتباطاتي است و مربوط به مخابرات هر كشور است نه نهاد ديگري، در اشتباه‌اند. ان.اس.اِي سازماني است كه يك كار انجام مي‌دهد آن هم ايجاد اينترنت و كنترل آن است. يعني شما فكر مي‌كنيد وقتي وارد وبلاگ و وب‌سايت مي‌شويد، تحت نظر چه سازماني هستيد؟ از لحظه‌اي كه به اينترنت وصل مي‌شويد و جستجو مي‌كنيد و برمي‌گرديد، ان.اس.اِي در حال كنترل شماست. سرويس ان.اس.اِي تابع وزارت دفاع آمريكاست و در اين وزارتخانه اينترنت به وجود آمده است.

مجموعه‌هايي مثل مايكروسافت كه آقاي بيل گيتس آن را تأسيس كرده است و شما اين كامپيوترها را مي‌بينيد و پديده‌اي به نام ويندوز را استفاده مي‌كنند، اگر به آيين نامه‌هاي ان.اس.اِي مراجعه كنيد مي‌بينيد ان.اس.اِي استاندارد ويندوزهاي مختلف را به آنها مي‌دهد و آنها را در اينترنت هم مي‌گذارد. شما دقيقاً مي‌دانيد لينوكس، ويندوز و هر يك از سيستم‌هاي عاملي كه روي كامپيوتر استفاده مي‌شود آنها مي‌گويند كه چگونه بايد طراحي شود تا ان.اس.اِي بتواند كنترل كند.

ان.اس.اِي در شمال شهر واشنگتن دي.سي زير زمين در محوطه‌اي از بتون آرمه 9 هكتار سوپر كامپيوتر دارد. سوپر كامپيوترها كمدهاي بزرگي هستند كه پردازش اطلاعات فوق‌العاده را انجام مي‌دهند، مغز جهان هستند. چگونه وقتي شما مي‌خواهيد درباره موضوعي فكر كنيد راجع به آن تعمق مي‌كنيد يا وقتي كامپيوتر شما مي‌خواهد جستجو كند يكباره صداي سيستم را مي‌شنويد كه با قدرت بيشتري كار مي‌كند. مغز جهان براي آنكه بتواند روزي سه ميليارد پيام را از سراسر جهان بگيرد و دسته‌بندي و طبقه‌بندي كند، در شمال شهر واشنگتن دي.سي در كنار جاده‌اي كه به سمت فيلادلفيا مي‌رود نه هكتار سوپر كامپيوتر را مستقر كرده است.

در سري دوم سريال 24، اريك معاون ان.اس.اِي كه آقاي پالمر رئيس جمهور دستور مي‌دهد كه او را دستگير كنند. علت اين امر اين بود كه چون معاون ان.اس.اِي اشراف اطلاعاتي دارد رئيس جمهور را دور مي‌زند. اتفاقاً در سري دوم افراد ان.اس.اِي رئيس جمهور را از كار بر كنار مي‌كنند ومعاون رئيس جمهور را به جاي او مي‌گذارند چون مي‌خواستند به يكي از كشورهاي خاورميانه حمله كنند كه در اين سري ظاهراً پاكستان بود.

اينترنت يك پديده نظامي است

اتفاقي كه در اينجا مي‌افتد اين است سرويس ان.اس.اِي، يك سرويس نظامي است. يعني برخلاف نظر كساني كه دكتراي كامپيوتر دارند و در رشته‌هاي نرم‌افزار، سخت‌افزار و سيستم‌هاي هوشمند و... درس مي‌خوانند نمي‌دانند كه اينترنت يك پديده نظامي است و توسط وزارت دفاع آمريكا به وجود آمده و امروزه هم توسط اين وزارتخانه در حال كنترل است. تور پهن كردن يك اصطلاح در سيستم‌هاي اطلاعاتي است. در واقع اينترنت توري است كه همه مردم و شركت‌ها، دستگاه‌ها و دولت‌ها در آن تجارت الكترونيكي مي‌كنند. دولت الكترونيكي، مناسبات الكترونيكي و... انجام مي‌شود. در اين ميان ان.اس.اِي همه اين فعاليت‌ها را كنترل مي‌كند.

آژانس امنیت ملی آمریکا کنترل جمعیت کل جهان را انجام می دهد

ان.اس.اِي چگونه اين فعاليت‌ها را كنترل مي‌كند؟ با كنترل جمعيت. شكل سنتي اصل كنترل جمعيت اين است كه شما گواهينامه، گذرنامه و كارت ملي گرفتيد. تولد و مرگتان مشخص است، چون همه اين موارد ثبت مي‌شود. زميني داريد. پلاك ماشينتان، شماره منزلتان و... همگي ثبت مي‌شود. سرويس اطلاعاتي هر كشوري اين اطلاعات را جمع مي‌كند و براي شما يك آي.دي مي‌سازد. هرگاه نياز باشد به‏راحتي مي‌توانند بفهمند شما چه زماني كجا بوديد و كجا تحصيل كرده‌ايد و اطلاعاتي از اين قبيل. سرويس‌هاي اطلاعاتي همه اين موارد را جمع‌آوري مي‌كنند. در همه كشورها به اين كار كنترل جمعيت مي‌گويند. هر كشور براي جمعيت آن كشور كنترل جمعيت را انجام مي‌دهد.

