نوشته شده توسط : حامد سیفی


   انقلاب هاي مخملي يا رنگي نامي است كه به طور گروهي به دسته اي از تحركات مربوط به هم اطلاق شده است كه در بسياري از كشورهاي بلوك شوروي سابق به وقوع پيوسته است.
وجه مشترك تمام اين حركات مبارزاتي منفي هستند كه عمدتا بر ضد حكومت هايي كه خود را متعصب و ديكتاتوري نشان داده اند، به كار گرفته مي شوند. مخالفين به طور كلي از دموكراسي و آزادي دفاع كرده اند. در تمام حالات، يك رنگ يا گل خاص به عنوان نما مورد استفاده قرار گرفته است. اكنون به خوبي ثابت شده است كه سازمان هاي غيردولتي (NGOها) نقش بسيار مهمي در اين انقلاب ها بازي كرده اند. در تمام حالات، اكثريت شركت كنندگان را جوانان و سازمان هاي دانش آموزي در كنار ساير شهروندان تشكيل مي داده اند. تاكنون اين حركات مخالف در صربستان و مونتنگرو (سقوط رييس جمهور ميلوسويچ در سال ۲۰۰۰)، گرجستان (عزل رييس جمهور ادوارد شوارد نادزه در انقلاب «رز» ۲۰۰۳)، اكراين (انقلاب نارنجي سال ۲۰۰۴ و سقوط ويكتور يانوكويچ) و قرقيزستان (فرار رييس جمهور عسكر آقايف در انقلاب لاله در سال ۲۰۰۵) با موفقيت روبه رو شده است. در تمام حالات الگوي اتفاقات كم و بيش مشابه بوده است. در تمام اين موارد، به دنبال برگزاري انتخابات بحث برانگيز، مخالفت هاي گسترده خياباني منجر به عزل يا سقوط يا فرار رهبراني شدند كه از سوي مخالفين ديكتاتور شناخته شده بودند. حوادث ازبكستان روند متفاوتي را دنبال كرد كه در آن صدها نفر از مخالفين به وسيله نيروهاي امنيتي كشته شدند. اين وقايع نشان مي دهد كه امروزه موج تغييرات در جمهوري هاي شوروي سابق قويتر شده است. به وضوح مشخص است كه فشار براي تغيير، ممكن است به ساير كشورها نظير آذربايجان، بلاروس، قزاقستان و غيره نيز گسترش يابد.
مخالفت هاي انجام گرفته در بلگراد بر ضد رييس جمهور اسلوبودان ميلوسويچ اولين مورد موفقيت آميز از اين نوع مخالفت نيروي مردمي بود. از آنجا كه در انقلاب صربستان مخالفين هيچ رنگي را به عنوان نمادشان انتخاب نكردند، اين مورد در ادبيات انقلاب هاي رنگي، از دست رفته است.
برجسته ترين نقطه شروع براي دسته اي از اين تغييرات با انقلاب «رز» گرجستان، شروع شد.
به دنبال انتخابات بحث برانيگز مجلس در سال ،۲۰۰۳ مخالفت هاي خياباني گسترده موجب سقوط ادوارد شواردنادزه شد ميخاييل ساكاشويلي در انتخابات مارس ۲۰۰۴ به قدرت رسيد. اكثر شركت كنندگان در مخالفت ها از سازمان جوانان كمارا- اين واژه معناي «كافي است» مي دهد-گرد آمده بودند. NGOهاي بسيار ديگري نيز فعاليت داشتند.
انقلاب نارنجي اكراين مجموعه اي از مخالفت ها و وقايع سياسي بود كه به عنوان نتيجه دور دوم انتخابات بحث برانگيز رياست جمهوري در سال ،۲۰۰۴ در اين كشور صورت گرفت. اين وقايع منجر به باطل شدن نتيجه انتخابات و تكرار آن شد. در دور جديد انتخابات، ويكتور يوشچنكو، رهبر مخالفين به عنوان رييس جمهور معرفي شد و ويكتور يانوكويچ را شكست داد. رنگ نارنجي بدين جهت از سوي مخالفين انتخاب شد كه اين رنگ در مبارزه انتخاباتي، نامزد مخالفين ويكتور يوشچنكو، رنگ غالب بود. نماد مخالفين نوار يا پرچمي با شعار «بله! يوشچنكو!» به رنگ نارنجي بود. در اينجا، انقلاب با شعار «Pora» ( «حالا وقتش است» ) حركت مي كرد.
انقلاب لاله در جمهوري قرقيزستان، نسبتا با خشونت همراه بود. همچنين پراكنده تر از انقلاب هاي پيشين بود. در مراحل اوليه مخالفت ها، اين انقلاب در رسانه ها با نام هاي «صورتي» ، «ليمويي» ، «ابريشمي» ، «نرگس» ، «سنبل» يا «لاله» گزارش مي شد.
مخالفت ها درپي انتخابات مجلس بحث برانگيز سال ،۲۰۰۵ به وجود آمدند. مخالفين در نواحي مختلف، رنگ هاي متفاوتي را براي تظاهرات انتخاب كردند كه عمده آنها صورتي و زرد بودند. تمامي اين تحركات از سوي سازمان مقاومت جوانان موسوم به «كل كل» ، حمايت مي شد. برخي از NGOهاي فعال در زمينه هاي موضوعات مربوط به زنان، دموكراسي و حقوق بشر نيز به اين حركت كمك مي كردند. دو روزنامه «MSN» و «جمهوريت» نيز همپاي راديو «آزادي» به انقلاب كمك مي كردند. به دنبال انقلاب، رييس جمهور آقايف از كشور فرار كرد.
مدتي بعد استعفاي خود را در حضور هيات نمايندگي مجلس قرقيزستان، در مسكو امضا كرد.
وقايع ازبكستان به طور كلي جهت متفاوتي را دنبال كرد. وقايع در دوازدهم و سيزدهم ماه مي سال ۲۰۰۵ در يكي از شهرهاي انديجان با حمله دوازده مرد مسلح به پاسگاه پليس، پادگان نظامي زندان و آزادي صدها نفر از زندانيان (ازجمله بيست و سه تاجر محلي كه حكومت مدعي بود عضو يك گروه مذهبي به نام «اكرميه» هستند، شروع شد. تلاش هاي بعدي به منظور تصرف ساختمان هاي حكومتي و ستاد فرماندهي سرويس امنيت ملي، صورت گرفت. روز بعد جمعيت زيادي در ميدان مركزي شهر جمع شدند كه با نيروهاي امنيتي مستقر در آنجا درگير شدند. دولت ازبكستان مدعي است كه ۱۸۷ نفر كشته شدند. همچنين تاكيد كرده است كه اكثر اين افراد تروريست ها و نيروهاي امنيتي دولتي بوده اند. حكومت ادعا كرده است كه اين درگيري ها تلاشي براي براندازي رژيم توسط گروه هاي تروريست اسلامي بوده است كه از حمايت خارجي مستقيمي برخوردار بوده اند. بسياري از حكومت هاي غربي و سازمان هاي بين المللي نظير سازمان ملل براي رسيدگي مستقل به اين وقايع درخواست كرده اند. دولت ازبكستان تمام درخواست ها را رد كرده است. تاكنون، برآوردهايي از سوي سازمان ها و پژوهشگران مستقل صورت گرفته است. شيرين آكليز، محقق برجسته در زمينه آسياي مركزي در گزارش خود از اين واقعه نتيجه گرفته است كه برآورد حكومت از ۱۸۷ نفر كشته اين حادثه، برآوردي معقول بوده است. درهرحال گزارش هاي ديگر صورت گرفته توسط OSCE تعداد كشته شدگان حادثه ۱۳ مي را سيصد تا پانصد نفر برآورد مي كند.

برداشتهاي متفاوت

اكثر حكومتهاي غربي و مطبوعات غربي از اين انقلابهاي رنگي با عنوان حركاتي براي دستيابي به دموكراسي ياد مي كنند. در هر حال بسياري از رهبران آسياي مركزي و روسيه همانند تعداد زيادي از پژوهشگران غيرغربي نظر متفاوتي دارند. بسياري از نوشته ها در مطبوعات غيرغربي، تعداد سئوالات در زمينه تامين بودجه و حقانيت و مشروعيت اين انقلابها را افزايش داده اند.بخشي از وقايع از ديدگاه هاي گسترده تر امنيت و ثبات در ناحيه، نيز مد نظر قرار گرفته اند. همچنين بسياري از تحليلگران معتقدند كه اين انقلاب ها كودتاي ساخت آمريكا بوده اند كه بر نقش سفراي ايالات متحده در داخل اين كشورها همانند نقشي كه NGOها به ويژه موسسه جامعه باز متعلق به جروج سوروس ايفا كردند، تاكيد مي كند.
برخي از پژوهشگران اين روند را به طور كلي همسو با واقعيتهاي گسترده ژئوپلتيك اين ناحيه تحليل كرده اند. آنان چنين بحث مي كنند كه مسير رشد و تكامل كشورهاي اتحاد جماهير شوروي به سوي سيستم هاي دموكراتيك پايا و اقتصادهاي باز و پررونق همچنان قويا مشكل و پيچيده باقي مانده است. كشورهاي اين ناحيه فاقد سابقه تاريخي براي ايجاد يك دول مستقل هستند.
آنها در مسيرهاي اشتباه قوم گرايي و پايين تر از حد ملي سر در گم شده اند و تقسيمات ناحيه اي و ساختارهاي طايفه اي اوضاع را وخيم تر كرده است. افزون بر اين ،موقعيت ژئوپلتيك حساس آنها در ميان روسيه، چين و اروپاي غربي شرايط و مشكلات خاصي براي آنها ايجاد كرده است. سايرين اين وقايع را با افول روسيه مربوط مي دانند. ديميتري ترنين از پژوهشگران روسي مي گويد كه اتحاد جماهير شوروي ابتدا امپراطوري خارجي خود در جهان سوم، سپس همپيمانان خود را در اروپاي شرقي و در نهايت يكپارچگي اش را از دست داد. تجربه CIS نيز چندان موفقيت آميز نبوده است. او سپس مي گويد كه نه تنها اتحاد جماهير شرووي از حيات باز مي ماند بلكه بخشهاي سازنده سابق آن نيز جذب مدارهاي ديگري مي شوند.
او معتقد است كه حوزه تاثير و نفوذ موثر مسكو روبه نقصان است و حالا در كشورهاي CIS اين روند در حال شكل گيري است.
سايرين نظير انوري ريبف از اين هم فراتر مي روند و مي گويند كه اين تغييرات كرملين را مجبور خواهد كرد تا متوجه شود كه روندي كه منجر به اين تغييرات انقلابي در كشورهاي همسايه اش شده است به خاطر روسيه و خصوصيت عمده براي آن است. بسياري از پژوهشگران در داخل روسيه، در هر حال بر اين عقيده اند كه خطر انقلابهايي از نوع انقلاب نارنجي به روسيه ربطي ندارد. اين به خاطر نبود يك ايدئولوژي منحصر به فرد و همچنين عدم وجود رهبر پرجذبه قادر به ادغام مخالفين غيرهماهنگ است.
اين گونه حوادث در فضاي شوروي سابق از سوي سردمداران چين بسيار جدي گرفته شده است. در مي ،۲۰۰۵ حزب كمونيست چين يك دستور كار داخلي به منظور تحقق بخشيدن به سياستهايي را منتشر ساخت كه به منظور جلوگيري از دخالت آمريكا و اروپا براي به راه اندازي انقلابهاي رنگي در نواحي اطراف چين، تنظيم شده بودند. واحدهاي محلي دستور يافتند كه كنترل جدي بر روي رسانه ها كه موجب تقويت انعكاس نارضايتي ها و مدافعين حقوق بشر مي شوند، داشته باشند؛ و نيز با يك مرور كامل، تمامي شركتهايي را كه اطلاعات مربوط به نارضايتي ها را منتشر مي ساختند، تعطيل كنند. همچنين گزارش شده است كه در يك كنفرانس داخلي آقاي هوجنيتاو (رئيس جمهور چين) گزارشي با عنوان مبارزه با جنگ مردم بدون دود اسلحه، توقف به راه اندازي يك انقلاب رنگي در كشورهاي اطراف چين توسط آمريكا و اروپا و شكست تلاشهاي ايالات متحده براي به راه اندازي يك انقلاب رنگي در چين، ارائه كرده است. گزارش از سه بخش تشكيل شده است. در بخش اول از يك سانسور و كنترل مطبوعاتي شديد، دفاع شده است. در بخش دوم، اين نكته گوشزد شده است كه حكومتهاي محلي بايد هر شخصي كه ليبراليسم و سرمايه داري را رواج مي دهد از سر راه بردارند و هر كسي كه موجب تبليغ افراطي مباحث حقوقي بشر شود و به فعاليت در NGO ها بپردازد، متوقف كنند و در بخش سوم،پاكسازي گسترده تمام گروه هاي انتشاراتي مورد بحث قرار گرفته است.
مقاله اي با عنوان «اين دموكراسي آمريكايي است يا استبداد آمريكايي؟» كه در روزنامه دولتي چين Peoples daily به چاپ رسيد، سه نقطه ضعف آنچه را كه هجوم دمكراتيك دولت بوش خوانده مي شود برشمرده است. ابتدا انگيزه نادرست است و آن اين است كه روسيه با رژيم هاي وابسته به آمريكا محاصره شود. دوم، روش دولت بوش براي صادركردن دموكراسي غيراخلاقي است. اين شامل نقشه هاي پشت پرده، براندازي هدفمند، رشوه دادن هاي موقتي يا حتي به راه اندازي جنگ است. سوم، پيامدهاي خطرناك بسياري كه ممكن است به وقوع بپيوندد. اوضاع آشفته كنوني در خاورميانه و آسياي مركزي به وضوح نشان مي دهد كه ايجاد دمكراسي براي ايالات متحده يك پارادوكس (تناقض) را گشوده است.
اين واضح است كه كشورهايي نظير چين و روسيه از اتفاقات رنگين در همسايگي خود نگران باشند. بنابراين به وضوح مشخص است كه آنها مايل هستند تا از تغييرات بيشتر در فضاي شوروي سابق جلوگيري كنند. آنها تنها به اين خاطر كه اين اتفاقات در همسايگي شان روي مي دهد، نگران نيستند. بلكه ممكن است اين گونه تحركات به طور مشابه به داخل چين و روسيه نيز گسترش پيدا كند. اما سئوال اصلي به رغم نارضايتي آنها اين است كه آنها قادر نخواهند بود كه به طور كامل از گسترش انقلاب رنگي در منطقه جلوگيري كنند. مسئله اوكراين مثال واضح آن است ميزان پول مورد نياز براي كمك به NGOهاي حقوق بشر و دمكراسي به قدري است كه حكومت ايالات متحده و بناهاي غربي به تامين اين NGOها ادامه خواهند داد ، حتي اگر دستاوردهاي نزديكي در بر نداشته باشد. برخي از گزارشها حاكي از آن است كه ميزان مبلغي كه به NGOهاي صربستان داده شده است حتي كمتر از ده ها ميليون و در حدود ده ها هزار دلار بوده است. علاوه بر اين هر رژيمي كه با تعدادي NGO متزلزل شود، سئوالات بسيار جدي در مورد مشروعيت و ثبات خود برمي انگيزد. بنابراين به وجود آمدن NGOهاي بيشتر مي تواند يك نشانه باشد تا يك دليل.
در حقيقت، خود اسلام كريمف رئيس جمهور ازبكستان در يك مصاحبه، گفته است كه علل اين تغييرات بسيار عميق تر است. او در مورد نقش غرب در انقلابهاي رنگي گفت: انقلابهايي از اين نوع همواره از چندين عامل تأثير مي پذيرند.من حمايت غرب را سرنوشت ساز نمي دانم.
او اضافه مي كند كه حجم نارضايتي هاي داخلي مهم ترين عامل است. افزون بر اين سياست دولت در حوزه اقتصاد اجتماعي دومين عامل سرنوشت ساز است. او گفت: من معتقدم تنها هنگامي نفوذ خارجي يك عامل جدي مي شود كه جامعه به خاطر موضوعات مهم داخلي (اجتماع، اقتصاد و سياست) كه بدون راه حل بر روي هم انباشته شده باشد، ناخشنود باشد.
بسياري از پژوهشگراني كه وضعيت آسياي مركزي و ناحيه خزر را بررسي مي كنند معتقدند كه شرايط سخت اقتصادي در اين منطقه عامل نارضايتي هاي اجتماعي است كه به انقلابهاي رنگي شكل داده اند.