آمريكا براي هفت ميليارد نفر روي كره زمين کنترل جمعیت را انجام مي‌دهد. لپ‌تاپ‌هايي كه وقتي باز مي‌كنيد و در قسمت اثر انگشت، انگشتتان را قرار مي‌دهيد تا فقط با اثر انگشت شما روشن شود. بلافاصله وقتي به اينترنت وصل شويد سيستم عامل كامپيوترتان يعني همان لينوكس يا ويندوز شما بلافاصله اين اثر انگشت را به ان.اس.اِي مخابره مي‌كند. مثل اینکه شما به كنترل كشف جرايم آگاهي رفتيد و از شما اثر انگشت گرفته‌اند. اولين باري كه وب‌ كم بالاي كامپيوترتان را روشن مي‌كنيد و به آن خيره مي‌شويد چشم شما را اسكن مي‌كند و به ان.اس.اِي منتقل مي‌كند. كنكور شركت مي‌كنيد، سازمان سنجش اطلاعات مربوط به كنكورتان مثل شماره شناسنامه، كد ملي و سال قبولي‌تان را روي اينترنت مي‌گذارد. همچنين چه زماني به صورت اينترنتي بليط هواپيما و از رجا بليط قطار گرفتيد و به كجا رفتيد. بالاتر از همه زماني است كه كارت اعتباري‌تان را براي بار اول در فروشگاهي مي‌زنيد و فلان كالا را با قيمت مشخص مي‌خريد. يا در فلان پمپ بنزين كارتتان را مي‌زنيد و سوختگيري مي‌كنيد يا در فلان جا از موبايلتان استفاده مي‌كنيد. يا در فيس بوك براي خود ساز و كار زندگي اجتماعي رقم مي‌زنيد و دوستانتان هم اطلاعات جمعي ديگري برايتان مي‌چينند.

از طرفي اشخاصي مثل ما كه حاشيه هم داريم و پيرامون ما مسائل جنجالي زيادي هم اتفاق مي‌افتد به عنوان مثال در اينترنت راجع به اين ما هزار جور مطلب ديگر هم هست. همه اين مطالب جمع‌آوري مي‌شود. به اين ترتيب ان.اس.اِي به همه اين اطلاعات دست مي‌يابد. در نهايت اين اطلاعات درست يا غلط همگي در يكجا جمع مي‌شود و به صورت اتوماتيك در مغز ان.اس.اِي دسته‌بندي مي‌شود. به همين دليل است كه شما در سريال اِي.بي.اس يا سريال 24 هر زمان كه نگاه مي‌كنيد مي‌بينيد شخصي پشت كامپيوتر نشسته است و اگر بخواهند سوابق فردي را در نقطه‌اي از دنيا به دست آورند فوري با استفاده از اين بانك عظيم اطلاعاتي همه اطلاعات مربوط به زندگي خصوصي، گروه خوني، بيماري‌ها، سوابقش و اينكه كجا بوده را در مي‌آورند.

با "اشلون" تردد شما را نیز کنترل می کنند

با استفاده از سيستمي به نام "اشلون" كه در سريال 24 و اِي.بي.اس مي‌بينيد شما را كنترل مي‌كنند كه در حال حاضر شما كجا قرار داريد و از اين طريق تردد و ساير اطلاعات شما را كنترل مي‌كنند. به اين اقدام كنترل جمعيت گفته مي‌شود كه نهادهاي امنيتي و اِن.اِس.اِي اين كار را انجام مي‌دهند. همه كشورهاي جهان مثل سازمان سي.آي.اِي را دارند، ولي فقط ايالات متحده آمريكا سازمان اطلاعاتي‌اي مثل ان.اس.اِي دارد.

سري دوم مجموعه، درگيري با ان.اس.اِي است. در اينجا بايد اشاره كنم كه هر سري از هفت سري ساخته شده سريال 24 راجع به ارتباط با يكي از سرويس‌‌هاي اطلاعاتي آمريكاست. تا آنجا كه در خاطرم هست فصل هفتم درباره ارتباط با اف.بي.آي است. در ابتداي سري هفتم اين سريال، جك را به دليل كارهايي كه تا به حال انجام داده‌ است، محاكمه مي‌كنند. آن خانمي كه در جلسه دادگاه مي‌آيد و اعلام مي‌كند كه به دليل به وجود آمدن مشكل امنيتي بايد به دستور رئيس جمهور او را آزاد كنيد و او را از سر جلسه دادگاه براي انجام مأموريتي بيرون مي‌برد، از اف.بي.آي بود.

در سري دوم درگيري‌اي كه در سريال مي‌بينيد با ان.اس.اِي است. يعني اريك كه در كاخ سفيد است، معاون ان.اس.اِي است و رئيس جمهور او را بركنار مي‌كند.

در سري اول همكاري با سي.آي.اِي بود.

در سري چهار و پنج دختر وزير دفاع روي كار مي‌آيد. در اين سريال عبارت دي.اُ.دي كه تكرار مي‌شود مخفف (Department of Defense)، به معني وزارت دفاع آمريكاست. در واقع در سري‌هاي مختلف اين سريال گروهي كه از واحد ضد تروريسم يا سي.تي.يو هستند با يكي از سرويس‌هاي جامع اطلاعاتي آمريكا همكاري و تعامل مي‌كنند.

شوراي عالي امنيت ملي آمريكا حرف اول را مي‌زند و اصطلاحي به نام جامعه اطلاعاتي دارند كه 16 دستگاه اطلاعاتي آمريكا، مديريت مركزي اطلاعات آمريكا را حمايت مي‌كنند. دو سه تا از اين دستگاه‌ها وزارتخانه هستند. يكي از آنها (Homeland Security)، وزارت امنيت داخلي آمريكاست. در مجموع دستگاه‌هاي ريز و درشتي هستند كه از حوصله بحث ما خارج است. اين دستگاه‌ها كيكي را اداره مي‌كنند كه به آن كيك اطلاعاتي مي‌گويند. يك كيك سه طبقه را در نظر بگيريد كه لايه اول آن (information) اطلاعات است. در اين لايه همه نوع اطلاعات ريزي از افراد جمع‌آوري شده است. لايه دوم (investigation)، يعني حركت اطلاعات از جز به كل است. «آي» در اف.بي.آي هم همين (investigation) است

امنیت در جامعه آمریکا خط قرمزی است که حتی اخلاق را هم زیرپا می گذارد
كار لايه دوم مثل كار خانم مارپل و آقاي پوآرو است. مثلاً در صحنه قتل مي‌بينند روي لبه ليوان اثر رژ است، پس متوجه مي‌شوند قبل از مرگ مقتول، خانمي در آنجا حضور داشته است. كارآگاهان در جايي كه به آن آگاهي مي‌گويند يا در اف.بي.آي از يك گزاره جزء يا سرنخ به اصل مطلب مي‌رسند. به اين ترتيب از جز به كل مي‌رسند. به اين كار (investigation) مي‌گويند. به لايه سوم كيك (intelligence) مي‌گويند. در اين نوع اطلاعات از كل به جز مي‌رسند. مثلاً اينكه به اين كشور حمله مي‌شود يا نمي‌شود. اگر بشود اتمي است يا غيراتمي. يعني مباحث كلان را به صورت مي‌شود نمي‌شود دسته‌بندي مي‌كنند و از آنها اطلاعات كلان به دست مي‌آورند. بنابراين به طور فهرست‌وار اين سه لايه شامل information،Investigation و intelligence است. جامعه آمريكا پيچيده‌ترين جامعه اطلاعاتي جهان است. امنيت در اين جامعه خط قرمزي است كه قانون، اخلاق و همه چيز را در مي‌نوردد و در آنجا به خاطر خط قرمز امنيت همه چيز مخدوش مي‌شود.

سريال 24 با چنين پس زمينه فلسفي و مباحث استراتژيكي ساخته شده است. در سري اول در ساعت 12 شب جك باوئر با همسر و دخترش در خانه هستند كه جک براي وضعيت بحراني به وجود آمده مأموريت پيدا مي‌كند و از منزل خارج مي‌شود. دخترش هم به يك مهماني مي‌رود كه اين مهماني براي دزديدن دخترش برنامه‌ريزي شده بود. ضمن اينكه جك به تازگي مجدداً با همسرش زندگي كرده است. در یک جریان جك متوجه مي‌شود كه قرار است "دیوید پالمر" را كه كانديداي رياست جمهوري است ترور كنند. يكي از همكارانش به نام خانم "نينا مايرز" كه به او نزديك است و مدتي كه همسر جك او را ترك كرده بود با او به عنوان دوست دخترش زندگي مي‌كرد. در فيلم يكسري حساسيت‌ها و رقابت‌هاي زنانه هم وجود دارد. اين خانم مأمور سه‏جانبه است و با آلماني‌‌ها و سرويس‌هاي اطلاعاتي جاهاي ديگر كار مي‌كند و در اين مجموعه يك مأمور نفوذي است. ديويد پالمر سناتور ايالتي است و در كميته امنيتي و نيروهاي مسلح كنگره آمريكا ـ‌كه شبيه كميسيون امنيت ملي مجلس خودمان است‌ـ ‌خدمت مي‌كند. يكبار زماني كه در آن كميته بوده پيگيري كرده كه ارتش آمريكا يك تيم عمليات ويژه به صربستان فرستاده است تا آنها بعضي از نيروهاي صرب را بكشند. مأمور آن واحد ويژه كلاه سبزي كه اعزام شده همين جك بوده است. حالا پسران آن تروريست‌هاي صرب آمده‌اند تا انتقام بگيرند. بنابراين هم مي‌خواهند جك را بكشند و براي همين خانواده‌اش را مي‌دزدند و هم به ديويد پالمر تعرض مي‌كنند.

جك در كشمكشي مي‌تواند ديويد پالمر را از اقدامات تروريستي نجات دهد و بقاياي كار را رقم بزند تا بتواند اين چهارچوب را شكل دهد و امنيت را ايجاد كند. در سري اول ظرافت‌هاي بسيار زيادي در حوزه مباحث علوم سياسي وجود دارد. جملاتي كه در ستاد انتخاباتي بين آقاي پالمر سياه‌پوست و افراد ستادش رد و بدل مي‌شود بسيار حائز اهميت است. تروريست‌هاي صرب قصد ترور فيزيكي پالمر را دارند كه اصطلاحاً به آن ترور سخت مي‌گوييم. سرمايه‌داراني كه حامي مالي او هستند قصد ترور نيمه ‌سخت او را دارند. يعني با اكراه و اجبار او را وادار مي‌كنند آن طور كه آنها مي‌خواهند جلو برود و افرادي را كه در مسير او قرار دارند ترور مي‌كنند تا او زودتر رئيس جمهور شود. در حالي كه همسر و اطرافيانش او را ترور نرم مي‌كنند. يعني به شكل اقناعي او را به راهي كه خودشان مي‌خواهند مي‌برند. در واقع پالمر در مقابل سه گروه مقاومت مي‌كند. جلوي همسر، رئيس ستاد انتخاباتي و وكيلش كه قصد دارند او را به صورت اقناعی ترور نرم كنند تا از خودش اختيار نداشته باشد. سرمايه‌داران و كارتل‌‌هايي كه پول داده‌اند تا او انتخاب شود، مي‌خواهند او را ترور نيمه سخت كنند و آن افراد صرب هم قصد دارند او ترور فيزيكي يا سخت كنند. جذابيت‌‌هاي كار به دليل همين نكته است. او با انتخاب عنصر صداقت و روراستي با مردم و نفي پنهان‌كاري و دروغ به نيت تغيير مي‌آيد و برنده مي‌شود. سراسر 24 قسمت سري اول، آقاي ديويد پالمر مداوم مي‌گويد من با شعار صداقت آمده‌ام و از دروغ بيزارم. دروغ ممنوع است و ديگر نبايد دروغ گفت. بايد تغيير صورت بگيرد.