منبع: ماهنامه همشهري ديپلماتيك



:: موضوعات مرتبط: انقلابهای مخملی یا رنگی , ,
:: بازدید از این مطلب : 540
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی

     قدرت نرم توانایی دستیابی به اهداف و آمال مطلوب از طریق جلب حمایت افکار عمومی جامعه و نخبگان، و اقناع اذهان به جای اعمال فشار است. این بعد متأخر قدرت، از منابع فرهنگ، عقاید، باورها، و آداب و سنن اجتماعی نشئت می‌گیرد. پیشرفت چشمگیر فناوری اطلاعات در دوران جدید به رشد روزافزون ارتباطات منجر شده و مرزهای جغرافیایی را درنوردیده است. امروزه این قدرت نقش مهمی در عرصه روابط بین‌الملل و مانور واحدهای سیاسی یافته است. با توجه به این مسئله، پرسش اساسی این است که تأثیر قدرت نرم در مدیریت تعارضات بین‌المللی به چه میزان است. ژوزف نای بر این تأثیر تأکید می‌ورزد و معتقد است امریکا در نقش کشوری که بیشترین توانایی را در این زمینه دارد می‌تواند با استفاده از این قدرت نقش مهمی در کنترل و هدایت تعارضات جهانی ایفا کند. این مقاله الگوی نگرش غربی به مقوله قدرت نرم را از منظر برجسته‌ترین صاحب‌نظران آن ارائه، و فرصت شناسایی راهکارها و روش‌های امریکا در پروژه فروپاشی نظام‌های مخالف خود را به دست می‌دهد.
واژگان کلیدی: قدرت نرم، قدرت سخت،‌ ایالات متحده،‌ منازعات بین‌المللی،‌ عصر اطلاعات.
حکومت‌ها برای ابراز تهدید و جنگ‌افروزی از قدرت نظامی استفاده می‌کنند و با ترکیبی از مهارت و اقبال در زمان معقولی به نتایج دلخواه دست می‌یابند. به همین‌سان، قدرت اقتصادی نیز اغلب موضوع ساده‌ای تلقی می‌شود. حکومت‌ها حساب‌های ارزی را به ناگهان مسدود می‌کنند یا به ناگاه رشوه می‌دهند یا اینکه کمک ضروری اهداء می‌کنند (اگرچه در تحریم‌های اقتصادی اغلب زمان زیادی طول می‌کشد تا نتایج مطلوب به دست آید). قدرت نرم دشوارتر است؛ زیرا بسیاری از منابع مهم‌ و اساسی‌اش خارج از کنترل حکومت‌ها هستند و تأثیرات آن به شدت به پذیرش مخاطبان قبول‌کننده بستگی دارد. افزون بر این، منابع قدرت نرم اغلب به طور غیرمستقیم با شکل‌گیری محیط سیاست‌گذاری کارساز می‌افتند و گاهی سال‌ها طول می‌کشد تا نتایج مطلوب به دست آید.
البته، این تفاوت‌ها بیشتر به ماهیت موضوعات یاد شده باز می‌گردد نه واقعیت آنها. به بیانی دیگر، همه جنگ‌ها یا اقدامات اقتصادی نتایج مطلوب را به سرعت به دست نمی‌آورند، برای نمونه می‌توان به مدت طولانی و شکست نهایی جنگ ویتنام اشاره کرد یا این واقعیت که تحریم‌های اقتصادی به لحاظ تاریخی نتایج مورد دلخواه را تنها در حدود یک سوم مواردی که تلاش کرده‌اند به دست آورده‌اند.1 در عراق، صدام‌حسین به مدت بیش از یک دهه از تحریم‌ها جان سالم به در برد و اگرچه جنگ چهارهفته‌ای این رژیم را شکست داد، اما آن تنها گام نخست برای به دست آوردن اهداف امریکا در عراق بود. همان طوری که یکی از افسران نظامی پیشین تصریح کرد، نشانه یک جنگ و مبارزه بزرگ چیزی نیست که ویران می‌کند بلکه چیزی است که به بار می‌آورد و به همین دلیل هیئت منصفه و داوری سال‌ها از جنگ عراق در کنار خواهد ماند.2 علاوه بر این، گاهی انتشار اطلاعات می‌تواند به سرعت نتیجه‌ مطلوب را به دست آورد و یا از آن جلوگیری کند. اما به طور کلی، منابع قدرت نرم، کندتر، پراکنده‌تر و خسته‌کننده‌تر از به کارگیری منابع قدرت سخت هستند.
تلاش‌های اولیه
این واقعیت که منابع قدرت نرم را به سختی و دشواری می‌توان به کار برد مانع تلاش حکومت‌ها برای توسعه آن نشده است. برای نمونه، فرانسه را در نظر بگیرید. فرانسه در قرون هفده و هجده، به ترویج فرهنگ‌ خود را در سرتاسر اروپا پرداخت. زبان فرانسه نه تنها به زبان دیپلماسی تبدیل شد بلکه حتی در برخی از دادگاه‌های کشورهای خارجی همچون پروس و روسیه نیز به کار گرفته شد. در طول انقلاب فرانسه، این کشور با ارتقای ایدئولوژی انقلابی‌اش به دنبال جلب توجه سران حکومت‌ها به توده مردم بود. حکومت‌ فرانسه پس از شکست‌ در جنگ پروس – فرانسه در پی اصلاح و بازیابی موقعیت از دست رفته کشورش برآمد و در این راستا تلاش کرد از طریق اتحاد فرانسیسیان که به سال 1883 پایه‌گذاری شده بود، زبان و ادبیاتش را توسعه دهد. همان‌طوری که ریچارد پلز مورخ خاطرنشان ساخت، «تصویر فرهنگ فرانسوی به مؤلفه مهمی از دیپلماسی فرانسه تبدیل شد.»3 ایتالیا، آلمان و کشورهای دیگر به زودی دنباله‌رو فرانسه شدند.
آغاز جنگ جهانی اول شاهد سرعت گرفتن سریع تلاش‌ها برای به کار گرفتن قدرت نرم بود، طوری که بسیاری از حکومت‌ها برای تبلیغ آرمان‌های خود سازمان‌هایی را تأسیس کردند. نه تنها ایالات متحده اداره‌ای در این خصوص تشکیل داد بلکه در طول سال‌های اولیه پیش از ورود امریکا به جنگ، این امر به هدف اصلی تلاش‌های کشورهای دیگر تبدیل شد، طوری که بریتانیا و آلمان نیز برای ترسیم تصویر مطلوب از خودشان در افکارعمومی امریکا به رقابت پرداختند. برخلاف تأثیرات تبلیغات گسترده آلمان، بریتانیا با تمرکز بر نخبگان امریکایی و استفاده از کلک‌ها و حقه‌های نرم موفق‌تر عمل کرد. در یکی از بررسی‌های آکادمیک درباره تبلیغات دوران جنگ چنین گزارش شده است: «تابش مهربانانه آریستوکراتیک کافی بود دل یک جمهوری‌خواه وفادار را گرم و روشن کند و باعث شور و شوق برای کشوری شود که می‌تواند چنین صمیمیت، مهربانی و لطافتی را ایجاد کند.»4
امریکا متحده از جمله کشورهایی بود که با تأخیر به ایده استفاده از اطلاعات و فرهنگ برای اهداف دیپلماسی پیوست. در سال 1917، رئیس‌جمهور وودرو ویلسون کمیته اطلاعات عمومی را تأسیس و پایه‌ریزی کرد و مسئولیت آن را برعهده جرج کریل، دوست روزنامه‌نگارش سپرد. ویلسون گفت: «وظیفه جرج یک امر خطیر در فروشندگی بود و به عبارتی بزرگ‌ترین ماجراجویی در تبلیغات.»5 اما کریل تأکید کرد که فعالیت‌های این کمیته متمرکز بر تبلیغات نیست و صرفاً امر اطلاع‌رسانی و آموزشی را برعهده دارد. اما واقعیات موجود خط بطلان بر ادعاهای او کشید. از جمله اینکه؛ کریل به سازماندهی تورهای مسافرتی، انتشار جزوه‌هایی درباره مورد زندگی دینی امریکاییان و تأسیس سرویس خبری دولتی اقدام کرد.6 اما این اداره به خاطر ظن و تردید‌هایی که برانگیخت اندکی پس از بازگشت صلح برچیده شد.
ظهور رادیو در دهه 1920 بسیاری از حکومت‌ها را وارد حوزه پخش برنامه به زبان‌های خارجی کرد. در دهه 1930، کمونیست‌ها و فاشیست‌ها برای ترویج تصاویر مطلوب از خود نزد مردم خارجی با یکدیگر به رقابت پرداختند. علاوه بر تولید برنامه‌های رادیویی به زبان خارجی، آلمان نازی به ساخت فیلم‌های تبلیغاتی اقدام کرد. در سال 1937، آنتونی ایدن وزیر امور خارجه بریتانیا درباره ارتباطات جدید تصریح کرد، «البته، کاملاً حقیقت دارد که تبلیغات فرهنگی مناسب نمی‌تواند تصویری را که یک سیاست خارجی نامناسب ایجاد کرده است بازسازی و اصلاح کند، اما اغراق نیست بگوییم که حتی بهترین سیاست‌های دیپلماتیک نیز در صورتی که وظیفه اصلی خود یعنی تفسیر و اقناع را که جریان مدرن به وجود آورده است نادیده بگیرد، شکست می‌خورد.»7 بی‌بی‌سی که در سال 1922 پایه‌گذاری و تأسیس شد تا پایان دهه، به همه زبان‌های مهم اروپایی و نیز عربی برنامه پخش می‌کرد.
در اواخر دهه 1930، دولت روزولت متقاعد شد که «امنیت امریکا به توانایی‌اش در گفت‌وگو و جلب حمایت مردم سایر کشورهای دنیا بستگی دارد.»8 به ویژه که وی در آن زمان نگران تبلیغات آلمانی‌ها در امریکای لاتین بود. در سال 1938، وزارت امورخارجه امریکا بخش روابط فرهنگی تأسیس کرد و دو سال بعد با ایجاد اداره امور بین امریکایی‌ به سرپرستی نلسون راکفلر ، این اداره تکمیل شد. اداره جدید، فرهنگ و اطلاعات امریکا را در امریکای لاتین فعالانه ترویج و ارتقاء می‌داد. در سال 1939، آلمان به مدت یک هفته برنامه‌ای هفت ساعته درباره امریکای لاتین پخش کرد و در مقابل ایالات متحده حدود دوازده ساعت در این راستا برنامه پخش کرد. در سال 1941، ایالات متحده به طور مرتب برنامه پخش می‌کرد.9
پس از ورود دولت امریکا به جنگ، تهاجم فرهنگی آن دامنه جهانی پیدا کرد. در سال 1942، روزولت اداره اطلاع‌رسانی زمان جنگ را برای پخش اطلاعات دقیق ایجاد کرد، این در حالی بود که سازمان اطلاعاتی اداره خدمات استراتژیک نیز توزیع اطلاعات غلط را برعهده داشت. حتی اداره اطلاع‌رسانی زمان جنگ تلاش کرد هالیوود را به ابزار مؤثر تبلیغاتی تبدیل کند بدین ترتیب که حذف و اضافه متن یا و لغو پروانه و مجوز بعضی از فیلم‌هایی را که خود تشخیص می‌داد به هالیوود پیشنهاد می‌کرد، البته مجریان و مدیران هالیوود به دلیل انگیزه‌های میهن‌پرستانه و منافع شخصی از همکاری با این اداره خشنود بودند10. پیش از جنگ سرد، مجریان تبلیغاتی امریکا و مدیران استودیوهای هالیوود با تولیدات هنری‌شان می‌کوشیدند ارزش‌ها و فرهنگ‌ امریکایی و راز موفقیت آن را به دیگر کشورهای دنیا عرضه کنند و به نمایش بگذارند.11 بخشی از منابع قدرت نرم زمان جنگ به وسیله دولت و مقداری نیز توسط مؤسسات و بنیادهای مستقل ایجاد شدند.
رادیو نقشی مهم ایفاء کرد. آنچه بعدها رادیو صدای امریکا نامیده شد در طول جنگ جهانی دوم به سرعت رشد و گسترش یافت. رادیو صدای امریکا نیز با الهام از الگوی بی.‌بی.‌سی، در سال 1943 از 23 دستگاه فرستنده به 27 زبان دنیا خبر پخش می‌کرد. با آغاز جنگ سرد و افزایش تهدید شوروی، رادیو صدای امریکا به گسترش دامنه فعالیت پرداخت. رادیوهای ویژه‌ای همچون رادیو آزادی و رادیو اروپا آزاد اضافه شدند که در پخش برنامه‌ برای بلوک شرق از تبعیدی‌ها استفاده می‌کردند. با ظهور جنگ سرد شکاف میان رسانه‌های کند دیپلماسی فرهنگی همچون هنر، کتاب، و …که تأثیر آن از بالا به پایین بود رسانه‌های اطلاعات سریع رادیو، سینما و فیلم‌های خبری، و معتقدان آنها آشکار شد.12
در سرتاسر جنگ سرد، این دو رهیافت درباره اینکه حکومت چگونه باید در قدرت نرم سرمایه‌گذاری کند، در نزاع بودند. معتقدان به اندیشه‌های سخت از تبلیغات مستقیم اکراه داشتند، در حالی که طرفداران اندیشه‌های نرم استدلال می‌کردند که رویکردهای خارجی متحول فرایندی تدریجی‌اند که باید در طول سال‌ها مورد سنجش قرار گیرند.13 همچنین درباره برنامه‌های حامی حکومت و نحوه عملکرد مستقیم و آزاد از کنترل آنها اختلافاتی وجود داشت. سرانجام، به گفته راینهلد واگنلایتنر : «برنامه‌های فرهنگی خارجی امریکا، به گرداب سیاست خارجی ضدکمونیستی کشانده شده‌اند. برای نمونه، یکی از دستورالعمل‌های آن زمان اشاره می‌کند که کتابخانه‌های ما در آن سوی مرزها باید واقع‌بین باشند، از سوی دیگر، تعریف دقیق کتابخانه‌های ما این است که آنها کتابخانه‌های واقع‌بین خاصی هستند. بهترین امیدواری، رسیدن به توهم واقع‌بینانه و حفظ آن است.»14
تفاوت ظریفی میان اطلاعات و تبلیغات وجود داشت. هنری جیمز، از مقامات وزارت امور خارجه خاطرنشان ساخت که گنجاندن نشریه‌های منتقد دولت ترومن و کتاب‌های مرتبط با مسائل نژادی، رهبران خارج را در خصوص صحت و اعتبار محتویات این نشریه‌ها تحت تأثیر قرار داد. حملات سناتور جوزف مک کارتی دوره‌ای کوتاه از سانسور ایجاد کرد اما دستورالعمل‌های جدید در سال 1953 دوباره توازن برقرار کردند.15
به رغم تجدید سازمان‌های متعدد نهادهای امریکایی برای دیپلماسی عمومی در طول سال‌ها، نزاع‌های یاد شده همچنان ادامه داشت. بحث بر سر اینکه چگونه حکومت به طور مستقیم یا غیرمستقیم باید ابزارهای قدرت نرم را کنترل کند هرگز نمی‌تواند به طور کامل حل و فصل شود؛ زیرا هر دو طرف نکات معتبر و موجهی ارایه می‌دهند. چهل و شش سال پس از 1953، نهاد مهم دیپلماسی عمومی همچنان آژانس اطلاع‌رسانی ایالات متحده بود. در سال 1978، رادیو صدای امریکا به تدریج به این آژانس ملحق شد و در دهه 1980، دولت ریگان تلاش کرد هر دو نهاد را پاسخگوی مستقیم اهداف فوری دولت اعلام کند.16 در سال 1999، آژانس اطلاع‌رسانی ایالات متحده منحل و مسئولیت‌های آن به وزارت امورخارجه واگذار شد، این در حالی بود که رادیو صدای امریکا و دیگر ایستگاه‌های ویژه، تحت یک هویت با نام بی‌بی‌جی درآمدند. در حال حاضر، رادیو صدای امریکا به 53 زبان دنیا برای حدود 91 میلیون نفر برنامه پخش می‌کند.17
مهم‌تر از فراز و نشیب‌های تجدید سازمان‌، این نکته بود که در دوران پس از جنگ اولویت اندکی به قدرت نرم داده شد. رئیس‌جمهور آیزنهاور در هنگام بازنشستگی گفت که او باید پول‌ها را از بودجه نظامی برمی‌داشت تا آژانس اطلاع‌رسانی ایالات متحده را تقویت کند؛ اما طبق معمول، نشد.18 حتی در میانه‌های جنگ سرد، فرانسه و آلمان بیش از ایالات متحده برای کارویژه‌های ارتباطاتی فرهنگی و سیاست‌گذاری اطلاعاتی هزینه صرف کردند، طوری که بریتانیا و ژاپن نیز در مقایسه با 11 درصد ایالات متحده هر کدام به ترتیب 23 و 14 درصد بودجه‌های خود را به این امر اختصاص دادند. رهبر جهان آزاد در میان متحدین غربی به لحاظ سرمایه‌گذاری دولتی در منابع قدرت نرم در سال 1975 رتبه پنجم را کسب کردند.19
با پایان جنگ سرد، امریکایی‌ها به تخصیص بودجه و سرمایه‌گذاری در قدرت نرم علاقه بیشتری پیدا کردند. از سال 1963 تا 1993، بودجه فدرال 15 برابر افزایش یافت، اما بودجه آژانس اطلاع‌رسانی ایالات متحده تنها 5/6 برابر افزوده شد. این آژانس در اواسط دهه 1960 بیش از 12 هزار کارمند داشت که این رقم بالاترین تعداد آن بود، اما در سال 1994 این رقم به 9 هزار و در آستانه تصاحب آن به وسیله وزارت امور خارجه به 6715 کارمند رسید.20 به نظر می‌رسد قدرت نرم به کالای بی‌مصرفی تبدیل شده بود. بین سال‌های 1989 و 1999 بودجه آژانس مزبور تا 10 درصد کاهش یافت. در حالی که برنامه‌های رادیو دولتی در طول جنگ سرد نیمی از جمعیت شوروی را هر هفته و 70 تا 80 درصد جمعیت اروپای شرقی را پوشش می‌داد، در آغاز قرن جدید تنها 2 درصد از جمعیت عرب به رادیو صدای امریکا گوش می‌دادند.21 منابع شعبه آژانس اطلاع‌رسانی ایالات متحده در اندونزی، بزرگ‌ترین کشور مسلمان جهان، به نصف رسید. از سال 1995 تا 2001، مبادلات فرهنگی و آکادمیک از 45 هزار در سال به 29 هزار رسید و بسیاری از کتابخانه‌ها و مراکز فرهنگی در دسترس بسته شدند.22 در حالی که بی‌بی‌سی هر هفته در سرتاسر جهان 150 میلیون شنونده داشت، رادیو صدای امریکا کمتر از 100 میلیون مخاطب داشت.23 قدرت نرم به گونه‌ای با جنگ سرد عجین شده بود که کمتر امریکایی متوجه روی دادن انقلاب اطلاعاتی بود و به این ترتیب قدرت نرم بی‌اهمیت شده بود. تنها پس از سپتامبر 2001 بود که امریکاییان به اهمیت سرمایه‌گذاری در قدرت نرم دوباره پی‌بردند و حتی پس از آن بود که رادیو صدای امریکا در سال 2003 تولیدات زبان انگلیسی‌اش را تا 25 درصد کاهش داد.24
دیپلماسی عمومی در عصر اطلاعات
انعکاس تصویر مثبت از یک کشور امر جدیدی نیست، اما شرایط برای قدرت نرم در سال‌های اخیر به نحو چشمگیری متحول شده است. به یک دلیل، تقریباً نیمی از کشورهای دنیا اکنون دارای دمکراسی هستند.25 الگوی رقابتی جنگ سرد به عنوان یک راهنما برای دیپلماسی عمومی کم‌اهمیت شده است. در حالی که هنوز تهیه و ارائه اطلاعات دقیق به مردم کشورهایی نظیر برمه و سوریه – جایی که حکومت اطلاعات را کنترل می‌کند – به شمار می‌آید، نیاز جدیدی نیز برای ایجاد تصویری مطلوب در افکارعمومی کشورهایی نظیر مکزیک و ترکیه احساس می‌شود، کشورهایی که در آن پارلمان‌ها می‌توانند بر تصمیم‌گیری تأثیر بگذارند. زمانی که امریکا برای جنگ با عراق به دنبال حمایت چنین کشورهایی بود، هدر دادن قدرت نرم به وسیله دولت به جای ایجاد محیط توانمند برای سیاست‌هایش، محیطی ناتوان فراهم کرد. شکل‌گیری افکارعمومی حتی زمانی مهم‌تر شد که حکومت‌های اقتدارگرا جای خود را به دمکراسی‌ها دادند. حتی زمانی که رهبران خارجی صمیمی هستند، اگر مردم و پارلمان آنها تصویری منفی از امریکا و سیاست‌هایش داشته باشند، آزادی عمل آنها ممکن است محدود شود. در چنین شرایطی، دیپلماسی‌ای که افکارعمومی را هدف گرفته می‌تواند همانند ارتباطات دیپلماتیک طبقه‌بندی شده سنتی در میان رهبران برای نتایج و پیامدها مهم باشد.
اطلاعات، قدرت است و امروزه بخش اعظم مردم جهان به این قدرت دسترسی دارند. دیگر گذشت آن روزها که تیم‌های کوچکی از مقامات و کارمندان وزارت امور خارجه سوار جیپ می‌شدند و به پس‌کرانه‌های امریکای لاتین و دیگر مناطق دوردست دنیا می‌رفتند تا فیلم‌های حلقه‌ای را برای مخاطبان محدودی به نمایش بگذارند.26 پیشرفت‌های فناوری به کاهش چشمگیر هزینه‌های پردازش و انتقال اطلاعات منجر شده است. نتیجه این تحولات انفجار اطلاعات است که یک پارادوکس وفور ایجاد کرده است.27 وفور اطلاعات به کمبود توجه منجر می‌شود. زمانی که افراد غرق در انبوه اطلاعات پیش روی خود هستند، به سختی چیزی را که بر آن تمرکز می‌کنند می‌توانند تمییز دهند. توجه به جای اطلاعات به منبع نایابی تبدیل می‌شود و آنهایی که می‌توانند از به هم ریختگی و آشوب، اطلاعات ارزشمند را تشخیص و تمییز دهند، قدرت به دست می‌آورند.