مهم‌ترين ويژگي شعار تغييري كه داده مي‌شود نفي دروغ و مقابله با آن در حوزه انتخاباتي است. جك باوئر مأمور ويژه سي.تي.يو عمليات ضد تروريسم را انجام مي‌دهد. تهديدها را پس مي‌زند. چهره دروغ و نيرنگ نينا، همكار او شفاف مي‌شود. در انتها نينا از حضور در سيستم منع مي‌شود و با كشتن همسر جك باوئر از صحنه فرار مي‌كند. در اينجا زن نماد دروغي است كه قرار است با شعار تغيير كنار گذاشته شود. در اين سريال نينا چهره‌اي از خود ارائه كرده بود كه به عنوان دوست نزديك جك با او زندگي مي‌كرد. وقتي زن جك را بازجويي مي‌كند يكسري اطلاعات و حرف‌ها را راجع به اين قضايا منعكس مي‌كند كه رقابت‌ها و حسادت‌هاي زنانه‌شان هم در اين زمينه دخيل مي‌شود؛ اما آنچه كه اتفاق مي‌افتد اين است، زماني كه پالمر به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد لحظه‌اي است كه نينا طرد مي‌شود. يعني نماد دروغ، تزوير و نيرنگ كنار مي‌رود و صحنه صداقت خود را نشان مي‌دهد. يكي از شاخص‌ترين ارزش‌هاي اين سريال در اين نكته نهفته است، يعني شعار انتخاباتي تغيير، صداقت و راستگويي در مقابل دروغي كه قبلاً وجود داشت.

در سري دوم ديويد پالمر رئيس جمهور شده و همسرش شري را از كاخ سفيد بيرون كرده است و تعلق خاطري به پزشک خود دارد. دختر جك هم از او گلايه‌مند است به دليل اينكه جك نتوانسته است كنترل كند تا مادرش زنده بماند. چون همسر جك داخل سي.تي.يو كشته شد. جك كه سرخورده است مجدداً به كار فرا خوانده مي‌شود. قرار است مسلمان‌ها در شهر لس‌آنجلس يك بمب اتمي را منفجر كنند. يك خانوده‌ مسلمان كه نام پسرشان "رضا"ست، مي‌خواهد با يك خانواده آنگلوساكسون ازدواج كند. روابطي با گروه‌هاي تروريستي دارند. اين شخص با گروهي تروريستي به نام «سيد‌علي» مناسباتي داشته است. جك رد آنها را دنبال مي‌كند و بالاخره موفق مي‌شوند بمب اتمي را پيدا كنند. "جورج ميسون" مسئول واحد سي.تي.يو شيميايي و آلوده به مواد اتمي مي‌شود و طي يك عمليات استشهادي هواپيماي حامل بمب را به بيابان‌هاي نوادا همانجايي كه آزمايش‌هاي اتمي آمريكا در حال انجام است، مي‌برد و منفجر مي‌كند.

در سري دوم يك خطر حمله اتمي با هماهنگي شخص رئيس جمهور در كاخ سفيد و جك باوئر در سي.تي.يو از سر آمريكا رفع مي‌شود. دختري كه خواهر خانمي است كه مي‌خواهد با رضا ازدواج كند به جك نزديك مي‌شود و به عنوان يك چهره كاملاً آنگلوساكسون و تفكر آمريكايي از اين قضيه دفاع و همراهي و همكاري مي‌كند تا اين عمليات انجام شود. در اينجا حركتي را معرفي مي‌كند كه ان.اس.اِي پشت آن است و فساد در درون دستگاه‌هاي امنيتي آمريكاست. آقاي ديويد پالمر را بركنار و عليه او كودتا مي‌كنند. معاون اول رئيس جمهور را به جاي او مي‌نشانند و او را تحت‌الحفظ نگه مي‌دارند. طي اتفاقاتي پالمر دوباره به قدرت برمي‌گردد.

در سري سوم، شرايط طوري رقم مي‌خورد كه پالمر قصد دارد ديگر در رقابت‌هاي انتخاباتي شركت نكند. جك فاصله گرفته است، ولي دخترش در سي.تي.يو كار مي‌كند. "توني آلميدا" كه كمك همكار جك بود با يكي از خانم‌هاي همكارش به نام "ميشل دسلر" ازدواج كرده است و در آنجا مسئوليت دارند.

بايد اين توضيح را بدهم كه سرويس‌هاي اطلاعاتي شامل دو بخش‌اند. يك گروه كنترل صحنه مي‌كنند. يعني از داخل صحنه با اطلاعاتي كه گردآوري كرده‌اند صحنه را كنترل مي‌كنند. يكسري افراد هم در صحنه مأموريت تاكتيكي دارند و عمل مي‌كنند. جك باوئر افسر عمليات صحنه است كه به آنها "افسر عمليات تاكتيكي" مي‌گويند. افسراني كه كارهاي اطلاعاتي مي‌كنند كساني هستند كه از تمام افراد داخل صحنه اطلاعات مي‌گيرند و از ذخيره و بانك اطلاعات، اطلاعات ديگر را هم به آن اضافه و آنها را تحليل مي‌كنند. ضمن اينكه دائماً از نظر اطلاعاتي حمايت مي‌شوند.

"جك" مخالفت عجيبي با كساني دارد كه به دخترش نزديك مي‌شوند

شما به طور دائم در 24 مي‌بينيد كه جك موبايلش را روشن مي‌كند و مي‌گويد، فلان نقشه يا عكس فلان شخص را برايم بفرستيد. يا اينكه عكس كسي را كه آنجاست با موبايلش مي‌گيرد و مي‌فرستد و مي‌خواهد كه اطلاعات مربوط به او را در بياورند و مشخص كنند. مرد جواني كه در سري سوم وارد واحد سي.تي.يو مي‌شود و در آخر هم دستش قطع مي‌شود به عنوان داماد آقاي باوئر معرفي مي‌شود. او يك افسر تاكتيكي صحنه است كه تقابل همراهي را نشان مي‌دهد. عموماً جك در اين هفت هشت سري مخالفت عجيبي با كساني دارد كه به دخترش نزديك مي‌شوند.

"پالمر" می گوید: با تروریست ها هیچ معامله ای نمی کنیم!

در سري 1و2 با دوست پسرهاي دخترش بد برخورد مي‌كند. در سري 3 زماني كه دخترش مي‌خواهد ازدواج كند با دامادش هم بد برخورد مي‌كند. در قسمت‌هاي بعدي هم كه دخترش با پزشكي يا شخص ديگري ازدواج كرده است و جك آنها را مي‌بيند برخورد خوبي با دامادش ندارد. طبق تعريف نماديني كه از زن كرديم، داماد جك باوئر طرف سرزمين و عقيده است. عموماً برخورد جك با دامادش برخورد تند و بدي است. در سري سوم يك حمله بيولوژيكي به آمريكا انجام مي‌شود. جك، "سالازار" را مي‌گيرد. ضمن اينكه خود جك معتاد شده است. برادر سالازار يك جسد آلوده به ويروس بخصوصي را مي‌فرستد تا بگويد، ببينيد من چگونه مي‌توانم كل لس‌آنجلس را به اين ويروس به خصوص آلوده كنم. لذا بايد او را آزاد كنيد. البته پالمر زير بار نمي‌رود و مي‌گويد با تروريست‌ها هيچ معامله‌اي نمي‌كنيم. در نهايت مشخص مي‌شود اين اقدام به چه صورت است. تعداد زيادي از مأمورين خودشان هم به اين ويروس آلوده مي‌شوند. به اين ترتيب يك تك ميكروبي هم كنار مي‌رود. اين سريال تلاش مي‌كند تا انواع تهديدها را به مردم آمريكا نشان دهد. در قسمت اول تروريسم مستقيم، در قسمت دوم تروريسم هسته‌اي و در قسمت سوم تروريسم بيولوژيك است. يعني قصد دارد در هر مرحله يك نوع تهديد را به مردم آمريكا نشان دهد.

سري چهارم ويژگي‌هاي خاص خود را دارد. در اينجا جك مشاور امنيتي وزير دفاع در كابينه يك رئيس جمهور سفيدپوست شده است. چون در انتهاي سري سوم پالمر به جك مي‌گويد، ديگر نمي‌خواهم در انتخابات رياست جمهوري شركت كنم. در واقع پالمر خود را كنار مي‌كشد. در اين سري جك به عنوان مشاور امنيتي وزير دفاع يك شخص كت و شلواري و اتوكشيده است. او با دختر وزير دفاع دوست است. البته در اينجا يك عشق مثلثي به وجود مي‌آيد. اين دختر همسر دارد. منتهي اين مناسبات عاطفي است كه آنها در فرهنگ خود دارند.

وزير دفاع پسري دارد كه با وضع موجود در جامعه در تقابل و تعارض است و به گروه‌هاي چپ و چه‌گوارا علاقه دارد. اين پسر توسط تروريست‌ها ربوده مي‌شود. اين گروه تروريستی خاورمیانه ای به رهبري "حبيب مروان" كه به روش القاعده از پوشش عربي استفاده مي‌كنند و نشان مي‌دهند مي‌خواهند كنار يك پارچه مشكي سر فردي را كه ربوده شده است ببرند. اينها به سي.تي.يو حمله مي‌كنند. سي.تي.يو به كمك سپاه تفنگداران دريايي آمريكا، وزير دفاع و دخترش را كه به گروگان گرفته شده بودند نجات مي‌دهند. در ادامه تروريست‌ها يك فروند هواپيماي اس‌تيلس را مي‌دزدند تا از سيستم آن براي زدن هواپيماي رئيس جمهور استفاده كنند. چون هواپيماي رئيس جمهور اسكورت مي‌شود بهتر اين است هواپيمايي را بدزدند كه رادار نتواند آن را رديابي كند. هواپيماي اف.117 همان هواپيمايي است كه رادار آن را نمي‌گيرد. اين هواپيما از هواپيماهاي رادار گريز يا اس‌تيلس است. تروريست‌ها به هواپيماي ايرفورث‌وان (Air force 1) هواپيماي مخصوص رئيس جمهور حمله و آن را منهدم مي‌كنند و رئيس جمهور را از بين مي‌برند.

ماجرای کیف همیشه در دسترس"فوتبال دستی"!

رئيس جمهور آمريكا، فرانسه، روسيه، نخست وزير انگليس و همچنين چين كيفي به نام كيف فوتبال دستي دارند. هيچ وقت اين كيف را از خود جدا نمي‌كنند و هميشه همراهشان است. در اين كيف كدهاي موشك‌هاي اتمي‌شان قرار دارد. رئيس جمهور كشورهايي كه داراي قدرت اتمي‌اند، هر جا كه باشند به هيچ وجه نبايد آن كيف از آنها جدا شود. اين كيف دوتاست. يكي هم دست وزير دفاع آنهاست. اين كيف را باز مي‌كنند. كليدهاي مختلف را مي‌زنند. كد را مي‌دهند و موشك‌هاي آنها آماده شليك مي‌شود. براي آنكه سيستم كامپيوتري‌اي كه بتواند آنها را حمايت كند دو كاميون مخصوص است كه اين اطلاعات را رله مي‌كند. وقتي آقاي پوتين به ايران آمده بود اين دو كاميون همراهش بود و حدود هشتاد نفر آدم هستند كه همراه اين كيف‌اند. يعني هر جا كه رئيس جمهور مي‌رود آنها هم بايد باشند. به اين ترتيب رئيس جمهور آنها خدم و حشم اين طوري هم دارد.