علاوه بر این، مردم بیشتر نگران تبلیغات شده‌اند. برای سردبیران، اعتبار، منبع مهمی برای قدرت نرم است. شهرت حتی مهم‌تر از گذشته شده است و نزاع‌های سیاسی مهمی بر سر ایجاد و نابودی اعتبار روی می‌دهند. حکومت‌ها نه تنها برای کسب اعتبار با یکدیگر به رقابت می‌پردازند، بلکه با دامنه گسترده‌ای از جایگزین‌ها از جمله رسانه‌های خبری، شرکت‌ها، سازمان‌های غیردولتی، سازمان‌های بین دولتی و شبکه‌های اجتماعات علمی نیز رقابت می‌کنند.
سیاست، محل نزاع و رقابت اعتبار شده است. جهان سیاست قدرت سنتی، به طور کلی به این مطلب می‌پردازد که کدام ارتش یا اقتصاد پیروز می‌شود. دو تن از کارشناسان مؤسسه رند در امور سیاست و اطلاعات می‌گویند: «سیاست در عصر اطلاعات ممکن است در نهایت به این مسئله محدود باشد که کدام خبر پیروز می‌شود.»28 حکومت‌ها با یکدیگر و با دیگر سازمان‌ها رقابت می‌کنند تا اعتبارشان را تقویت و دشمنان خود را تضعیف کنند. برای نمونه می‌توان به نزاع میان صربستان و ناتو برای شکل دادن به تفاسیر حوادث کوزوو در سال 1999 و حوادث صربستان یک سال بعد اشاره کرد. پیش از تظاهراتی که به سرنگونی اسلوبودان میلوسویچ در اکتبر 2000 منجر شد، 45 درصد بزرگسالان صربستان به رادیو اروپای آزاد و صدای امریکا گوش می‌دادند، در حالی که 31 درصد به رادیو بلگراد،29 رادیوی دولتی صرب، گوش می‌دادند. علاوه بر این، رادیو ب92 به عنوان رادیوی جایگزین داخلی، دسترسی به اخبار غربی را مهیا می‌کرد و زمانی که حکومت کوشید آن را ببندد به فراهم کردن چنین اخباری در اینترنت ادامه می‌داد.30
شهرت همواره در سیاست جهانی اهمیت داشته است، اما نقش اعتبار به خاطر پارادوکس وفور یا فراوانی به منبع قدرت مهم‌تری تبدیل شده است. اطلاعاتی که به نظر می‌رسد تبلیغات هستند ممکن است نه تنها مایه تحقیر باشند بلکه اگر شهرت و اعتبار کشور را از بین ببرد ممکن است نتیجه عکس بدهد. ادعاهای اغراق‌آمیز درباره قریب‌الوقوع بودن نابودی سلاح‌های کشتارجمعی صدام حسین و قدرت گرفتن و تقویت روابط صدام با القاعده شاید به بسیج حمایت داخلی از جنگ عراق کمک کرد، اما فاش شدن این ادعاهای جعلی درآینده هزینه‌های زیادی برای اعتبار امریکا و بریتانیا به همراه داشت. تحت شرایط جدید، امروزه به کارگیری قدرت نرم مؤثرتر از قدرت سخت خواهد بود.
شکل‌گیری دیپلماسی عمومی
در سال 1963، ادوارد آر.مورو، مجری مشهور و مدیر آژانس اطلاع‌رسانی ایالات متحده در دولت کندی، دیپلماسی عمومی را به عنوان تعامل با کشورهای خارجی و سازمان‌ها و افراد غیردولتی اعلام کرد.31 همان‌طوری که مارک لئونارد، کارشناس بریتانیایی تصریح کرده است، آنهایی که با اصطلاح دیپلماسی عمومی به مثابه حسن تعبیری برای تبلیغات برخورد می‌کنند از نکته‌ مهمی غافل هستند. تبلیغات صرف فاقد اعتبار است و از این رو مانند دیپلماسی عمومی نتیجه عکس می‌دهد. دیپلماسی عمومی نیز تنها روابط عمومی نیست. انتقال اطلاعات و ارائه تصویری مثبت بخشی از آن محسوب می‌شود، اما دیپلماسی عمومی، روابط طولانی مدتی را دربر می‌گیرد که یک محیط فعال برای سیاست‌های دولتی ایجاد می‌کند.
سه جنبه در دیپلماسی عمومی وجود دارد که هر سه مهم‌اند و نیازمند تناسب‌های نسبی متفاوت از اطلاعات مستقیم دولت و روابط فرهنگی طولانی‌مدت هستند.32 نخستین و مستقیم‌ترین جنبه، ارتباطات روزانه است که تبیین بستر تصمیم‌های سیاست خارجی و داخلی را دربر می‌گیرد. پس از تصمیم‌گیری، مقامات دولتی در دمکراسی‌های مدرن به طور معمول در خصوص آنچه به مطبوعات می‌گویند و چگونگی آن، توجه بیشتری می‌کنند. به طور کلی، آنها بر مطبوعات داخلی تمرکز می‌کنند، اما شرکت‌های مطبوعات خارجی باید مهم‌ترین هدف برای اولین جنبه دیپلماسی عمومی باشند. لئونارد هشدار می‌دهد که بسیاری از حکومت‌ها در تبیین تصمیم‌های داخلی برای مخاطبان داخلی‌شان اشتباه می‌کنند و در تشخیص تأثیر اقدامات آنها و تبیین‌های اقداماتشان در تصویر بین‌المللی کشورشان شکست می‌خورند. برای مثال، پس از یک‌سری تصادفات در خطوط راه‌آهن، مطبوعات بریتانیا به طور مسخره‌آمیزی بریتانیا را به مثابه کشوری جهان سومی توصیف کردند. بدون اشاره به مکان این حوادث، برخی از مطبوعات خارجی نیز چنین عباراتی را در گزارش‌های خود تکرار کردند و این امر به تصویر بریتانیا به عنوان یک کشور رو به اضمحلال کمک کرد.
این جنبه، همچنین باید آمادگی برای برخورد با بحران‌ها و ضدحملات را شامل شود. توانمندی‌ واکنش سریع باعث می‌شود اتهامات غلط با اطلاعات گمراه‌کننده را با فوریت پاسخ داد. برای مثال، زمانی که شبکه الجزیره اولین نوار ویدیویی اسامه بن‌لادن را در 7 اکتبر 2001 پخش کرد، مقامات ایالات متحده در پی جلوگیری از پخش پیام‌های بن‌لادن از شبکه‌های الجزیره و امریکا برآمدند. اما در عصر اطلاعات مدرن، متوقف کردن این جریان نه تنها ناامید و دلسرد کننده بلکه خلاف ارزش‌های فضای باز و آزادی است که امریکا خود را سمبل آن می‌داند. پاسخ بهتر، برگزار کردن برنامه‌های گفت‌وگوی امریکاییان با الجزیره و دیگر شبکه‌های تلویزیونی برای مقابله با حرف‌های نفرت‌آور بن‌لادن است. در حالی که الجزیره و شبکه‌های خارجی دیگر عاری از تعصب نیستند، در عین حال به اقناع نیاز دارند. درست همان‌طوری که رئیس دفتر آنها در واشنگتن از امریکاییان در برنامه لطفاً با ما گفت‌وگو کنید دعوت به سخنرانی کرد.33
دومین بعد، ارتباط استراتژیک است، درست شبیه آنچه در مبارزه سیاسی یا تبلیغاتی روی می‌دهد. مبارزات تبلیغاتی یا سیاسی حوادث نمادین و ارتباطاتی را در طول یک سال برنامه‌ریزی می‌کند تا موضوعات مهم را تقویت کنند یا یک سیاست حکومتی خاص را توسعه دهند. گاهی برنامه‌ریزی این امر آسا‌ن‌تر از انجام آن است. برای مثال، در دهه 1990 در حالی که شورای بریتانیا، این کشور را به عنوان یک جزیره مدرن، چندقومی و خلاق ارتقاء می‌داد، اداره گردشگری بریتانیا، دیگر آژانس دولتی به شدت مشغول تبلیغ سنت، آداب و تاریخ بریتانیا بود. علاوه بر این، حوادث می‌توانند چنین ننگی را تغییر و از مسیر خارج کنند. برای نمونه، زمانی که بریتانیا در سال 2003 در خصوص حمایت امریکا در جنگ عراق با کشورهای فرانسه و آلمان اختلاف پیدا کرد، تأکید چندین ساله بر موضوع بریتانیا به عنوان عضو وفادار اتحادیه اروپا از بین رفت. این امر در دیدگان عموم در بسیاری از کشورها چهره بریتانیا را در نقش یک خدمتکار امریکا ترسیم کرد.
موضوعات خاص بر ابتکارات سیاست خاص متمرکز هستند. برای مثال، زمانی که دولت ریگان تصمیم گرفت تصمیم ناتو را برای آرایش موشک‌ها عملی کند و در عین حال با شوروی درباره برچیدن موشک‌های میان‌برد مذاکره می‌کرد، اتحاد جماهیر شوروی نیز با یک مبارزه هماهنگ شده درصدد بود تا با تحت تأثیر قرار دادن افکارعمومی اروپا، آرایش موشک‌ها را ناممکن سازد. ایالات متحده بر ماهیت چند جانبه تصمیم ناتو تأکید داشت، کشورهای اروپایی را تشویق می‌کرد تا پیشگام باشند و از مشارکت‌کنندگان امریکایی غیردولتی به نحو مؤثری استفاده می‌کرد تا با استدلال‌های شوروی مقابله کند. حتی با وجود اینکه نظرسنجی‌ها در آلمان دغدغه‌های باقی‌مانده در مورد سیاست‌گذاری‌ را نشان می‌داد، در عین حال معلوم شد که دو سوم مردم آلمان حامی امریکا بودند. همان‌طوری که جرج شولتز، وزیر امور خارجه پیشین بعدها تصریح کرد: «فکر نمی‌کنم اگر یک برنامه فعال دیپلماسی عمومی داشته باشیم، بتوانیم آن را راست‌وریس کنیم. زیرا، شوروی‌ها در سرتاسر سال 1983 بسیار فعال بودند … با جنبش‌های صلح و با تمامی کوشش خود [شوروی] دوستان ما را در اروپا از آرایش موشک‌ها منصرف می‌کردند.»34
سومین مرحله دیپلماسی عمومی، توسعه روابط پایدار با افراد کلیدی در طول سال‌های طولانی از طریق کمک هزینه تحصیلی، مبادلات، آموزش، سمینارها، کنفرانس‌ها و دسترسی به کانال‌های رسانه‌ای است. در طول سال‌ها، نزدیک به هفت هزار نفر در مبادلات فرهنگی و دانشگاهی شرکت کرده‌اند و این مبادلات به آموزش رهبران سیاسی همچون انورسادات، هلموت اشمیت و مارگارت تاچر کمک کرده‌اند.35
شارلوت بیرس، معاون سابق وزیر امور خارجه در امور دیپلماسی عمومی خاطرنشان ساخت که چنین مبادلاتی بیش از 200 تن از سران پیشین یا جاری دولت را دربر می‌گرفت که نیمی از رهبران در ائتلاف علیه تروریسم از ملاقات‌کنندگان مبادله‌ای بودند. او گفت: «این امر بهترین خرید در حکومت بوده است.»36 کشورهای دیگر نیز چنین برنامه‌هایی دارند. برای نمونه، ژاپن با آوردن 6 هزار جوان خارجی در هر سال از 40 کشور دنیا برای آموزش زبانشان در مدارس ژاپنی دست به توسعه یک برنامه مبادله‌ای جالب زد و انجمن فارغ‌التحصیلان را تشکیل داد تا دوستی و مودت را بین آنها حفظ کند.
هر کدام از این سه بعد دیپلماسی عمومی نقشی مهم در کمک به ایجاد یک تصویر خوشایند از کشور ایفا می‌کنند که می‌تواند چشم‌اندازهای کشور را برای به دست آوردن نتایج مطلوب‌اش بهبود بخشد؛ اما حتی بهترین تبلیغات و آگهی نمی‌تواند تولیدی را که مردم نمی‌پسندند به فروش برساند و سیاست‌هایی که متکبرانه هستند احتمال دارد به جای تولید قدرت نرم، به تحلیل بروند. در بهترین حالت خوش‌بینی، روابط دیرین دوستی ممکن است دیگران را وادار کند تا اندکی در واکنش‌هایشان مسامحه داشته باشند.
اگر استراتژی ارتباطات خلاف جهت سیاست‌گذاری باشد نمی‌تواند کارساز بیفتد. دو صد گفته چو نیم کردار نیست و دیپلماسی عمومی که به نظر می‌رسد برای بازتاب قدرت سخت صرفاً نمایش و ظاهرسازی است، محال است موفق باشد. مایکل باتلر ، یک دیپلمات بریتانیایی که از ایالات متحده تمجید می‌کند، توضیح داد، اگر حکومت شما سودجو، ارتجاعی و بی‌ثمر باشد، به توانایی‌تان در پیدا کردن مسیر به طور جدی آسیب وارد خواهد کرد.»37 در سال 2003، نیوت گینگریچ، سخنگوی سابق مجلس نمایندگان امریکا، وزارت امور خارجه امریکا را به خاطر شکست در ارائه تصویر مثبت از سیاست خارجی امریکا مورد انتقادهای شدید قرار داد؛38 اما ارائه این تصویر نیازمند توجه به بازارهایتان است و از این منظر نقص و اشتباه برعهده وزارت امور خارجه است. برای مثال، گینگریچ از ملحق نشدن امریکا به کمیسیون حقوق بشر در سازمان‌ ملل متحد در سال 2001 انتقاد کرد؛ اما این انتقاد در تلافی شکست امریکا در توجه به وظایفش در سازمان‌ ملل (سیاستی که از کنگره نشئت می‌گیرد) و سیاست‌های یکجانبه‌گرایی دولت بوش برمی‌گردد‌ (که اغلب ریشه در دیگر وزارت‌خانه‌های اجرایی علیه هشدارهای وزارت خارجه دارد). سناتور چارلز هاگل از جمهوری‌خواهان ایالت نبراسکا خاطرنشان ساخت که بعد از یازده سپتامبر بسیاری از افراد در واشنگتن ناگهان از نیاز به یک دیپلماسی عمومی احیا شده سخن گفتند. ما نیازمند بازبینی در بنیان‌های رهیافت دیپلماتیک‌مان هستیم؛ … سیاست و دیپلماسی باید مطابقت داشته باشند؛ یا بازاریابی مانع آشفته‌کننده‌ای برای پیام‌های مختلف می‌شود.39 دیپلماسی عمومی کارامد یک خیابان دوطرفه‌ای است که شامل گوش دادن و صحبت کردن است. قدرت نرم مبتنی بر ارزش‌های مشترک است. به همین دلیل است که مبادلات اغلب مؤثرتر از پخش و تولید برنامه است. طبق تعریف، قدرت نرم بدان معنی است که دیگران نیز همان نتایجی را می‌خواهند که شما می‌خواهید و این امر نیازمند این فهم است که چگونه آنها به پیامتان گوش فرامی‌دهند و بر همان اساس تنظیم می‌کنند. فهم هدف مخاطب نیز حائز اهمیت است. اما اختصاص بودجه برای پژوهش در مورد افکارعمومی خارجی متأسفانه هر سال 5 میلیون دلار است و در طول دهه گذشته نیز این میزان کاهش یافته است.40
گوش خارجی‌ها را بردن و نصیحت کردن مدام آنها، بهترین راه هدایت و تغییر آنها نیست. اغلب، رهبران سیاسی فکر می‌کنند مسئله تنها این است که دیگران فاقد اطلاعات هستند و اگر آنها آنچه را که ما می‌دانیم می‌دانستند، اشیاء را مثل ما خواهند دید. اما همه اطلاعات از طریق فیلتر‌های فرهنگی عبور می‌کنند و پذیرفته می‌‌شوند و اظهارات جعلی و ساختگی به ندرت آن گونه که موردنظر است شنیده می‌شوند. حرف زدن کمتر از اعمال و نمادهایی که نشانگر حرف زدن هستند، مؤثر می‌باشد. به همین دلیل، ابتکارات دولت بوش در کمک‌های فزاینده به توسعه و یا مبارزه با ایدز اهمیت زیادی دارد.
تولید و پخش مهم است اما ارائه آن از طریق اینترنت نیز باید آن را تکمیل کند. در حالی که در بسیاری از کشورهای جهان تنها نخبگان هستند که به اینترنت دسترسی دارند، درست در همان کشورها افراد زیادی هستند که از داشتن یک تلفن محروم هستند (حتی یک دستگاه کامپیوتر ندارند)، و از این رو انعطاف‌پذیری و هزینه پایین آن باعث شده است که اولین و دقیق‌ترین هدف اشاعه‌دهندگان اطلاعات باشد.
اینترنت همچنین شیوه انتقال اطلاعات را برای کشورهایی فراهم کرده است که حکومتشان از فعالیت رسانه‌های سنتی جلوگیری می‌کند. به این ترتیب، اینترنت می‌تواند به صورت داد و ستدی و به همراه مبادلات به کار برده شود. ارتباطات رودررو همچنان مؤثر هستند، اما اینترنت می‌تواند آن را تکمیل و تقویت کند. برای نمونه، اینترنت می‌تواند شبکه‌های مجازی و واقعی افراد جوانی را ایجاد کند که می‌خواهند درباره فرهنگ یکدیگر اطلاعات به دست آورند. یا ایالات متحده می‌تواند از ژاپن درس بگیرد و درباره زبان و فرهنگ امریکا به جوانان خارجی هر ساله در مدارس امریکایی آموزش‌هایی را یاد بدهد. در این صورت، فارغ‌التحصیلان این برنامه‌ها می‌توانند انجمن‌هایی را تشکیل بدهند که همچنان از طریق اینترنت با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
برخی کشورها به طور تقریبی همه دیپلماسی عمومی‌شان را به وسیله عمل تحقق می‌بخشند نه پخش و تولید برنامه. برای مثال می‌توان به نروژ اشاره کرد. نروژ تنها پنج میلیون جمعیت دارد، فاقد یک زبان بین‌المللی یا فرهنگ فراملی است، مکان مهم یا مرکز سازمان‌ها یا شرکت‌های چندملیتی نیست و حتی عضو اتحادیه اروپا هم نیست. بی‌گمان، نروژ با اولویت بخشیدن مداوم به مخاطبان مورد هدفش و تمرکز بر یک پیام واحد – نروژ به عنوان نیرویی برای صلح در جهان – یک حضور دائمی در جهان را توسعه داده است.41 از جمله فعالیت‌های نروژ می‌توان به میانجی‌گری منازعه در خاورمیانه، سری‌لانکا و کلمبیا و نیز بودجه‌های کمکی فراوانش به این کشورها و شرکت پیوسته در نیروهای حافظ صلح اشاره کرد. البته، همه اقدامات و اعمال نروژی‌ها با این پیام همخوانی ندارد. سیاست‌های داخلی صید وال در نروژ گاهی موجب نارضایتی و اعتراض در میان طرفداران محیط‌ زیست می‌شود، اما به طور کلی، نروژ نشان می‌دهد که چگونه یک کشور کوچک می‌تواند از یک موقعیت دیپلماتیکی استفاده کند که تصویر و نقشش را تقویت کند.
نه تنها رفتار و اعمال باید واژه‌ها را تقویت کنند بلکه یادآوری این نکته نیز مهم است که واژگان و تصاویر یکسان که در ارتباط با یک مخاطب داخلی موفق هستند شاید تأثیرات منفی بر مخاطب خارجی بگذارند. زمانی که بوش از اصطلاح محور شرارت درباره عراق، ایران و کره شمالی استفاده کرد، اگرچه به لحاظ داخلی موفقیت‌هایی کسب کرد، اما خارجی‌ها به شرایط دیپلماتیکی متفاوت با یک برچسب اخلاقی واکنش نشان دادند. به همین سان، هرچند اعلامیه جنگ با تروریسم به بسیج حمایت عمومی و کنگره بعد از یازده سپتامبر کمک کرد؛ اما بسیاری از افکارعمومی خارجی بر این باور بودند که ایالات متحده به سختی علیه مبارزه با تروریسم همکاری می‌کند، به ویژه زمانی که ایده جنگ مدت نامشخص می‌توانست برای زندانی کردن خارجی‌ها مورد استفاده قرار گیرد.
حتی اگر سیاست و ارتباطات به طور همزمان فعال باشند، استفاده از منابع قدرت نرم در عصر اطلاعات دشوار است. همچنان که ذکر شد، به یک دلیل ارتباطات حکومت تنها بخش کوچکی از ارتباطات کلی در میان جوامعی را تشکیل می‌دهد که در عصر آکنده از اطلاعات به سر می‌برند. فیلم‌های هالیوودی که بنیادگرایان دینی را در دیگر کشورها آزرده خاطر می‌سازند و یا میسیونرهای امریکایی که به آیین اسلام اهانت می‌کنند همواره خارج از کنترل حکومت هستند. برخی منتقدین معتقدند که امریکایی‌ها باید به ناگزیر بپذیرند و به نیروهای بازار هشدار بدهند که مراقب بازتاب فرهنگ و تصویر آن در خصوص مردم سایر ملل باشند.