در سري چهارم مي‌بينيد كه هواپيماي حامل رئيس جمهور را مي‌زنند تا كيف فوتبال دستي را به دست بياورند. اين كيف حامل كدهاي رمز هزاران كلاهك هسته‌اي آمريكاست. يعني قدرت انهدام قطعي كه دست يك رهبر است به دست حبيب مروان، تروريست مسلمان مي‌افتد. وقتي جك به صحنه مي‌رسد تا آن را پس بگيرد، يكي از برگ رمزهاي آن مفقود شده است. تروريست‌ها با فعال كردن آن كد رمز مي‌توانند كلاهك‌هاي هسته‌اي را در اختيار داشته باشند. رئيس جمهور هم ترور شده است و معاون اولش به عنوان كفيل او جانشين شده است. ضعف مديريت او موجب توسل به پالمر مي‌شوند و از رئيس جمهور قبلي يعني آقاي پالمر سياه‌پوست درخواست كمك مي‌كنند. شركت كامپيوتري را پيدا مي‌كنند كه مروان در آنجا روي سلاح‌هاي الكترومغناطيس فعاليت مي‌كرده است.

بحث اصلي در سري 4، سلاح‌هاي الكترومغناطيس است. آمريكايي‌ها سلاحي به نام سلاح الكترومغناطيس دارند. اگر اين سلاح بالاي تهران منفجر شود بدون آنكه صدمه‌اي به هيچ ساختمان و فردي بخورد، هر پديده الكترونيكي كه كيت مغناطيسي و الكترونيكي دارد يعني همه موبايل‌ها، تلويزيون‌ها، راديوها، كامپيوترها و... مي‌سوزد. در واقع چه چيزي را هدف مي‌گيرند. وقتي اين بمب را شليك مي‌كنند و اين بمب در ارتفاعي منفجر مي‌شود، موشك‌ها، سيستم دفاعي و همه وسايلي كه كيت كامپيوتري دارند مي‌سوزد. به اين ترتيب خاموشي عجيبي در كشور به وجود مي‌آيد و بعد از آن نيروي عملياتي آنها وارد مي‌شود و اشغال موضع مي‌كند. در حال حاضر اين نوع سلاح را آمريكا و يكي دو كشور ديگر دارند.

104 نیروگاه اتمی در آمریکا

در اين فيلم نمونه‌اي از عمليات بمب‌هاي الكترومغناطيسی را نشان مي‌دهد، البته تحذير مي‌دهد كه مبادا تروريست‌ها به سلاح‌هاي الكترومغناطيسي دسترسي پيدا كنند. در اين قسمت سي.تي.يو با وزارت دفاع آمريكا تعامل نزديك دارد تا جلوي فاجعه هسته‌اي را با آن حمله سايبري بگيرد. آمريكايي‌ها 104 نيروگاه اتمي مشابه و بزرگ‌تر از نيروگاه اتمي‌اي كه ما داريم در بوشهر مي‌سازيم. قرار است حبيب مروان و ديگران در حمله سايبري اين 104 نيروگاه اتمي را منهدم كنند و خود اين نيروگاه را عليه مردم آمريكا به كار بگيرند. سي.تي.يو عمليات "ضد سايبر تروريسم" را انجام مي‌دهد و اين خنثي مي‌شود. حبيب مروان كه از اين كارها نااميد شده است، كلاهك هسته‌اي دزديده شده‌اي را كه روي موشك كروز نصب شده است با كمك يك دانشمند اتمي چيني فعال مي‌كند، ولي قبل از اينكه بتوانند از آن استفاده كنند جك آن را خنثي مي‌كند.

رئيس جمهور جديدي كه سر كار آمده است دستور قتل جك باوئر را مي‌دهد. اين يكي از نكات زيباي فيلم است كه جك به عنوان يك شخصي كه شورشي داخل سيستم نيست، حكومت تا آخرين مرحله از او استفاده مي‌كند و و در نهايت دستور قتلش را مي‌دهند. خلاصه ‌چندين بار قصد داشتند او را از سر راه بردارند كه دوباره براي انجام عملياتي به او احتياج پيدا مي‌كنند.

یک خانواده ایرانی الاصل در سریال

در اين سريال يك خانواده ايراني وجود دارد كه هنرپيشه آن يك خانم ايراني‌الاصل است. همسرش "نابی" نام دارد. اسم پسرش "بهروز" است كه يك اسم فارسي است. اين خانم آن جمله معروف را در فيلم مي‌گويد كه همه مسلمانان تروريست نيستند، ولي همه تروريست‌ها مسلمان‌اند! زماني است كه ايران درگير پرونده هسته‌اي و در ايران رئيس جمهور وقت آقاي خاتمي بود. چهار اسم در اين سريال مطرح است. بهروز كه يك اسم ايراني است، در سري 4، قسمت 18 نام شخصي خاتمي است. اين شخص توسط "پرادو" كشته مي‌شود. نام سومين فرد "صابر" و فاميلش "اردكاني" است. اردكان هم يك شهر ايراني و محل تولد رئيس جمهور وقت ايران است. سري چهارم زماني ساخته و پخش شد كه اوج پرونده هسته‌اي ايران، بعد از سال 82 بود. القاي مستقيمي كه در سري 4 اين سريال صورت مي‌گيرد همين است. در واقع تلاش شده است بين مخاطب آمريكايي و مسائل ايران همزاد پنداري به وجود آيد.

در اين فيلم مناسبات عاطفي بحث جدايي دارد كه از حوصله بحث ما خارج است. در قسمت‌هاي قبل گفته شد كه افراد سي.تي.يو طبق آيين‌نامه‌هاي سي.آي.اِي نبايد با هم رابطه عاطفي برقرار كنند. چون روي كارشان تأثير مي‌گذارد. جك براي همسر و دخترش وقت نگذاشته و بيشتر به كارش پرداخته است و آنها اين‌ طوري شده‌اند و چنين القايي دارد. در انتهاي سري سوم، توني آلميدا و ميشل به دليل آنكه همسر بودند در انجام مأموريت، وقتي دچار مشكل شدند باعث شد آلميدا در دفاع از همسرش كه داشت به آن گازهاي بيولوژيكي آلوده مي‌شد مأموريت را طوري سمت و سو دهد كه به سود همسرش شود؛ همه اين موارد را به عنوان اشكالات روابط عاطفي كاركنان مي‌گيرند. "كيف" همان پسري كه قرار شد با "كيم" دختر جك ازدواج كند از عمليات پرمخاطره زميني به فعاليت پشت ميز برود. "كيم"، دختر جك به او مي‌گويد: «مي‌خواهم يك بچه را با تو بزرگ كنم نه براي تو.» يعني با هم زندگي كنيم. نه اينكه من اين بچه را براي تو بزرگ كنم و تو مثل پدرم هر روز در مأموريت باشي. اين موارد كاملاً در مناسبات عاطفي فيلم موضوعيت دارد.



:: موضوعات مرتبط: تحلیل حسن عباسی از سریال 24 , ,
:: بازدید از این مطلب : 304
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی


جنگ نرم در پس سریالهای سرگرم کننده  شبکه فارسی 1

فارسي‎وان قاپ مخاطب عامه ايراني را ربوده است

اخيرا نشستي تخصصي با عنوان اهداف پيدا و پنهان شبكه‎‎هاي فارسي‎زبان ماهواره‎اي در مركز تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام برگزار شد. در اين نشست، اساتيد وكارشناساني از گرايش‎‎هاي مختلف از جمله كارشناساني از دانشكده صدا و سيما حضور داشته و ديدگاه‎‎هاي خود را در باره علت رشد و توسعه اين شبكه‎‎ها و رويكرد عجيب مردم به اين شبكه‎‎ها بيان كردند. بخش عمده‎اي از انتقادات كارشناسان متوجه ضعف عملكرد صدا و سيما بود. فشرده مقالات ارايه شده در آن نشست در رسانه‎‎ها منتشر شد. بعد از انتشار گزارش‎‎هايي در باره محتواي اظهارنظر‎هاي كارشناسان در اين نشست، بالاترين مقام رسانه ملي در واكنشي آشكار، كارشناسان شركت‎كننده در نشست مجمع را مرعوب دانست و گفت اين شبكه‎‎ها به هيچ وجه تهديدي عليه رسانه ملي نيستند. بلافاصله يكي از همان كارشناسان در يادداشتي كه بر روي وب‎سايت اين مركز منتشر شد اين جمله تعريضي را تيتر زد كه «پارازيت بر روي شبكه‎‎هايي كه تهديد نيستند!»
دو هفته بعد از اين نشست، خبري در رسانه‎‎هاي سايبري و از جمله سايت اصول‎گراي جهان نيوز منتشر شد كه حكايت ديگري را نقل مي‎كرد. خبر اين بود: «نظرسنجي جديد صدا و سيما نشان مي‎دهد كه مخاطبان ماهواره در تهران طي يك سال گذشته افزايش معناداري پيدا كرده‎اند. به گزارش خبرنگار اجتماعي جهان‎نيوز 45/4 درصد از مردم تهران بيننده ماهواره هستند كه نسبت به سال گذشته 10 درصد رشد پيدا كرده‎اند. از اين مقدار 40/9 درصد بيننده شبكه‎‎هاي فارسي‎زبان هستند و 14 درصد فقط شبكه خارجي مي‎بينند. ميانگين زمان تماشاي ماهواره 2 ساعت و 5 دقيقه است. 48/9 درصد از بينندگان ماهواره فارسي‎وان مي‎بينند. همچنين از وقتي شبكه فارسي‎وان آمده، مخاطب بي‎بي‎سي 30 درصد كاهش داشته است. 46/2 درصد از كساني كه فارسي‎وان مي‎بينند، جذابيت را عامل اصلي براي مراجعه به اين شبكه دانستند. مطابق اين نظرسنجي 48 درصد مخاطبان ماهواره، متقاضي فيلم و سريال هستند. 13 درصد ديدن شو، 6/6 درصد ورزش، 5/6 درصد هنر و 3/8 درصد برنامه‎‎هاي علمي را دليل تماشاي ماهواره ذكر كرده‎اند. 50/6 درصد از پرسش‎شوندگان گفتند كه ماهواره با فرهنگ ما سازگاري ندارد و 34/8 درصد مخالفت كردند و گفتند كه ماهواره منطبق با فرهنگ ماست.»
صدا و سيما مي‎تواند اين خبر را هم تكذيب كرده و صورت مسئله را پاك كند، اما اگر به دور و بر خودتان نگاهي بيندازيد، متوجه خواهيد شد كه اين آمار بسيار خوش‎بينانه و شايد قديمي به‎نظر برسد. چراكه اين روز‎ها همه‎جا صحبت از فارسي‎وان و برنامه‎‎هاي آن است. اين شبكه نه تنها باعث جذب مخاطبان رسانه ملي شده، بلكه حتي مخاطبان شبكه‎‎هاي فارسي‎زبان ماهواره‎اي پر سابقه را نيز جذب كرده است، به طوري‎كه بسياري از اين شبكه‎‎ها درصدد تغييرات بنيادي در برنامه‎‎هاي خود بر‎آمده‎اند و شبكه‎‎هايي مثل GEMيا PMC يا TV PERSIA نيز موضوع فيلم و سريال را در دستور كار خود قرار داده‎اند.
ماجرا آنقدر جالب شده كه خود رسانه ملي نيز برنامه‎‎هايي براي علت‎يابي رويكرد به اين شبكه‎‎ها گذاشت. در يكي از اين برنامه‎‎ها بنده به اتفاق بيژن نوباوه نماينده مجلس و يك كارگردان تلويزيوني در راديو گفت‎وگو به صورت زنده شركت و ديدگاه‎‎هاي خود را درباره فارسي‎وان بيان كردم. نشست‎‎هايي مشابه از سوي نهاد‎هاي رسمي در گوشه و كنار كشور برگزار شده يا در حال تدارك است. اما به‎راستي شبكه فارسي‎وان چه نوع شبكه‎اي است؟ از كجا تغذيه مي‎شود؟ چه برنامه‎‎هايي را پخش مي‎كند؟ به كجا وابسته است؟ گردانندگان آن كيستند؟ مركز پخش آن كجاست؟ چرا در كمتر از يك‎سال توانسته با شبكه‎‎هاي بزرگ ماهواره‎اي رقابت كند؟ دليل رشد و گسترش اين شبكه در ايران چيست؟ و در‎نهايت براي مقابله با آسيب‎‎ها و تهديد‎هاي ناشي از اين شبكه چه تدابيري بايد اتخاذ شود؟