:: موضوعات مرتبط: قدرت نرم, ابزار موفقيت در سياست جهاني , ,
:: بازدید از این مطلب : 519
|
امتیاز مطلب : 29
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی

 هوالحكيم

حكومت نرم و دكترين اقدام نامتقارن در جهاد نرم

ديدار دانشجويان با رهبر انقلاب اسلامي: افسران جوان جنگ نرم!
ديدار استادان دانشگاه‌ها با رهبر انقلاب اسلامي: فرماندهان جنگ نرم!
گلايه‌ي رهبر انقلاب از كثرت ميليوني دانشجويان علوم انساني در دانشگاه‌ها، در برابر قلت استادان مجرب در اين حوزه ما را بر آن د اشت تا به سراغ حسن عباسي برويم تا دو مسأله را با توجه به تجربيات وي، با او در ميان بگذاريم: ترسيم صحنه‌ي جنگ نرم از زاويه نگاه يك متخصص استراتژي، و بررسي ابعاد و جوانب بومي كردن علوم انساني، از منظر كسي كه در هشت سال گذشته، بزرگترين كلاس آزاد پايتخت را با بيش از 4000 نفر دانشجو و طلبه، در كرسي بومي سازي دانش دكترينولوژي، اداره كرده است. پرسش اساسي اين است: جنگ نرم چيست؟ و نسبت آن با توليد علم بومي به ويژه در حوزه‌ي علوم انساني كدام است؟

- رهبر معظم انقلاب، استادان را فرماندهان و دانشجويان را افسران جنگ نرم توصيف كردند. براي ورود به بحث، ابتدا ابعاد و ويژگي‌هاي جنگ نرم را تشريح كنيد.
- بسم‌الله الرحمن الرحيم. انشاءالله كه عبادت همه‌ي روزه‌داران در اين ماه ضيافت الهي مورد قبول حضرت باري تعالي واقع شود.
با توجه به اينكه هدف خلقت ما عبادت و عبوديت است، ماه رمضان فرصت خوبي براي تحقق نسبي اين هدف خلقت است، به ويژه براي امثال ما، كه اشتغال دنيوي در طول سال مجال عبادت را كم مي‌كند.
جنگ به عنوان بخشي از طبيعت بشر شناخته مي‌شود كه در تاريخي به قدمت تاريخ خود بشر، فراز و نشيب‌ها و روي-كردهاي مختلفي پيدا كرده است. در فلسفه‌ي جنگ، شناخته شده‌ترين نوع آن بر اساس «شدت» تقسيم ‌بندي مي‌شود كه از آن به منازعات كم‌شدت low Intensity conflict، منازعات شديد، و منازعات تمام‌عيار نام مي‌برند. در نوع دوم دسته‌بندي جنگ، آن را از نظر بكارگيري سلاح به طيف‌هاي جنگ گرم و جنگ سرد تفكيك مي‌كنند. هم‌چنين از حيث علني يا مخفي بودن منازعه، به جنگ آشكار، جنگ نيمه‌پنهان و جنگ‌ پنهان- مانند عمليات نيروهاي ويژه- تقسيم مي‌گردد. دسته‌بندي بعدي طيف شناسي جنگ از حيث موضوع و حوزه‌ي آن است مانند جنگ سياسي، جنگ اقتصادي، جنگ فرهنگي، جنگ نظامي.

- جنگ نرم بر اساس چه متغيري دسته‌بندي مي‌شود؟
- نوع ديگر طيف‌شناسي منازعات، دسته‌بندي آن‌ها بر اساس «صلابت» منازعه است كه به سه طيف منازعه‌ي سخت hard conflict منازعه‌ي نيمه‌سخت semi hard conflict منازعه‌ي نرم soft conflict تقسيم مي‌شود. تفكيك اوليه‌ي منازعات از حيث صلابت، توسط جوزف ناي صورت گرفت، و اكنون توسط انديشمندان مختلف تكامل يافته است. به طور مشخص در طيف‌شناسي جنگ‌ها مبتني بر صلابت، جنگ سخت، نزاعي است كه به شيوه‌ي نظامي، و با هدف پيروزي سنتي از طريق اشغال و تصرف سرزمين دشمن صورت مي‌گيرد. اين نوع جنگ در عصر استعمار كلاسيك، عمده‌ترين نوع نزاع بود.
در دسته‌ي دوم، جنگ نيمه‌سخت قرار دارد، كه نزاعي است مربوط به عصر استعمار نو كه در طي آن، به جاي تصرف سرزمين دشمن با قدرت نظامي، به تصرف حكومت آن و ايجاد حكومت دست‌نشانده در كشور دشمن مبادرت مي‌نمودند.
در واقع در جنگ نيمه‌سخت، با ترفندهاي سياسي حكومت را به كساني مي‌سپردند كه هر چند از شهروندان همان كشور بودند، اما براي دشمنان و قدرت‌هاي بيگانه كشور خود را اداره مي‌كردند مانند حكومت ايران در عصر پهلوي. امروز البته جنگ نيمه‌سخت تصرف بازارها در رقابت اقتصادي، و تصرف حكومت‌ها در رقابت سياسي را نيز در بر ‌مي‌گيرد.


جنگ سخت اقدام نظامي عصــــر
استعمار کلاسيک
تصرف سرزمين
جنگ نيمه‌سخت اقدام سياسي / اقتصادي عصــــر
استعمار نو
تصرف حکومت / بازار
جنگ نرم اقدام فرهنگي عصــــر
استعمار فرانو
تصرف قلب‌ها و ذهن‌ها


در دسته‌ي سوم، جنگ نرم قرار دارد كه دكترين آن حاكي از اين است كه به جاي تصرف نظامي سرزمين دشمن و حكومت مستقيم بر آن، يا تصرف سياسي و حكومت غير مستقيم از طريق گماردن يك دولت دست نشانده در آن، مي‌توان خود مردم آن كشور را تسخير كرد و از طريق مردم دشمن بر آنان حكومت كرد. خب! پرسش اين است: راه تسخير مردم به گونه‌اي كه خود آنان خواسته‌هاي دشمن‌شان را محقق سازند چيست؟ اين راه بسيار ساده و در عين حال دشوار است: تصرف قلب‌ها و سيادت بر ذهن‌ها. در دكترين جنگ نرم، قاعده اين است كه قلب و مغز افراد تصرف شود، آن‌گاه آن كساني كه قلب و ذهن‌اشان تسخير شد، در راستاي اهداف دشمن خود عمل مي‌كنند.
- قلب‌ها و مغزها چگونه تصرف مي‌شوند؟
تصرف قلب افراد با ارضاء انجام مي‌شود. سيادت بر ذهن‌ها هم با اقناع صورت مي‌گيرد. رضايت افراد از چيزي موجب زمينه‌سازي تصرف قلب آنان مي‌شود. هم‌چنين اگر آن افراد نسبت به مسأله‌اي قانع شدند، زمينه براي سيادت بر مغز آنان فراهم شده است. روش ارضاء براي تصرف قلب مقوله‌ي حب و بغض است؛ قلبي كه مملو از بغض نسبت به چيزي يا كسي باشد امكان تصرف ندارد، اما اگر آكنده از حب نسبت به آن چيز يا آن كس بود، توسط آن تصرف شده است. روش اقناع براي سيادت بر مغزها نيز مقوله‌ي شك و يقين است. در واقع اگر ذهن كسي نسبت به مسأله‌اي شك داشت، تا اين شك تبديل به يقين نشود، ذهن آن شخص قانع نخواهد شد.
در جنگ نرم، دشمنان از طريق برتري رسانه‌اي خود، با روش مديريت حب و بغض، و هم‌چنين مديريت شك و يقين در توده‌هاي انساني، آن‌ها را تسخير نموده و در مسير اهداف خود به حركت و عمل وا مي‌دارند.
كيفيت اين تسخير در حدي است كه فرد تصرف شده، نسبت به دشمني كه او را تسخير نموده، هيچ كينه و نفرتي ندارد و برعكس، نسبت به او علاقه‌مند است. اين نكته است كه متغير «صلابت» در تقسيم‌بندي جنگ سخت و نيمه‌سخت و نرم را نشان مي‌دهد. يعني صلابت از نظر ابزار و روش‌ها، و صلابت از نظر مقاومت دشمن. طبيعتاً هر قدر منازعه به سمت روش‌هاي جنگ سخت پيش برود، صلابت اقدام، و صلابت مقاومت بيشتر مي‌شود، و هر قدر كه به سمت روش‌هاي جنگ نرم نيل كند، صلابت اقدام و هم‌چنين صلابت مقاومت رقيق‌تر و سست‌تر مي‌گردد.

- چرا رهبر انقلاب استادان و دانشجويان را رزمندگان اين جنگ برشمردند؟
محيط علم، في‌نفسه محل شك و يقين است. در يك فضاي سالم و بي‌غرض علمي، شما به عنوان دانشجو مي‌توانيد در همه چيز شك كنيد و در تعامل با استادان خود پاسخ‌ها را يافته و به يقين برسيد و قانع شويد. توجه دشمن به همين ظرفيت دانشگاه است. يعني محيط دانشگاه را از يك فضاي علمي كه تضارب آراء در آن به شكوفايي و رشد استعداد دانشجويان مي-انجامد، به يك محيط منازعه، براي نابودي باورهاي ديني و ملي و بومي ما تغيير مي‌دهند. در چنين محيطي، با افشاندن بذر شك، و تثبيت انگاره‌ي بيگانگان، در قالب ديدگاه‌هاي شبه علمي و شبه روشنفكري، ذهن جوانان را نسبت به داشته‌هاي خود مسموم و نسبت به يافته‌هاي بيگانه تشنه و شيدا مي‌سازند.
در حكمت دفاعي، اين اصل پذيرفته شده است كه دفاع، مشخصه‌ي هر موجود زنده، در برابر تهديدهاست. يعني هرگاه بقاء يك موجود زنده به خطر بيفتد، به حكم طبيعت خود، به دفاع در برابر تهديد روي مي‌آورد. ملت ايران نيز اكنون در وضعيت مواجهه با تهديد قرار دارد.
ايران امروز در بالاترين سطح از توان قدرت سخت در طول سيصد سال گذشته‌ي خود نسبت به تهديدهاي جنگ سخت خارجي قرار دارد. اين را در نظر بگيريد كه عامل تهديد عليه ايران ابر قدرتي چون آمريكاست. در برابر آمريكا، به اين درجه از موازنه‌ي شرايط قدرت سخت رسيدن، نكته‌ي بسيار مهمي است. مثلاً تهديد پاكستان از سوي هند است، يا ژاپن خود را از سوي كره شمالي در تهديد مي‌بيند، اما تهديد جمهوري اسلامي ايران از سوي قوي‌ترين قدرت مادي روي كره‌ي زمين است و ايستادگي در برابر آن در اين حد كه ابتكار عمل را از او سلب كند يك امتياز است.
پس وقتي تهديد ايران، عراق و تركيه و پاكستان نيست، بلكه همه‌ي قدرت غرب است و آن‌ها نيز از مواجهه‌ي رو در روي سخت با ايران هراس دارند، چه جاي‌گزيني براي آن دارند؟ طبيعتاً رويارويي نرم! يعني با مديريت شك و يقين، و حب و بغض، انسجام و وحدت ملي را تضعيف كرده و باورهاي مردم را تخريب و سست نموده، و با تسخير قلب و مغز آن‌ها، راه استيلا و سيطره‌ي خود را مهيا نمايند.
مبتني بر اصل دفاع به عنوان مشخصه‌ي هر موجود زنده در برابر تهديد، عقلاً وشرعاً بايد در برابر تهديد بپا خاست و مقاومت نمود. اكنون كه تهديد نرم، متوجه آوردگاهي به عرض شانزده سانتي‌متر در حد فاصل دو گوش تك‌تك شهروندان جمهوري اسلامي است، رزم‌گاه آن كلاس‌ها و نبردگاه آن دانشگاه‌ها و جنگ‌گاه آن پهنه‌ي كشور است. اگر در اين منازعه، مجاهدان در آوردگاه و رزم‌گاه و نبردگاه مقاومت نكنند، اشغال جنگ‌گاه از سوي دشمن دشوار نخواهد بود. از اين روي، استادان دانشگاه‌ها، فرماندهان جنگ نرم در نبردگاه و رزمگاه مزبور، در مواجهه با سيل شك و شهبه‌ي علمي و ژورناليستي و عمليات رواني دشمن عليه آوردگاه ذهن عمومي هستند. اين فرماندهان، افسراني دارند كه مجموعه‌ي دانشجويان پرشور در دانشگاه‌ها محسوب مي‌شوند. دانشجويان به عنوان افسران اين جبهه نيز سربازاني دارند كه بخش عمده‌ي شهروندان ايراني بيرون از دانشگاه را تشكيل مي‌دهند.
جنگ نرم عليه مردم ايران مدت‌هاست كه آغاز گرديده و بخش‌هايي از قلب‌ها و مغزها به تصرف دشمن درآمده است. لذا دفاع موضوعيت و عموميت يافته و ورود استادان و دانشجويان به اين جبهه‌ي جنگ نرم، براي يك اقدام دفاعي است.

- روند منازعه را چگونه مي‌بينيد؟
شيطان روح پرستنده‌ي بشر را با القاء خود چنان فاسد كرد كه به جاي الله پرستي به ورطه‌ي بت‌پرستي افتاد. ابراهيم(ع) بت-ها را شكست و به حكم خدا، خانه كعبه را بنا نهاد. شيطان به استراتژي ابراهيم(ع) حمله كرد و در طي چند هزار سال، با القاء خود بشر را وادار نمود كه بت‌ها را به درون كعبه برده و كليت قبله را ملوث كند، كه هر كس به طواف كعبه آمد، در واقع به طواف بت‌ها رفته باشد. پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) بت شكن واپسين بود كه آمد و بت‌هاي درون خانه را شكست و كعبه را از آلودگي به شرك و كفر نجات داد. اكنون با گذشت 1400 سال شيطان به استراتژي پيامبر اسلام(ص) نيز حمله كرده است. بت‌ها كه از صحرا به خانه‌ي كعبه برده شده بود، پس از واكنش پيامبر اسلام(ص) و تخليه‌ي خانه‌ي كعبه از بت‌ها، آن‌ها به درون انسان‌ها منتقل شده‌اند. بت‌هاي ذهني و بت‌هاي قلبي، قبله‌ي انسان را از كعبه و از خدا، به «خود» انسان تغيير داده و مبتني بر امانيسم - بشر مداري- مي‌رود كه در وادي اگوسنتريسم- خود مركز مداري- به سيطنيزم- يا سجده بر شيطان- در غلتد. هبوط كه نه، بلكه سقوط از مرتبه‌اي كه خدا به ابليس فرمود به بشر سجده كند تا به قعر دره‌اي كه اكنون در آن بشر به شيطان سجده مي‌كند. جنگ نرم، جنگي است كه در آن فرماندهان- عالمان دانشگاهي- و افسران- دانشجويان- از استقرار بت‌ها در درون خانه‌ي دل خود جلوگيري نموده و با تبر يقين، بت‌هاي ذهن عمومي را فرو مي‌ريزد و جاي را براي حقيقت الهي باز مي‌كنند. لذا در پاسخ به پرسش شما در مورد ارزيابي روند منازعه، بايد گفت كه در اين جهاد نرم «لاتحزن، ان الله معنا! اندوهگين مباش، خدا با ماست!».

با توجه به اين‌كه جنگ نرم، منازعه‌اي براي تصرف قلب‌ها و مغزهاست، نسبت جنگ نرم با سياست چيست؟ آيا مي‌توان از سياست نرم سخن گفت؟

رهبر معظم انقلاب، درسال 1379 در دو يا سه مرحله، مطالب و مباحثي را با همين مضامين پرسش شما مطرح كردند كه مي‌تواند پاسخ اين پرسش باشد. نكته‌اي كه گفتند اين بود كه «حكومت در عرف اسلام، ولايت ناميده مي‌شود. ... ولي و حاكم منشاء همه‌ي اين نظام سياسي،‌ و هم‌چنين وظايف خود را خدا مي‌داند و خود را عبد و بنده‌ي خدا مي‌انگارد». چندي بعد در همان سال 1379، اين‌گونه به خاطر دارم كه در نماز جمعه، نكته‌ي مكملي را گفتند و آن اين بود كه «حكومت، فقط فرمانروايي نيست، بلكه نفوذ در دل‌ها و مقبوليت در ذهن‌هاست، لذا كسي كه در چنين موقعيتي قرار مي‌گيرد، اول بايد در درون خود به صورت دايمي، مشغول تأديب باشد، خود را هدايت كند، به خود تذكر بدهد و خود را موعظه كند». سپس مبتني بر آيه-الكرسي در سوره‌ي مباركه‌ي بقره، به اين نكته پرداختند كه «بناي حكومت اسلامي اين است كه مردم را از ظلمات به نور ببرد، ظلماتي كه هم در درون خود ما زمينه دارد، و هم در عالم طبيعت. اراده‌ي دين اين است كه انسان را از ظلمات خودخواهي و خودپرستي و بي‌تقوايي در برخورد با هر كس و هر چيز خارج كند و به نور ببرد، نور اخلاص و تقوا و هدايت و همت بلند براي خدا،‌كه اگر اين‌گونه شد، جامعه نوراني مي‌شود».
با اين توصيف، مي‌توان دكترين سياسي رهبر فرزانه‌ي انقلاب را در سه محور اين‌گونه خلاصه نمود كه:
الف- فرآيند حكومت و ولايت در اسلام، نفوذ در دل‌ها و مقبوليت در ذهن‌هاست.
ب- كاركرد حكومت و ولايت در اسلام، خروج مردم از ظلمات و انتقال به نور است. اين كاركرد، مبتني بر تبيين كاركرد ولايت الله و ولايت طاغوت در سوره‌ي بقره ارائه شده است.
ج- محصول حكومت و ولايت در اسلام، جامعه‌ي نوراني گفته شده است. از اين منظر، حكومت مبتني بر قدرت نرم است و لذا در اركان قدرت ملي، به جاي تفكيك قدرت ملي به قدرت سياسي، قدرت نظامي، قدرت فرهنگي، قدرت اقتصادي يا قدرت اجتماعي، اين تقسيم‌بندي به گونه‌اي ديگر ارايه مي‌شود، يعني به قدرت نرم، قدرت سخت و قدرت نيمه‌سخت.
در اين سه حوزه، تكيه بر قدرت نرم است و قدرت‌هاي سخت و نيمه‌سخت،‌ قدرت‌هاي حاشيه‌اي محسوب مي‌شوند. پس مي‌توان از سياست نرم و حكومت نرم سخن گفت.

به ولايت الله و ولايت طاغوت در سوره‌ي بقره اشاره كرديد. آيا ولايت در جنگ نرم خنثي است؟
ولايت و تولي، يا برائت و تبري، روش هستند، و آن‌چه مهم است «جهت و منشاء» اين ولايت يا برائت است. در سوره‌ي بقره مي‌فرمايد: «خدا ولي آن‌هاست كه ايمان آوردند، و (كاركرد ولايت خدا اين است كه) خارج مي‌كند آنان را از ظلمات به نور.» سپس در مورد جبهه‌ي مقابل، مي‌فرمايد: «و آنان كه كفر ورزيدند اولياء آنها طاغوت هستند»، لذا كفار اخراج مي‌شوند از نور به ظلمات.
آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه در مورد مؤمنين،‌ يك «ولي» وجود دارد، اما در مورد كفار، از مفهوم «اولياء» استفاده شده است كه كثرت را مطرح مي‌كند. هم‌چنين، در مقابل مفهوم مفرد «نور» ، مفهوم جمع «ظلمات» به كار رفته است. پس مي‌توان گفت ولايت و برائت به مثابه روش هستند و ارزش آن‌ها به «جهت» آن‌هاست: ولايت چه كسي! و برائت از چه كسي!
پرسش شما را در سه محور مي‌توان پاسخ گفت:
1- زمين جنگ نرم، ثابت است: اين زمين، همان دل و ذهن انسان است.
2- فرمان‌روايي بر دل و ذهن،‌«خنثي» است: اين فرمان‌روايي، همان ولايت است.
3- آنچه متفاوت و مهم است، «منشاء» ولايت و «مقصد» ولي است. كيستي «ولي» مهم است. زيرا به مقوله‌ي ولايت جهت مي‌دهد و آن را از خنثي بودن خارج مي‌كند. نظام دو قطبي ولايت خدا و ولايت طاغوت، نظام جنگ نرم است؛ لبه‌ي جلويي منطقه نبرد، محل تشكيل جبهه‌ي منازعه است، كه در يك سو جنودالله، و در سوي ديگر جنود شيطان و طاغوت قرار دارند. هر دو طرف منازعه، بر سر تصرف يك زمين مي‌جنگند: تصرف زمين دل‌ها و ذهن‌هاي تك‌تك انسان‌ها. نكته مطلق اين است كه، هيچ كسي نيست كه «ولي» نداشته باشد، منتهي، «ولي» برخي افراد «الله» است، و «ولي» برخي ديگر «طاغوت».
اكنون بايد پرسيد آيا انسان‌ها در برابر ولايت خدا و ولايت طاغوت منفعل هستند، و گاهي اين و گاهي آن بر سرزمين وجود آنان حكومت مي‌كنند؟! پاسخ روشن است.
اطلاق صفت مؤمن يا كافر به يك انسان، به اين معني است كه او خود پذيرفته است، كه ولايت چه كسي را بپذيرد. اگر ولايت خدا را پذيرفت، او مؤمن است، و اگر اولياء او طاغوت‌ها بودند او كافر است.
با پذيرش ولايت الله از سوي فرد مؤمن، او از ظلمات به نور منتقل مي‌شود، و لذا جامعه‌ي مؤمنين، جامعه‌اي نوراني است.
اما با پذيرش ولايت طاغوت از سوي فرد كافر، او به قعر ظلمات غوطه‌ور مي‌شود، و در واقع جامعه‌ي كفار، جامعه‌اي ظلماني است.
جنگ نرم، كشمكشي است در درون هر فرد، كه ولايت الله را بپذيرد يا ولايت طاغوت را. در اين كشمكش دروني فرد، دو عامل بيروني نيز درگير هستند. يكي الله و جبهه‌ي انبياء و ائمه(ع) و مصلحين است، و ديگري شيطان و جبهه‌ي طاغوت‌ها و مستكبرين و مفسدين هستند. تا اين كه خود فرد ولايت كدام يك از طرفين را در دل و ذهن خود بپذيرد.
در اين رويكرد، حكومت همان ولايت است، و ولايت همان قدرت نرم، در تصرف دل‌ها و ذهن‌هاست. متغير ولايت، ولي است؛ ولايت الله، يا ولايت طاغوت.
حكومت نرم الهي، يا حكومت نرم شيطاني. اين از ذاتيات جنگ نرم است، ‌و با اين ذاتيات است كه شيطان،‌ براندازي حكومت نرم الهي را محقق مي‌سازد و «رژيم چنج» صورت مي‌دهد. يا برعكس، انبياء حكومت نرم شيطاني را واژگون، و حكومت نرم الهي را محقق مي‌سازد.
با توجه به اين تفكيك كه زمين بازي ثابت است، و ولايت هم خنثي است، اما متغيير، در شخص«ولي» است، روش بازي چگونه است. بالاخره مانند سياست مدرن كه مبتني بر تئوري بازي‌ها، مناسبات قدرت را چينش مي‌كند، در سياست نرم و جنگ نرم اين مناسبات چگونه طراحي مي‌شود؟
گفتم كه زمين، يعني دل و ذهن افراد «ثابت» است، اما متغير در اينجا، شخص «ولي» است. آنچه در روش اقدام در صحنه حائز اهميت است مساله‌ي «قاعده يا قواعد» اقدام از سوي ولي است. در تنظيم نسبت ميان «زمين» اقدام، با «قواعد» اقدام، چهار حالت پديد مي‌آيد:
1. بهترين حالت: اقدام در زمين دشمن، با قواعد خودي.
2. حالت خوب: اقدام در زمين خود، با قواعد خودي.
3. حالت بد: اقدام در زمين دشمن، با قواعد دشمن.
4. بدترين حالت: اقدام در زمين خود، با قواعد دشمن.