برنامه‎‎هاي اين شبكه عمدتا شامل جديدترين و پر بيننده‎ترين فيلم‎‎ها و سريال‎‎هاي تلويزيوني است. طبق اعلام وب‎سايت رسمي فارسي‎وان، اين شبكه 28 سريال در حال پخش دارد. اغلب اين سريال‎‎ها هر شب و به صورت دنباله‎دار پخش مي‎شود، سريال‎‎هاي مذكور در گروه‎‎هاي درام، عشقي، كمدي، اكشن و كودكان قرار داشته و عمدتا با سانسور خفيف براي نسخه فارسي منتشر مي‎شود. اين شبكه مجري ندارد و ميان برنامه‎هايش موزيك و تبليغات است، خبر نيز پخش نمي‎كند، دوبله فارسي سريال‎‎ها بسيار ضعيف است و ترجمه‎‎ها نيز گاه خنده‎دار و عجيب به‎نظر مي‎رسد. سريال‎‎هاي روز دنيا مانند 24، فرار از زندان، لاست، ويكتوريا و فرند از جمله فيلم‎‎هايي است كه توانسته مخاطبان انبوه براي اين شبكه در مخاطبان فارسي‎زبان جلب كند و مخاطباني كه تعداد آن‎‎ها در حوزه تمدني فارسي‎زبان يعني ايران، افغانستان و تاجيكستان و برخي كشور‎هاي منطقه بيش از 120 ميليون نفر است.
محور اصلي فيلم‎‎ها و سريال‎‎هاي فارسي‎وان، تبليغ سبك زندگي غربي است؛ چيزي كه باعث شده توجه مخاطبان دختر و پسر نوجوان و جوان به آن جلب شود. شايد بتوان همزماني راه‎اندازي اين شبكه‎‎ها با قطع بسياري از برنامه‎‎هاي جذاب عوام‎پسند يا خيابان خلوت كن رسانه ملي را معنادار دانست. البته بديهي است موارد متعددي همچون مشروب‎خواري، ارتباط نامشروع و خيانت ميان زوج‎‎ها به‎وفور در اين سريال‎‎ها مشاهده مي‎شود كه در تضاد كامل با ارزش‎‎هاي ايراني و اسلامي قرار دارد، اما نقشه فارسي‎وان به موذيانه‎ترين شكل و به‎نحوي كه مخاطب را دفع نكند و كانال را تغيير ندهد، انجام مي‎شود. همه مردم صاحب قوه تحليل رسانه‎اي نيستند و نبايد انتظار داشت از پس سريال‎‎هاي سرگرم‎كننده، به اهداف جنگ نرم پي ببرند! علت ديگر جذابيت فارسي‎وان، دنباله‎دار بودن برنامه‎‎ها به‎صورت هر شب است. اين برنامه‎‎ها مخاطب را ر‎ها نمي‎كند، خاصيت دراماتيك، عشقي و كمدي اين سريال‎‎ها باعث شده تا مخاطب عام به‎خصوص مخاطب غيرسياسي كه خسته از كار روزانه به‎دنبال رسانه‎اي غيرخبري و غيرسياسي و غيرجدي به‎دنبال پر كردن اوقات استراحت خود است، بر روي اين كانال‎‎ها متمركز شود.
بدون ترديد، خوش‎مان بيايد يا بدمان بيايد بايد اعتراف كنيم فارسي‎وان قاپ مخاطب عامه ايراني را ربوده است و در اين رويكرد، صدا و سيما نقش مكمل داشته و زمينه‎ساز اين استقبال بوده است. رسانه، كسي را اجبار به ديدن نمي‎كند، رسانه جايي رشد مي‎كند كه مخاطب داشته باشد و فارسي‎وان مخاطب‎سنجي كرده و تير را به هدف نشانده است. اگر نپذيريم كه از اين ناحيه دچار آسيب و تهديد شده‎ايم، برايش چاره‎انديشي نخواهيم كرد.
راه مقابله با فارسي‎وان پارازيت نيست كه اين بازي موش و گربه است و تا ابد دوام نخواهد داشت. راه چاره در تغيير نگرش‎‎ها به برنامه‎سازي رسانه ملي است، بايد در‎هاي رسانه ملي به روي هنرمندان، برنامه‎سازان، كارگردانان و فيلم‎سازان از هر گرايش و سليقه‎اي و البته در چهارچوب سياست‎هاي نظام باز شود. بايد شبكه‎‎هاي متعدد فيلم و سريال 24 ساعته در ايران راه‎اندازي شود، آرشيو غني صدا و سيما مي‎تواند محتواي چندين سال اين شبكه‎‎ها را تأمين كند. اگر اوقات فراغت و استراحت مردم را با كانال‎‎هاي وطني پر نكنيم، به‎سمت شبكه‎‎هاي خارجي روي خواهند آورد. امروز فارسي‎وان، فردا فارسي‎تو، پس فردا ديگر كانال‎‎هاي عربي و انگليسي و فرانسوي و آمريكايي. راستي خبر داريد بعد از ام‎بي‎پرشيا، بي‎بي‎سي، يورو نيوز و فرانس 24 و سي‎ان‎ان، تركيه و مصر هم مي‎خواهند شبكه فارسي راه بيندازند؟



:: موضوعات مرتبط: جنگ نرم در پس سريال هاي سرگرم كننده , ,
:: بازدید از این مطلب : 275
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()