اقدام در حالت يكم و دوم را در علوم استراتژيك «اقدام فعال» يا كنش نامتقارن مي‌نامند. و اقدام در حالت سوم و چهارم را «اقدام منفعل» يا كنش متقارن مي‌شناسند.
دكترين اقدام فعال يا اقدام نامتقارن در مباحث امنيت ملي، به اقدام ضربه‌ي اول معروف است، يعني تعريف زمين و قواعد بازي از سوي خود. هم‌چنين، دكترين اقدام منفعل يا اقدام متقارن، به اقدام ضربه‌ي دوم شناخته مي‌شود، يعني تعريف زمين و قواعد بازي، از سوي دشمن.
جنگ نرم، سياست نرم، قدرت نرم، و... به گونه‌اي انحصاري، عمدتاً ناظر به دكترين اقدام نامتقارن هستند.
اكنون پرسش اساسي اين است كه چرا رهبر انقلاب، مساله‌ي جنگ نرم را با دانشجويان و استادان مطرح كردند و در آن جلسه‌ي ديدار استادان دانشگاه، به نقد مديريت كميت نكر علوم انساني پرداختند. نسبت جنگ نرم با مساله‌ي علوم به‌طور عمومي و علوم انساني به طور اخص چيست؟
مبتني بر دكترين اقدام نامتقارن، بايد گفت كه بخش‌هاي عمده‌اي از نهادها در كشور ما، در زمين خود، با قواعد دشمن بازي مي‌كنند. يكي از مهم‌ترين اين بخش‌ها، نهادهاي علمي، تربيتي و فرهنگي هستند، يعني وزارت آموزش و پرورش، وزارت علوم، وزارت بهداشت، و وزارت ارشاد.
اكنون در آموزش و پرورش ما، ذهن و دل دانش آموز با داورينيسم تسخير مي‌شود آنهم با مديريت و بودجه‌ي جمهوري اسلامي. اين يعني فاجعه.
اكنون در دانشگاه‌هاي ما، استادان همه‌ي رشته‌ها، در زمين خود، با قواعد بيگانه بازي مي‌كنند، اين يعني بدترين حالت، به اين معني كه غرب انگاره‌هاي خود را به ما تحميل كرده است و در جنگ نرم، ذهن استاد ما را تسخير نموده و از طريق او به تسخير جوانان دانشجو مي‌پردازد. استاد روانشناسي با آراء فرويد و اريكسون و پيا‍ژه، استاد جامعه شناسي با آراء وبر پارسونز و گيدنز و هابرماس، استاد فلسفه با آراء كانت و هگل و هايدگر و پوپر، استاد اقتصاد با آراء اسميت و فرگوسن و مالتوس و كينز و فريدمن و استيگليتز، استاد الهيات با آراء پل‌تيليش و الوين پلنيتنگا، استاد مديريت با آراء مينتزبرگ ، استاد سياست با آراء هابز و ماكياولي و مورگنتا و روزنا و ... قطعاً نمي‌توانند انسان طراز تمدن ايراني يا اسلامي تربيت كند، و در نتيجه روز به روز بي-خاصيتي علوم انساني در ايران براي مردم و جامعه بيشتر نمايان مي‌شود.
راه حل و راه برون رفت از اين وضعيت چيست؟
راه اين است كه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، به دكترين اقدام نامتقارن مجهز شود، البته حد و قواره‌ي اين شورا كه ذهن اكثريت اعضاء آن، به تسخير رويه‌هاي بيگانه درآمده است، اين گونه مباحث نيست، اما به هر جهت با يك خانه تكاني ذهني، مي‌توانند به قواعد اقدام نامتقارن دست يابند.
چگونه؟ راه‌كار عملي ارائه كنيد!
راه كار ساده است. دو واحد درسي پارمنيدس كشي در شوراي عالي انقلاب فرهنگي برگزار شود، و اصل «اين هماني» در فضاي علمي كشور به چالش كشيده شود.
اگر پيامبر(ص) مي‌خواست با اصل «اين هماني» اسلام را معرفي كند، بايد مي‌گفت كه بت‌هايي چون لات و عزي همان الله هستند يا الله همان لات و عزي است! اما ايشان فرمودند «لااله الا الله».
شعار اسلام، ابتدا نفي بت‌ها و اله‌ها است. يك مسلمان موحد، در هميشه‌ي زندگي خود، همواره از اين شعار استفاده مي‌كند. اعضاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي اسير «اين هماني» پارميندسي هستند.
پرسش اين است: آياLaw همان حقوق است؟! نه نيست. آيا Human Rights حقوق بشر است؟! آيا روانشناسي همان سايكولوژي است؟! آيا اقتصاد همان اكونومي است؟! آيا سياست همان پليتيكز است؟! اصلاً اين گونه نيست. بحران در علوم انساني از عنوان خود علوم و ترجمه غلط اين عناوين آغاز مي‌شود. لذا نسخه‌ي عملي اين است جامعه‌ي علمي ايران بتواند در علم، موحد شود و به شعار لااله‌الاالله در علم دست يابد.

منبع: روزنامه ایران شماره ۴۳۳۶



:: موضوعات مرتبط: حكومت نرم و دكترين اقدام نامتقارن در جهاد نرم , ,
:: بازدید از این مطلب : 485
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی

  در هفته‌هاي منتهي به انتخابات و جريان‌هاي بعدي، ايران شاهد هجمه تبليغي و جنگ رواني بود كه توسط سايت‌هاي ارتباطات اجتماعي مانند فيس بوك و تويتر صورت گرفت.
اين در حالي است كه عقبه طراحي كننده اين اقدامات كه در حوزه جنگ رواني سايبرنتيك قرار دارد، همچنان در حال پيگيري اهداف از پيش تعيين شده خود است.
سايت هاي ارتباطات اجتماعي در ظاهر به منظور ايجاد فضايي براي حضور الكترونيكي افراد در جامعه چند صدايي غربي و بيان ديدگاه‌ها، پيدا كردن دوست، ارتباط با دوستان و فرستادن پيام‌هاي گروهي عمل مي كنند اما در باطن اغلب اين وبگاه‌ها در خدمت بنگاه هاي خبري و اطلاعاتي قرار داشته و با جمع آوري اطلاعات شخصي از افراد اقدام به پرونده سازي و بعضاً عضوگيري براي سازمان‌هاي جاسوسي و تروريستي غربي مي‌نمايند.
هرچند عضويت در اين سايت‌ها مجاني است ولي هيچ چيزي واقعاً مجاني نيست و در ازاي استفاده مجاني از سرويس‌هاي الكترونيكي اين وبگاه‌ها، افراد بخش عمده اسرار زندگي خود را به راحتي در اختيار آنها قرار مي دهند.
كاركرد ديگر اين وبگاه‌ها، خبر رساني از نوع شايعه است.
از آنجا كه خبر رساني از نوع شايعه و غوغا سالارانه اگر ابتدا از يك بنگاه خبري بزرگ صورت بگيرد، پس از معلوم شدن عدم صحت سبب تخريب شديد وجهه آن خبرگزاري مي شود، استفاده از شخصيت‌هاي حقيقي ساختگي بر روي اينگونه سايت‌ها تا حدود زيادي از هزينه شايعه پراكني براي بنگاه‌هاي پروپاگاندا مي كاهد.
همچنين بسياري از شبكه‌هاي خبري همچون بي‌بي‌سي، سي‌ان‌ان، فاكس نيوز و العربيه با اجراي سياست "اسب تروا " و دوباره بسته بندي كردن ( Repackaging ) مطالب جعلي‌شان در پوشش افراد حقيقي بر روي سايت‌هاي ارتباطات اجتماعي اقدام به ارتباط گيري با مخاطبان قبلي خود مي كنند.
در هفته هاي اخير، به خصوص هفته بعد از انتخابات رياست جمهوري، سايت فيس بوك نقش اساسي در آموزش حملات مخرب به خصوص حملات اينترنتي داس ( DOS - Denial Of Service ) به سايت‌هاي ايراني به خصوص سايت‌هاي مخالف آمريكا را داشت.
در همين زمان بنگاه‌هاي دروغ پراكني غربي به طور دائم اين ادعا را مطرح مي‌كردند كه دولت ايران اقدام به كند كردن و قطع اينترنت در داخل كشور نموده و اينگونه وانمود مي‌كردند كه حكومت جمهوري اسلامي در سدد ايجاد اختناق است.
همچنين صفحات زيادي به اعلاميه‌هاي عناصر گروهك‌هاي اوپوزيسيون اختصاص يافته و تلاش شده بود كه مردگان سياسي را هر گونه كه هست زنده كرده و به ايشان شخصيت ببخشند.
اين عمل سايت فيس بوك با سوت و كف كشورهاي غربي همراه بود، اين حركت ها در حالي است كه چند ماه قبل در جريان حملات ناجوانمردانه رژيم اشغالگر قدس به مردم مظلوم غزه همين سايت اقدام به خاموش كردن معدود صداهايي نمود كه تلاش در خبر رساني در مورد مظلوميت مردم فلسطين مي‌نمودند.

*توييتر در كنار فيس بوك

سايت ديگري كه در كنار فيس بوك در خدمت امپراطوري خبري دشمن فعاليت جدي را دنبال مي‌نمايد تويتر است. عملكرد تويتر به صورت يك وبلاگ خلاصه و شبيه به پيامك‌هاي اس‌ام‌اس بوده و در طول هفته‌هاي اخير به صورت جدي در اختيار سازمان‌هاي خارجي براي تهييج و هماهنگي با اعضا و هوادارانشان در داخل كشور براي تجمع و اغتشاش قرار گرفت.
بدين ترتيب تويتر نقش بي‌سيم و شبكه ارتباطي نيروهاي اپوزيسيون را بازي مي‌كند بطوريكه در كنار حركت‌ اين سايت‌ها شاهد فشار دستگاه حكومتي آمريكا بر تويتر بوديم كه حتي تعميرات ماهيانه خود را انجام ندهد تا اينكه ارتباط آشوبگران لحظه‌اي قطع نشود.
اين علميات با همكاري و سرمايه گذاري كشورهاي غربي همراه بوده و با ايجاد و ارسال نرم افزارهاي فيلترشكن مانند Psiphon كه محصول دانشگاه تورانتو كانادا است، ديش‌هاي ارسال و دريافت ماهواره‌اي، دوربين‌هاي قلمي و مواردي ديگر حمايت شد.
براي آگاهي بيشتر از نحوه عمل و دلايل پشت صحنه اين ماجرا لازم است اندكي به قبل بازگرديم و نگاهي به گردانندگان اين سايت‌ها، ارتباط ايشان با كابينه اوباما و سابقه خدماتشان به تشكيلات حاكم بر غرب بياندازيم.

*سايت فيس بوك و گردانندگان آن

مارك زوكربرگ ( Mark Zuckerberg )، متولد 1984 ميلادي در شهر نيويورك آمريكا مؤسس و گرداننده رسمي شركت فيس بوك است. بنا بر سايت ويكي پديا، اين يهودي‌زاده كه به گفته خود ملحد ( Atheist ) مي باشد، نسخه نرم‌افزاري فيس بوك را درسال 2004 ميلادي، در زمان تحصيل در دانشگاه هاروارد به نام خود ثبت نمود اما اين سايت در پايين توضيح مي‌دهد كه سه همكلاسي زوكربرگ از او شكايت كردند كه اودر واقع نرم‌افزار( ConnectU ) را از آنها ربوده و در نهايت پس ازسه سال تلاش در سال 2008 ميلادي با قرار دادگاه زوكربرگ مجبور به پرداخت غرامتي معادل 65 ميليون دلار به آنها شد.
فيس بوك در طول عمر نه چندان بلند خود شاهد چندين رسوايي بزرگ بوده كه شامل جريانات مربوط به مزاحمت‌هاي الكترونيكي ناشي از سرويس خوراك خبري ( News Feed ) در سال 2006 ميلادي و حفره‌هاي امنيتي ناشي از نرم‌افزار برج مراقبت فيس بوك ( Facebook Beacon ) در سال 2007 مي باشد.
در كنار اين رسوايي ها، معرفي سكوي فيس بوك ( Facebook Platform ) در سال 2007 ميلادي به عنوان پايه‌اي براي ساخت نرم‌افزارهاي جانبي سبب جذب تعداد زيادي برنامه نويس شد وتا به امروز بيش از چهارصد هزار برنامه نويس در دنيا حداقل يكبار براي سكوي فيس بوك اقدام به توليد برنامه جانبي نموده اند.
هر چند اينگونه به نظر مي‌رسد كه اين موفقيت بي ارتباط با كمك 240 ميليون دلاري مايكروسافت در سال 2007 به ازاي دريافت سهم ناچيز 1.6 درصد از سهام شركت فيس بوك نباشد. مايكروسافت همچنين متعهد شد كه به فروش تبليغات براي فيس بوك دست بزند.
فيس بوك از سال 2007 به بعد شاهد تغييرات جدي شد و در سال 2008 به همراه سي‌ان‌ان و تويتر به عنوان بنگاه سخن پراكني نقش عمده‌اي در انتخابات رياست جمهوري آمريكا بازي كرد.
گزارش‌هاي نيويورك تايمز، ام‌اس ان‌بي‌سي، استارتريبون و بسياري از بنگاه‌هاي اطلاع رساني غربي حاكي از استفاده جدي اوباما و همراهانش از اين سايت‌هاي اينترنتي براي جذب و هدايت آراء مردم آمريكا بود و به طور جدي از طريق بانك اطلاعاتي تويتر براي ارتباط گيري با افراد بهره برداري شد.

*سايت توييتر و گردانندگان آن

جك دورسي ( Jack Dorsey )، اسحاق استون (Isaac Stone) و اون ويليامز (Evan Williams) در سال 2006 ميلادي اقدام به راه اندازي شبكه تويتر نمودند.

اين سرويس با سه هدف اصلي شروع به كاركرد:
1-ايجاد روش ارزان تر و آسان تري براي فرستادن پيامك به تعداد زيادي از افراد به منظور استفاده در تبليغات، ارتباطات اجتماعي و در كنار آن تشويق به استفاده بيشتر از سرويس پيامك و در نتيجه درآمدزايي براي شركت‌هاي ارتباطات.
2- استفاده از فرهنگ دنبال كردن ديوانه وار افراد معروف (Celebrity Obession) كه در كشورهاي غربي به صورت هدفمند تبليغ مي‌شود به منظور جلب توجه تبليغات چي‌هاي هاليودي.
3 - در راستاي فرهنگ عريانگري غربي كه در چند سال اخير موج جديد آن در ساختمان سازي هاي با پنجره‌هاي بلند و بدون پرده و مدهاي لباس جديد غربي روز به روز افزون مي‌شود، به منظور عادت دادن مردم به اينكه كارهاي خود را لحظه به لحظه گزارش داده و چيزهايي كه توسط ساير سايت‌هاي ارتباطات اجتماعي غير قابل اكتشاف بود بدين وسيله از مردم استخراج نموده و در اختيار سازمان‌هاي اطلاعاتي غربي قرار دهند.
اين مطلب را تا حدودي خود دورسي در يك وِب كَست در30 سپتامبر 2007 در سايت يوتيوب اعتراف نمود و اذعان داشت: " برتري سايت ما بر ديگر سايت‌هاي ارتباط اجتماعي در اين است كه مردم تشويق مي‌شوند كارهاي معمولي خود را به هم اطلاع دهند، كاري كه به دليل ساختار ساير سايت‌ها، صورت نمي‌گيرد. به اين ترتيب شما مي‌توانيد لحظه به لحظه از يكديگر مطلع باشيد. "
در سال 2008 ميلادي تويتر به عنوان يك بخش مهم از تبليغات انتخاباتي اوباما در كنار سي‌ان‌ان و فيس بوك قرار گرفت و نقش اساسي در استفاده از رأي خاموش در به قدرت رساندن اوباما داشت.
در ژانويه سال 2009 ميلادي تويتر به عنوان سريع ترين روش اطلاع رساني عرض اندام نمود و در حادثه سرنگوني يك فروند هواپيماي US Airways در رود هادسون نيويورك سرويس تويتر به عنوان منبع اصلي اطلاع رساني توسط رسانه‌هاي آمريكايي مورد استفاده قرار گرفت.

منبع: خبرگزاری فارس



:: موضوعات مرتبط: نقش فيس بوك و توييتر در جنگ رواني سايبرنتيك عليه ايران , ,
:: بازدید از این مطلب : 260
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی


به گزارش خبرگزاري فارس، "اريك والبرگ " (Eric Walberg)، تحليلگر سايت خبري "ربل " (The rebel) به تحليل پشت پرده سياست خارجي ايالات متحده آمريكا در قبال ايران پرداخت.
وي ابتدا با طرح اين سوال كه رويكردهاي سياست خارجي آمريكا از چه عواملي مي‏توانند نشات بگيرند، با بيان اين كه اقتصاد داخلي آمريكا علي‏القاعده بايد عنصر اصلي پشت پرده سياست خارجي اين كشور باشد، افزود: علاوه بر اين، سياست خارجي آمريكا مي‏تواند تحت تاثير عواملي نظير لابي اسراييل و امنيت منابع انرژي نيز باشد. بنابراين، هر سه اين عوامل، بسته به شرايط مختلف با درجات مختلفي از اهميت، سياست خارجي ايالات متحده آمريكا را تحت تاثير خود قرار مي‏دهند.

* حيات صنعتي آمريكا در دشمن‌تراشي است

به نظر اين تحليلگر، روسيه همواره به عنوان يك "لولوي ترسناك " در سياست خارجه آمريكا نقش ايفا كرده است. مبارزه با كمونيسم سال‌ها به عنوان مشوق "سياست نظامي-صنعتي " آمريكا در داخل اين كشور بوده است. با فروپاشي كمونيسم نيز نبايد اين دشمن از بين مي‏رفت، چرا كه در آن صورت سياست نظامي - صنعتي با خلل مواجه مي‏شد، بنابراين براي جلوگيري از اين امر، اختلاف با روسيه بر سر گسترش ناتو به مرزهاي اين كشور ادامه يافت، هرچند كه روسيه در "محور شرارت " قرار نگرفت.
والبرگ با بيان اين كه سياست خام و نپخته "بوش - چني " سه كشور كره شمالي، عراق و ايران را به عنوان كشورهاي خطرناك لقب داد، افزود: با تجاوز آمريكا به عراق، يكي از اين سه كشور از فهرست حذف شد و كره شمالي به عنوان يك "مشوق دوست‏داشتني " براي سياست نظامي - صنعتي باقي ماند تا برنامه‏هاي تسليحاتي آمريكا با ايجاد توهم خطر هسته‏اي كره شمالي، به كار خود ادامه دهند.
به نظر وي، با بركناري صدام حسين از حكومت عراق و با صرف‌نظر از كره شمالي كه تكليف آن روشن است، مساله بحث‏برانگيز آمريكا، مساله ايران است. البته بوش توانست ونزوئلا را نيز به اين جمع بيفزايد. هر دوي اين كشورها (ايران و ونزوئلا) مي‏توانند خطري بزرگ براي قدرت امپرياليستي آمريكا تلقي شوند. هر دوي اين كشورها از رهبراني كاريزماتيك بهره مي‏برند كه در مقابل امپرياليسم آمريكا و اسراييل سكوت نمي‏كنند و هر دو كشور منابع نفتي سرشاري در اختيار دارند.
تحليلگر سايت تربل با بيان اين كه چاوز به الگويي براي كشورهايي چون بوليوي، اكوادور و پاراگوئه تبديل شد تا رهبراني سوسياليست براي خود انتخاب كنند و به كوبا نيز جان تازه‏اي بخشيد، خاطرنشان كرد: احمدي‏نژاد نيز به حمايت تمام‏عيار از مقاومت فلسطين پرداخت و مشروعيت اسراييل را زير سوال برد. بر اين اساس، به عقيده نگارنده، ايران و ونزوئلا در كنار كره شمالي مي‏توانند بهانه‏هاي خوبي براي ادامه سياست نظامي - صنعتي ايالات متحده (MIC) باشند.
اريك والبرگ ادامه داد: نكته دقيقاً همين است. وقتي امپرياليسم با چنين دشمناني رسماً مواجه مي‏شود، اقتصاد مبتني بر امور نظامي نيز بر پايه همين دشمني‏ها پيشرفت مي‏نمايد و اصولاً بدون چنين دشمناني نمي‏تواند ادامه حيات دهد. اين همان نكته غامض و پيچيده‏اي است كه بايد در خصوص سياست خارجي ايالات متحده بدان توجه نمود.
اين تحليلگر غربي در خصوص ونزوئلا به اين واقعيت اشاره مي‏كند كه چاوز با دردست گرفتن قدرت در اين كشور ابتدا صنعت نفت آن را ملي اعلام كرد و سپس اقتصاد ونزوئلا را به سمت جاده سوسياليسم راهنمايي نمود، به محرومان يارانه پرداخت و نفت ارزان در اختيار آمريكاي فقير قرار داد. به نظر مي‏رسد او گام بعدي را در خصوص گاز خواهد برداشت و به اين ترتيب براي خود هيمنه‏اي ايجاد نمود كه تلاش‌ها براي انقلاب رنگي در ونزوئلا را ناكام گذاشت.

* تظاهرات در ايران مبتني بر الگوهاي انقلاب‌هاي رنگين بود

والبرگ در ادامه با بيان اين كه با روي كار آمدن آقاي احمدي‏نژاد در سال 2005 ميلادي، وي كنترل وزارتخانه‏هاي مهمي نظير وزارت نفت و شركت ملي نفت ايران را كه تحت نفوذ تيم طرفدار سرمايه‏داري رفسنجاني/موسوي قرار داشت، بدست گرفت، اظهار داشت: او در سال 2007 توانست شخص مورد نظر خود، غلامحسين نوذري، را به وزارت نفت برساند. او از پول نفت براي استحكام بخشيدن به موضع خود در ميان طبقات محروم جامعه استفاده نمود و اين همان چيزي بود كه روساي قبلي دولت در ايران بدان توجه ننموده بودند.
اين تحليلگر آمريكايي با بيان اين كه در دهه 1980 ميلادي، درحالي كه رفسنجاني در سمت رياست مجلس و مهندس موسوي در سمت نخست‌وزيري بود، بسياري از ايرانيان جوان نظير احمدي‌نژاد در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مشغول جنگ با عراق بودند كه برخي نيز جان خود را ايثار كردند، افزود: رفسنجاني پس از جنگ به رياست جمهوري ايران رسيد و دست به برنامه گسترده خصوصي‌سازي زد و پاي پيمانكاران خصوصي را به صنعت نفت ايران باز نمود. اين سياست در دوره سيد محمد خاتمي رييس جمهور اصلاح طلب ايران نيز ادامه يافت.
وي ادامه داد: تلاش احمدي‏نژاد براي مبارزه با مافياي نفتي، سپاه پاسداران را به عنوان نيرويي در تقابل با تيم كارگزاران، فرزندان رفسنجاني و اصلاح‏طلبان به صحنه آورد. در طول مبارزات انتخاباتي سال 2009 رياست جمهوري، احمدي‏نژاد به مخالفين خود به عنوان رهبران اشرافيت‌طلبي حمله برد كه تصميم گرفته‌اند به قدرت بازگردند.
به نوشته والبرگ، غوغاي انتخاباتي ماه گذشته، آخرين رويارويي روشن اين اشرافيت با احمدي‌نژاد به عنوان يك اصولگراي مردمي بود كه در غرب، از او به عنوان يك تندرو ياد مي‏شود. برخي پيروزي احمدي‏نژاد را يك كودتاي انجام پذيرفته مي‏نامند، اما تظاهرات انجام شده در روزهاي اخير در تهران بيشتر به تظاهراتي كه در سال 2002 تا 2003 در كاراكاس انجام شد و آمريكا به سختي از آن حمايت مي‏كرد، شباهت دارد. اين تظاهرات در اعتراض به رييس‌جمهور مردمي ونزوئلا انجام شد كه قصد داشت پول نفت را به مردم عادي اختصاص دهد.
تحليلگر سايت تربل يادآور شد: چاوز جان خود را در اين فرآيند به خطر انداخت اما برنامه‏ريزي دقيق او مانع از آن شد كه توطئه‏گران به اهداف خود دست يابند و توانست برنامه‏هاي خود را اجرا نمايد.
وي ادامه داد: با اينكه احمدي‏نژاد نيز مي‏تواند به همين روش عمل نمايد، اما اينكه تا چه اندازه سپاه پاسداران وسيله‏اي براي گسترش رفاه اجتماعي خواهد بود، مساله‏اي است كه از اين پس روشن خواهد شد.
والبرگ با بيان اين كه رسانه‏هاي غربي بدون هيچ مدرك روشني، انتخابات ايران را يك تقلب مي‏خوانند، يادآور شد: در انتخابات متعددي در ونزوئلا نيز همين وقايع رخ داد و چاوز و همفكرانش در آن‌ها به پيروزي دست يافتند اما مورد انواع حملات آمريكا حتي كودتاي نظامي نيز قرار گرفتند. در ايران، علي‏رغم سكوت مطبوعات غربي در اين خصوص، ايالات متحده مبالغ هنگفتي را هزينه معاندين تبعيد شده از ايران نموده و اقدام به نفوذ در جامعه ايران در راستاي براندازي احمدي‏نژاد كرده است، همان كاري كه در خصوص چاوز نيز صورت پذيرفت.
والبرگ از سياست براندازي نرم ايالات متحده در كشورهاي مخالف خود، به عنوان سياستي براي براندازي كشورهاي آمريكاي لاتين و همچنين حكومت ايران نام برده است. به گفته وي، آيت‏الله خامنه‏اي رهبر ايران هفته پيش تاكيد نمود كه ايران براندازي را نخواهد پذيرفت.
وي با بيان اينكه بي‌ترديد احمدي‌نژاد، چاوز و پوتين، نخست‌وزير روسيه، به جهت مشتركاتي كه دارند دوستان خوبي براي يكديگر خواهند بود، ادامه داد: همانطور كه در انتخابات متعدد عادلانه برگزار شده در آمريكاي لاتين، چپ‏گرايان سوسياليست پيروز شده‏اند، نبايد از پيروزي احمدي‏نژاد در اين انتخابات نيز تعجب نمود.

* تلاش احمدي‌نژاد براي راه‌اندازي بورس نفت آمريكا را عصباني كرده

همچنين به عقيده وي، علي‏رغم مخالفت‌هاي آمريكا، بايد روابط گسترده‏اي بين ايران و كشورهاي آمريكاي لاتين پيش‏بيني نمود. ايران به توسعه صنعت نفت و گاز در بوليوي كمك مي‏كند، در اكوادور دفتر تجاري گشوده و توافقنامه‏هايي با نيكاراگوئه، كوبا، پاراگوئه، برزيل و ونزوئلا امضا نموده است.
والبرگ با بيان اين كه شايد آنچه بيشتر از همه ايالات متحده را ناراحت مي‏كند، تلاش مستمر احمدي‌نژاد براي راه‏اندازي بورس نفت در منطقه آزاد اقتصادي كيش است، تصريح كرد: اين امر تجارت نفت را به خاورميانه جذب مي‏نمايد و باعث از سكه افتادن دلار خواهد شد. ايران 50 درصد معاملات نفتي را با يورو انجام مي‏دهد و اين امر شديداً خشم آمريكا را برانگيخته است. لازم به يادآوري است كه صدام حسين مدت زمان كوتاهي پس از جايگزيني يورو به جاي دلار به دار مجازات آويخته شد!
والبرگ با بيان اين كه اسلام و تقابل ايران با اسراييل، مهمترين تفاوت‌هاي بين ايران و ونزوئلا هستند، خاطرنشان كرد: نفوذ عميق لابي اسراييل در ايالات متحده، راه‏اندازي يك انقلاب در ايران را به عنوان يكي از مهمترين برنامه‏هاي كاري اوباما در دستور كار وي قرار خواهد داد.
تفاوت ديگر اين است كه آمريكا در برانگيختن همسايگان ونزوئلا عليه اين كشور ناموفق بوده است، لكن در خصوص ايران اين پروژه موفقيت‌هايي داشته است.
اين تحليلگر غربي با تاكيد بر بيهوده بودن تلاش آمريكا و هم‌پيمانانش براي ايجاد انقلاب رنگي در ايران و ونزوئلا، تصريح كرده است: "اكنون زمان انقلاب رنگي در خود آمريكاست ".

منبع: خبرگزاری: فارس



:: موضوعات مرتبط: تظاهرات تهران مبتني بر الگوهاي انقلاب‌هاي رنگي بود , ,
:: بازدید از این مطلب : 276
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی

     اگر تيتر اخبار از "انقلاب تويتري در كانادا " - يك جامعه واقع در شمال آمريكا با دسترسي اينترنت فوق العاده وسيع و درصد نفوذ اينترنت بسيار بالا و همچنين يكي از بالاترين مقادير برخورداري از رايانه شخصي - هم حكايت كند، يك موضوع در حيطه انقلاب تويتري قابل ترديد به نظر مي رسد: 74 درصد از كانادائي هاي مورد پرسش، هرگز نام "تويتر " را نشنيده اند و تنها 1.45 درصد از آنها از تويتر استفاده كرده اند كه اكثريت آنان جوان، حرفه اي يا در دانشگاه ها بوده اند. من بعنوان كاربر كانادائي تويتر، بخشي از اين اقليت ناچيز هستم.
اينكه اين عده بتوانند با سايت تويتر سيستم را به مبارزه بطلبند يا يك سيستم سياسي را كاملا از اساس تغيير دهند را رها كنيم. اين تحليل نه تنها در مورد كانادا صحيح نيست كه با توجه به مطالعاتي كه دانشكده تجارت هاروارد صورت داده، تنها 10% از كاربران توييتر بيش از 90% محتواي آن را توليد ميكنند. ( منبع: تحقيقات مي گويد 10 درصد كاربران تويتر 90 درصد محتواي آن را توليد مي كنند .
تحليل هائي از جنس افرادي مثل "كلي شيركي " - نويسنده آمريكائي -، كه از چيزي به نام "انقلاب تويتري در ايران " سخن مي گويد عنصري غايب دارند و آن توجه به موضوعات تيترخور و روزنامه پسند است.
البته كه اين يك "انقلاب " است، اما براي سايت "تويتر ". شركتي كه ماجرائي بسيار شبيه به داستان كلاسيك حباب دات‌كام‌ها را دارد و اينك در ركود است و هيچ طرح تجاري اي براي آينده ندارد و از اينطرف و آنطرف 20 ميليون دلار و 30 ميليون دلار سرمايه گذاري دريافت مي نمايد . شايد تويتر به عنوان عنصري نامرتبط با ايران مطرح باشد اما اين براي خود تويتر و براي خودستائي بعضي كاربران پرحرارت تويتر كه تصور مي كنند پيام هاي آنان و نشان هاي سبزشان دنيا يا حداقل ايران را تغيير مي دهد مزيت خوبي محسوب شود.
براي آماده‌كردن اين مقاله، من نه تنها سه كانال انتخابات ايران در تويتر را از 13 جون - روز انتخابات ايران - تا امروز پيگيري و بررسي كردم كه مثال هائي از 1280 پيام تويتري را جمع كرده و تمامي پيام هاي مرتبط با انتخابات ايران را نيز گردآوري كردم. در ميان جملاتي كه تويتر را ستايش مي كردند و راه هائي كه براي استفاده از تويتر براي "نشان دادن حمايت از مردم ايران " منتشر مي شد، مثال هائي از اين دست گردآوري كردم:
- نوشته ر.ت.هافينگتن: قيام ايران تويتري خواهد شد (و در بلاگها و در يوتيوب درج خواهد شد)
- انقلاب در تويتر ثبت خواهد شد
- توييتر فوق العاده است
- در حيرتم كه تويتر چه به كانال انتخابات ايران كرد!
- تصور مي شود نقش توييتر درانتخابات ايران ميتواند تاريخي باشد
- توييتر. از تو متشكرم
- اعجاب انگيز است كه چگونه تويتر رخداد واقعي را عرضه مي‌كند.
- ساده است كه سبز باشيد و نشان تويتري خود را براي ابراز همبستگي با مردم ايران سبز كنيد.
- نشان گرافيكي من سبز شد تا انقلاب آزادي را در ايران حمايت كنم / كانال انتخابات ايران
اما نكته جالب اين است كه هيچ كدام از كاربراني كه اين عبارات را نوشته‌اند ازميان كاربران ايراني توييتر نيستند و اكثرا ساكن ايالات متحده وبقيه ساكن كانادا هستند.

*انقلاب چه كسي؟

در اين حال، عده اي مي خواهند ما باور كنيم كه يك "انقلاب تويتري " در ايران جريان يافته است، در حالي كه چنين چيزي وجود ندارد. نه تنها اين به رخ كشيدن قدرت تويتر تقريبا بطور كامل اغراق آميز است كه حقيقت از يك توافق از پيش صورت گرفته براي گراميداشت و تحسين تويتر توام با برنامه‌ريزي براي اعتراضات خياباني تهران حكايت مي‌كند.
فعليت انقلابيون تويتري ايران چقدر واقعي است؟ در حقيقت تعداد افرادي كه ايراني نامبرده مي‌شوند و در تويتر بعنوان نويسنده در موضوع اعتراضات شناخته مي شوند تنها 45 نفر است، محل سكونت بسياري از آن ها نا معلوم است و اكثر آنان به زبان انگليسي مطلب مي نويسند. با اين حال، در يك دقيقه شما مي توانيد 2500 مطلب بروز رساني شده تنها در كانال iranelection يا كانال انتخابات ايران دريافت كنيد، و عمده اين مطالب تكراري غير قابل استفاده است و به كسي غير از خيل كثير كاربران آمريكائي تويتر نمي رسد. در نهايت، "تنها يك سوم ايرانيان به اينترنت دسترسي دارند (در مورد كانادا ديديم كه كه استفاده ازاينترنت به معناي استفاده از تويتر نيست) "، و در نكته اي جالب توجه جواناني كه در اعتراضات شركت جستند و همچنين از تويتر استفاده مي كنند، گروه 18 تا 24 ساله هائي هستند كه دربردارنده "مهم ترين گروهي كه به احمدي نژاد راي داده اند " است.
اسوشيتد پرس تحليل مشابهي را منتشر كرده است كه بيان مي دارد: " استفاده از اينترنت در ايران هنوز بصورت تجملي قشر جوان و ساكنين شهرهاست. اين بدان معناست كه استفاده از تويتر مختص جوانان و قشر محقق است و ناديده گرفتن احساسات سياسي محافظه كارانه مي تواند گمراه كننده باشد ".
افرادي كه با اسوشيتد پرس مصاحبه كرده اند گفته اند كه اعتياد به تويتر تصوري ايجاد كرده است كه تهران شاهد انقلاب ديگري است، و تويتر موضوع مهمي براي ايرانيان است.
در اين انقلاب تويتري، تويتر معرف كاربران اينترنتي نيست، جمعيت استفاده كننده از اينترنت نيز نمايانگر جمعيت بزرگتر نيست، جوانان، معرف جوانان نيستند و ايرانيان ممكن است ايراني نباشند. البته خارق العاده است كه اين "قدرت رسانه ها " است.

*انقلابيون چه مي‌گويند؟

"راي من كجاست؟ "، من نمي‌دانم راي افراد ناخشنود انتخابات ايران كجاست، اما شك دارم كه آنها در تويتر باشند. شايد اين نظر اشتباهي باشد، شايد راه برقراري مجدد انتخابات براي آنها "تويتر " باشد، شايد هم يكي بخواهد فكر كند كه زنان زيباي جوان با آرايش و جواهرات، آراء واقعي خود را در تهران هنگامي كه آن را براي عكاسان خارجي به زبان انگليسي بلند كردند صادر كرده باشند.
چيزي كه حتي كمتر از اين مبهم مي نمايد اين است كه آنها چيز بيشتري در مورد تويتر مي گويند. بعضي از روزنامه نگاران فكر مي كنند آنها "يك مرحله جديد از تحول در رسانه هاي جمعي " در شكل "استفاده از تويتر در ايران " مي بينند ( عموما بين "تويتر در ايران " با "تويتر براي ايران " اشتباه مي كنند)، حتي آنها ادعا مي كنند " اطلاعات مثل سيل از اين كشور در حال ارسال به تويتر است ". (نگاه كنيد به "پيام هائي از تهران: استفاده از تويتر در ايران، مرحله جديدي از تحول "). سوالي كه ما بايد از خود بكنيم اين است كه: چه اطلاعاتي و "سيلي " با چه طبيعتي؟
من شخصا كمتر ديده‌ام كه رخدادهاي واقعي نقل و گزارش شود، و وقتي اطلاعات صحيح هم ارسال شود، هزاران بار در طول روز تكرار مي شود. تعداد بسيار زياد و محتواي بسيار كم.
هانسون حسين، مدير بخش رسانه هاي ديجيتال در دانشگاه واشنگتن نوشته است:
" من زمان زيادي براي پاك سازي كانال "انتخابات ايران " گذاشتم تا تكرارها و اطلاعات دست دومي را كه توسط كاربران خارج از كشور بود را تصفيه كنم. ما نمي توانيم با ظاهر پيام ها روبرو شويم و اين مقداري خطرناك است. بايد كاري كنيم كه بدانيم امكان تشخيص صحت خبر وجود دارد يا خير ".
مايكل كرول نيز نوشته است:
"چيزي كه مرا در مورد اين پيام هاي تويتري و حساب هاي كاربري تازه كه به وبلاگ ها مطلب مي فرستند نگران مي كند اين است كه ما راهي براي تشخيص درستي آن نداريد، من مقدار زيادي مورد مشكوك يا مطالبي كه غاط بوده اند ديده ام " .
بطور مشابه، وبلاگ نويس ديگر نوشته است:
"اگر شما بعنوان يك متقاضي متوسط اخبار، به اخبار تويتر اعتماد كرده باشيد ممكن است باور كرده باشيد اتفاقاتي كه هرگز رخ نداده، رخ داده است. اطلاعاتي كه شما را بسادگي در مورد اخبار گمراه مي كند. در بهترين حالت شما گيج شده ايد. محتملا فكر نكرده ايد كه احمدي نژاد حتي از پشتيباني بسيار مردمي در ايران بهره مي برد. "
يكي از پيام هاي تويتري تكراري كه من در طول دو روز ديده ام، پيام ذيل با تغييرات جزئي است:
تكرار از ايران: تائيد شد !! ارتش در حال حركت به سوي معترضين در تهران است ! لطفا پخش كنيد! فوري!
در واقع، هيچ ارتشي بر عليه "معترضين " حركت نكرد، نه در آن زمان، نه قبل از آن، نه درست بعد از آن...، بعضي از پيام ها ظاهرا بطور عمدي جهت توسعه شايعه منتشر مي شوند:
گفته مي شود ارتش فرمان هاي شليك را نمي پذيرد.
و
صداي آمريكا ادعا مي كند 5000 تن از سربازان حزب الله لبنان به ايران فرستاده اند تا موقعيت را كنترل كنند.
و
پليس دانشجويان را از بالاي ساختمان دانشگاه به بيرون پرت كرد
و
ايران: تائيد 10 الي 15 كشته در خوابگاه هاي شب گذشته ! طبقات پوشيده از خون است. ( منبع: http://twitter.com/sissyto4 كاربر ساكن در ايالات متحده ).
و
من اينجا شنيده ام كه ممكن است روز پنجشنبه يك درگيري ملي در ايران رخ بدهد. ( از يك كاربر ساكن نيويورك ).
تويتر نه تنها به كاربران خود اجازه ميدهد در جريان تهييج جنسي سهيم باشند، بلكه اين امكان را مي دهد كه در مورد ايران براي خود ايرانيان اخبار "بسازند " و حتي آن اخبار را شاخ و برگ داده و در طول زمان پيش بروند. البته هر كسي در تويتر مي تواند "ايراني " باشد و در حقيقت آنان كه تهييج شده اند تا "ايراني شوند " همچنانكه در ذيل مي بنيد، اين اخبار را به مراتب تكرار مي كنند:
تكرار: براي حفاظت از ايرانيان تويتر بواسطه تغيير مبدا زماني خود به +3:30 و تغيير مكان به تهران كمك كنيد.
بعلاوه، الزام كردن ديگران به اين تغيير مكان و زمان، تلاش بيشتري براي پوشش گذاشتن بر روي هويت كاربران "جعلي ايراني " تويتر وجود دارد:
وقتي كه پيام تويتري را تكرار ميكنيد، لطفا شناسه را حذف كنيد و تايپ كنيد RT منبع از ايران #انتخابات ايران #شناسه "بسيار مهم!!! " لطفا پخش كنيد.
مشكل آنطور كه ما مي بينيم اين است كه وقتي همه از ايران هستند، هيچ كس از ايران نيست.

*شبكه‌هاي اجتماعي، بهتر از چه چيزي هستند؟

مطلب ديگري كه در اين مورد منتظر شده اين است كه ما چطور "اطلاعاتي " را كه توسط اين قيام تويتري منتشر مي شود ارزش گذاري كنيم. اولين مشكل اين است كه بر ادعاهاي كم ارزش فائق آئيم. آنطور كه بعضي در تويتر مي گويند،اين اولين "قيام تويتري " نيست. آخرين نمونه، قيام در مولداوا بود كه من شخصا از خيلي نزديك پيگير اجتماعات يوناني در تويتر و رسانه هاي ديگر بودم. البته، اين كانال هنوز وجود دارد و در دسامبر 2008 وقتي فعال بود لينك هاي بسياري به رسانه هاي مستقل بهمراه تصاوير و ويديوهاي متنوع داشت و همچنين نزديك به اكثر پيام ها به يوناني بود. اين موضوع يك رخداد يوناني بود، براي يونانيان بود و يونانيان از آن بهره مي بردند. بنابراين دليلي براي انتقاد بر آن مثل حالا وجود نداشت.
واقعا در حال حاضر شفافيت واضح و قابليت حسابي براي مفهوم افسانه اي "انقلاب تويتري در ايران " وجود ندارد، آنچنانكه ما نمي دانيم چه كسي كجاست و چرا اين عده آنچه كه دلشان مي خواهد مي گويند ؟ علي الخصوص هنگامي كه ما از مناطق درگيري خبر مي شنويم. قبلا نيز چندين بار اين اتفاق افتاده است كه گزارشگران ناراست ادعا مي كردند گزارشاتي از منطقه جنگ مي دهند ولي توسط ديگران رسوا شدند كه اصولا در منطقه نبودند، يا اگر بودند هيچگاه هتل خود را ترك نكردند. ما نمي توانيم اين كار را توسط تويتر انجام دهيم. يكي از كاربران تويتر درخواست كرد
"هيچ خبري را منتشر نكنيد مگر اينكه تائيد شود، اشاعه شايعات بيشتر به ضرر است تا به نفع #كانال انتخابات ايران " -
نه تنها اين گزارشات تويتري از جريان رسانه معتبرتر نيست كه بطور وسيعي غير قابل استفاده مي باشد. در بررسي اجمالي ساده اينگونه مي توان نتيجه گرفت: همه چيز را كه بعنوان خبر منتشر مي شود در كانال انتخابات ايران داشته باشيد، چه درست باشد چه غلط، تائيد شده باشد يا نباشد جمع بندي كنيد و آن را يك به يك با منابع اصلي مقايسه كنيد. مي خواهم بگويم مطالعه نصف يك مقاله در روز بهتر از خواندن همه پيام هاي تويتر براي شما مطلب دارد. براي اينكه مطمئن شويد بسياري از پيام هاي تويتري در بردارنده نشاني رسانه هاي ديگر است.
مادامي كه شبكه‌هاي اجتماعي مكان مساوي براي دسترسي و شركت براي همه كاربران مهيا مي كنند، آنچه كه فورا در مورد كانال انتخابات ايران در تويتر به نظر آمد اين بود كه جرياني تلاش مي كرد بعضي صدا ها را خاموش كند: " عموم كاربران همه پيام ها را غير از پيام هاي معتبر، "حذف كنند " ". شما چطور در تويتر مي دانيد كه كدام منبع "معتبر " است ؟ " من اين را از نزديك پيگيري مي كنم، مشاهده اين تظاهرات بسيار لذت بخش است " --- اما تو هرگز واقعا تظاهرات را از نزديك مشاهده نمي كني، تو مشغول لذت بردن از يك تصور در ذهن خود هستي كه توسط پيام هاي تويتري ايجاد شده.

*يك انقلاب در مخيله آمريكائي

ممكن است جدا كردن آمريكائي ها در اين مورد اشتباه باشد، در حالي كه احتمال فراوان وجود دارد كه با توجه به متن ژئوپولوتيك ماجرا، كاربران اسرائيلي تويتر ( از بزرگترين گروه هاي كاربران استفاده كننده از تويتر ) داراي منافع زيادي در قبال دستكاري ماجرا باشند تا اهداف دولت اسرائيل را خدمت كنند آنچنانكه بسياري از آمريكائي ها چنين مي كنند. كاري كه مي شود انجام داد اين است كه يك تفرقه ميان ايران و حزب الله درست كنيم، بدين سان اين پيام ايجاد شد " تعداد بسياري از نيروهاي مسلح لبناني/عرب اجير شده اند تا ايرانيان خشمگين را سركوب كنند " --- كه بطور كامل عاري از صحت است.
كاربر ديگري در تويتر كه در مورد او صحبت كنم از تلمود (كتاب يهوديان) درباره ايرانيان معترض نقل قول مي كرد. بطرز خيلي جالبي روزنامه اورشليم پست فورا از وجود سه بلاگر ايراني ( كه فقط به زبان انگليسي مطلب مي نويسد ) اطلاع داشت. بمحض اينكه آن ها به تويتر ملحق شدند بدون اينكه دليلي داشته باشد بيان كرد كه اين سه كاربر از ايران بودند .
همين طور دولت آمريكا منفعت فعالي در گشودن "انقلاب تويتري " درايران داشت، بعنوان يك واقعيت مسلم. دولت آمريكا در اين موضوع دخالت كرد و از تويتر خواست تا قطع سرويس خود بعلت تعميرات و رسيدگي را به تاخير بياندازد تا در اخبار رسيده در مورد ايران تايخيري نيافت. -- " يان كلي، سخنگوي دولت آمريكا، به گزارشگران گفت در آخر هفته اهميت رسانه هاي جمعي بعنوان "يك ابزار حياتي براي تقوبت شهروندان " و راهي براي "امكان براي اطلاع رساني " را تصديق مي كند. او گفت: "براي من خيلي واضح است كه اين نوع از رسانه هاي جمعي، نقشه بسيار مهمي در "دموكراسي " را بواسطه اعلام آنچه مي گذرد،ايفا مي كنند " ( منبع: آمريكا از تويتر خواست توقف سرويس خود را به تعويق بياندازد. كريس نوتال، دانيل دامبي، فايننشيال تايمز 17 جون 2009 و دولت آمريكا با تويتر در مورد ايران گفتگو كرد: رويترز 16 جون 2009 ). همچنين آنچه كه دولت آمريكا انجام مي دهد، مطمئنا، تقويت ادعاي ثابت نشده اهميت اين موضوع براي ايران است، در حالي كه دقت كنيد مشخص نيست "چه شهرونداني تقويت مي شوند "، حرف چه كسي پخش مي شود و از كجا بيرون مي آيد؟ در همين حال رژيم اوباما ادعا مي كند در امور ايران دخالت نمي كند.
اگر بخواهيم به گردونه ارتباط دو جهتاين موضوع نزديك بشويم، تعدادي از كاربران تويتر در حساب كاربري اوباما در تويتر از او خواستند كه بعنوان "پيوستگي با مردم ايران "، كراوات سبز ببندد. در اين پيوستگي و تضامن، معلوم مي شود كسي نمي تواند نشان دهد كه احمدي نژاد واقعا انتخابات را از دست داده، معلوم مي شود كه تمام بهانه اعتراض اين است كه اگر او برده، بايد تقلب بوده باشد. نه تحليل هاي دست اول و واقعي.
اگر بخواهيم بيشتر به ارتباط نزديك كاربران "مستقل " تويتر و دولت آمريكا و سياست خارجي آن نزديك شويم، دستور العملي در مورد چگونگي "جنگ اينترنتي " بر عليه سايتهاي ايراني منتشر شده است . ديگران تلاش مي كنند ارتباطي ايدئولوژيك ميان معترضين ايراني و جمهوري خواهان تويتري آمريكا در نظر بگيرند: تعدادي از محافظه كاران تويتري آمريكا عنوان محافظه كاري خود (tcot) را در هنگام درج پيام در كانال انتخابات ايران درج نمودند. ديگران جار مي زنند:
" درخت آزادي بايد از زمان به زمان با خون وطن دوستان و حاكمان ظالم تازه شود - توماس جفرسون - كانال انتخابات ايران "
بله ما در مورد مردم خارج آمريكا اهميت قائليم. بعضي وقت ها سخت مي شود وقتي كه رهبران ساير كشورها ما را تحويل نمي گيرند.
هيچ يك از اين مردم نگران دموكراسي نبودند وقتي انتخابات متقلبانه مصر انجام گرفت، و اين در حالي بود كه دستگيري ها و شكنجه ها و بعضي اوقات ترور فعالان اپوزيسيون را ملاحظه مي كردند. در آن مورد، يك ديكتاتور مطلوب آمريكا و اسرائيل به منصه قدرت رسيد و "ما " از روي وظيفه شناسي، خونسرد باقي مانديم. خونسردي دوم، ميتواند در مورد انتخابات آينده افغانستان رخ دهد، هنگامي كه يك بار ديگر مشكل راي مجدد صورت پذيرد.
گلن گرينوالد، وضعيت را بهتر مي كند، و با فراست و بصيرت، مقاله مي نويسد " درخواست كنندگان "بمباران ايران "، در اكتشاف جديدي نگران مردم ايران هستند " :
اكثريت گروه هائي كه اين نوع نگراني را براي رفاه حال مردم ايران دارند، همان افرادي هستند كه مصرانه درخواست حمله نظامي به ايران و رها كردن مقدار زيادي بمب را بر كشور آنان داشتند. كاري كه به كشتار هولناكي از مردم ايران منجر مي شد. در طول رقابت رياست جمهوري، جان مك كين با وقاحت سرود "بمب، بمب، بمباران ايران " را خواند. وال استريت جورنال از يك طرح جنگي از يادداشت هاي نورمن پادهورتز منتشر كرد با عنوان "موضوع بمباران ايران "، و در پي آن پادهورتز در يك مصاحبه بيان كرد "او آرزو دارد و دعا مي كند " كه آمريكا "ايران را بمباران كند ". جان بولتون، و جو ليبرمن، از طرح مشابه بمباران حمايت كردند، و بيل كريستور، در يك پيش داني نوعي از روي اميدواري گفت بوش ممكن مي تواند ايران را در صورت عدم انتخاب اوباما بمباران كند. رودي گولياني رسما گفت: او براي اولين حمله اتمي به ايران، براي پيشگيري از برنامه اتمي حاضر است.



:: موضوعات مرتبط: جو گيري هاي اينترنتي و انقلاب تويتري , ,
:: بازدید از این مطلب : 278
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()